eitaa logo
انرژی مثبت😍
4.4هزار دنبال‌کننده
17.1هزار عکس
4.5هزار ویدیو
6 فایل
به نام خدا تبلیغات نه ازنظرمارد میشود ونه تاییدمیشود😍 تعرف تبلیغات قیمت مناسب 👎 https://eitaa.com/joinchat/866648400C9a1ea12469 ایدی👎 @massomeostadi لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/438763812C2474888f1e
مشاهده در ایتا
دانلود
دنبال راهکار میگشتم که یاد یکی از  رفیقام افتادم…..اون دوستم توی دادگاه خانواده و یه جورایی اطلاعات کار میکرد……. به روز به ابوالفضل گفتم:میخواهی اسم سمیرا رو به دوستم بگم تا از اطلاعات آمارشو در بیاره و ببینیم اصلا چیکارست که از هیچ تهدید و هیچ کسی نمیترسه……؟ ابوالفضل قبول کرد و گفت:باشه….هر کاری که لازمه انجام بدت….. منم زود به دوستم زنگ زدم…..بعد از حال و احوال بهش گفتم:فلانی..!!..میشه آمار سمیرا(…)رو برامون در بیاری….واقعا مثل بختک افتاده روی زندگیمون……… دوستم گفت:اگه واقعا پای یه زندگی وسطه چرا که نه….اسم و فامیل و آدرس برام بفرست یه تحقیقی بکنم…. فرستادم و گفتم:کی خبرشو میدی؟؟؟ گفت:سعی میکنم فردا آمارشو در بیارم و بهت زنگ بزنم…. دوستم خدا خیرش بده فردا بعدازظهر زنگ زد و گفت:این‌خانمی که شما برام مشخصاتشو فرستادی انگار کارش کلا تیغ زدن اقایونه……با همین کارش کلی برای خودش سرمایه زد وبند کرده……انگار با پیام و عکس و غیره اقایون رو تهدید میکنه و ازشون پول میگیره…….البته کمتر از میلیارد هم قبول نمیکنه…. گفتم:به همسر منم همینو گفته…. دوستم گفت:حالا اینو گوش کن….!!! با نگرانی گفتم:چی؟؟؟مربوط به ماست؟؟؟ گفت:نه نترس….جالبش اینکه به همه ی اقایون میگه یا عقدم کن یا فلان ماشین و فلان مبلغ بده…….. با استرس گفتم:یعنی عقدش کردند؟؟؟ گفت:نه باباااا….دو بار طلاق گرفته…..هیچ مردی حاضر نمیشه عقدش کنه….حتی راضی میشند بهش پول بدند تا شرش کم بشه ولی عقدش نکنند….. دوستم وقتی این حرفهارو میگفت ابوالفضل هم کنارم بود و میشنید و به این طریق دستش برای همسرم رو شد….. ابوالفضل بعد از شنیدن این حرفها در اولین فرصت ماشینشو بنام من زد تا سمیرا نتونه ازش بگیره….وقتی هم سمیرا پافشاری کرد که ماشین رو بنامش بزنه با مدرک بهش گفت :ماشین برای زهراست و بنام من نیست تا بهت بدم…. به این طریق ماشین بنام من خورد…..سمیرا هم فهمید که نمیتونه برای ماشین نقشه بکشه……وقتی دستش از ماشین کوتاه شد شروع کرد به تهدید و پافشاری که باید بیای و منو عقد کنی………… متعجب مونده بودم که چرا ابوالفضل ازش میترسه و باهاش برخورد نمیکنه…. یه روز که سر همین مسئله و زنگ و پیام و پیامک،اعصاب ابوالفضل خرد شده بود بهش گفتم:عزیزم..!!!….آخه چرا ازش میترسی؟؟؟مگه میخواهد چیکارت کنه؟؟من از تمام بدی‌هایی که در حقم کردی گذشتم و بخاطر بچه ها ازش چشم پوشی کردم ،،الان از چی میترسی؟؟؟اصلا هر مدل عکسی میخواهد بزار بفرسته….من که در جریان هستم و پشتتو خالی نمیکنم…… ابوالفضل گفت:نمیشه…..اصلا دست خودم نیست و یه جورایی ازش وحشت دارم…. گفتم:مگه مشکلت عکس و رابطه و گردشهاتون نیست؟؟؟میدونی من تا کجاها پیگیرت بودم؟؟؟تا اون خونه باغی که برای چند شب اجاره کرده بودی…..نترس عزیزم!!…..بزار هر غلطی که میخواهد بکنه….. ابوالفضل نگاهم کرد و حرفی نزد…. یه نفس عمیقی کشیدم و ادامه دادم:ابوالفضل جان…!!….بزار اینم بگم و تمام…..اینو بدون که اگه از همین لحظه به بعد، بفهمم که جواب اون خانم رو دادی ،به جان بچه هام قسم که میرم و پشت سرمو هم نگاه نمیکنم……..بدون که این دفعه ی آخر میشه و ازت طلاق میگیرم…….خوب فکراتو بکن…..دیگه خوددانی……. ابوالفضل گوشیشو اورد جلوی چشم من سمیرا رو از همه جا مسدود کرد.،،،.اما فایده نداشت و با یه خط دیگه بهش زنگ زد و پیام داد….. ادامه پارت بعدی👎
روز دوم برادر سالار(جمال) اومد و منو صدا زد و گفت:بیا بیرون ،میخواهم یه حرفی بهت بزنم….. رفتم کنارش و گفتم:بله داداش…!!! جمال گفت:یه سوالی بپرسم راستشو میگی….؟،؟؟ گفتم:بفرمایید….. گفت:چرا اخلاقت نسبت به اوایل عوض شده؟؟؟دیگه مثل قبل محکم و با نشاط نیستی؟؟؟ من ماجرای دو شب پیش و تهمتهایی که بهم زده بودند رو براش تعریف کردم……تا کی میتونستم حرف نزنم و سکوت کنم؟؟؟ جمال واقعا شوکه شد و هر چی از دهنش در اومد به دختر خاله اش گفت و بعد دستمو گرفت و ادامه داد:دختر خاله گوه خورده…..تو از همین لحظه به بعد تا روز قیامت خواهر من هستی…………. اینو گفت و رفت بیرون و به محض اینکه هوا روشن شد وسایلشو برداشت و از خونه ی خاله اش رفت….. بعدش از رفتنش دوباره خاله و خانواده اش افتادند به جون من که چی گفتی که قهر کرد و رفت…؟؟؟؟؟؟؟ در کل نمیدونستند چطوری منو بیرون کنند برای همین زنگ زدند به سالار و پدرش و خواهر و برادراش تا بیاند و تکلیف منو روشن کنند……………. البته هیچ کدوم نیومدند به جز سالار و جمال…. اونا هم وقتی اومدند با خودشون سه کیلو گوشت گاومیش و هندونه هم اورده بودند تا شاید خاله رو اروم کنند….. همین که نشستند اقای مستی پیش من شروع کرد به دروغ گفتن و تهمت زدن……واقعا با حرفهاش عصبیم کرده بودم،حرفهایی که اصلا واقعیت نداشت….. با عصبانیت بلند شدم و رفتم سمت آشپزخونه…..میخواستم برم یه کم آب بخورم تا اروم بشم……. اقای مستی تا دید بلند شدم با اخم گفت:کجا میری؟؟؟؟ با تشر گفتم:نترس…!..فرار نمیکنم،،میخواهم آب بخورم….. اینو گفتم و رفتم یه لیوان اب خوردم و چند تا نفس عمیق کشیدم تا به اعصابم مسلط بشم……پنج دقیقه بعد برگشتم و رو به اقای مستی گفتم:دو ساعته توی چشمام نگاه میکنی و مدام دروغ میگی….حالا نوبت منه که حرف بزنم….. شروع کردم و همه ی ماجرا و حرفهارو پیش همشون تعریف کردم و در نهایت رو به سالارگفتم:میگند تو با جمال برای من نقشه ریختی و فکرتون پلیده و میخواهید منو بی آبرو کنید……….. تا اینو گفتم،دختر خاله اش بهم فحش داد و در حالیکه میگفت اگه به بابام طوری بشه مقصر تویی ،رفت سمت حیاط خلوت…. اصلا یه وضعی بود هم تهمت میزدند و دروغ میگفتند و هم تحمل شنیدن واقعیت رو نداشتند……. خلاصه همون روز وسایلمو جمع کردم و بعد از دو ماه با سالار و جمال برگشتیم اسلام آباد خونه ی برادرش….. اونجا هم یه مدل دیگه درگیری و ناراحتی شد…….در حقیقت خونه به صحنه ی جنگ جهانی تبدیل شد…..همشون به جون هم افتاده بودند….سالار بیچاره هم کتک خورد…. انگار از جانب من حرفهایی شنیده بودند برای همین درگیری پیش اومده بود….. شنیدم که خانواده ی سالار بهش میگفتند:هاااا…..چرا اوردی اینجا؟؟؟اون که میگفت دوری و دوستی…..حالا اینجا چیکار میکنه….؟؟؟؟؟؟؟؟ به هر حال بعد از چند ساعت برادرای سالار رفتند بیرون و آرامش به خونه برگشت….. چند روز خونه ی برادر جمال موندم…..اونجا بود که فهمیدم اقای مستی از خانواده ی سالار به بابا هم بد میگه و منو و سالار رو خراب میکنه ولی چون بابا متوجه ی دروغ‌هاش شده بود یه روز زنگ زد به جمال(برادر سالار)…… وقتی گوشی جمال زنگ خورد به خانواده اش گفت:دوستمه زنگ زده…..برم بیرون باهاش حرف بزنم…… جمال به این بهانه رفت حیاط توی باغچه و با بابا حرف زد…… بابا به جمال گفت:سهیلا رو پیش خودت نگهدار و نزارید ببره خونه اقای مستی…..آخه اونا همش قصدشون اینکه عقد و عروسی دخترمو عقب بندازند…… جمال هم قبول کرده بود…..انگار که بابا تازه متوجه شده بود که مادرش(ننه بتول)چه بلاهایی سر من میاورد برای همین سعی میکرد جبران کنه و بهم علاقه نشون میداد…… ادامه پارت بعدی👎