♥ ⊱╮ღ꧁ ꧂ღ╭⊱ ♥ ≺⊱•
#ܢܚ݅ߊܘ_ܦܠܢܩܢ
#پارتـــ687
"آیهان"
نمیدونم تا حالا تو کما رفتید یا ن؟!
ن اون کمایی که خدایی نکرده رو تخت بیمارستان باشه!
اون کمایی که بعد از دیدن کسی که دوسش داری رو دارم میگم...
الان نیم ساعته از عروسی برگشتیم....
و در طول این نیم ساعت من مستقیم اومدم تو اتاقم و با کفش روی تخت دراز کشیدم....
و الان نیم ساعته دارم سقف اتاق رو تماشا میکنم و به جز به جز حرفاش، کاراش، حرکاتش فکر میکردم...
وای که قند تو دلم آب میشد... هیچ وقت فکر نمیکردم اینجوری اعتراف کنه!
وای اصلا چجوری به من علاقه مند شد؟!
چرخ زدم و این دفعه به کمد خیره شدم:
-وای آیهان الان باید چه غلطی کنم؟!
-وای... وای...گفت دوسم داره...
پا شدم و اسپیکر رو روشن کردم... ولی صداش رو بالا نبردم که همسايه ها اذیت بشن!
پا برهنه رفتم و جلوی آینه شروع کردم به رقصیدن!
ادامه داستان👎
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir