eitaa logo
English 4U
3.7هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.8هزار ویدیو
219 فایل
اینجا مهارت های زبان تو تقویت کن🤩 هشتگ ها"🧡↶ https://eitaa.com/English_4U/14914 ارتباط با مدیر"❤️↶ @daddymustafa تبادل و تبلیغ"💛↶ @allears گروه چت"💙↶ https://eitaa.com/joinchat/3765043281C1f70b55b1b
مشاهده در ایتا
دانلود
They get into the truck again and drive along the motorway. آنها دوباره سوار کامیون می شوند و در بزرگراه جلو می روند. “Our next stop is near Dijon,” said Andy. “Dijon is in Burgundy. They make wonderful wine there.” اندی گفت: «ایستگاه بعدی ما نزدیک دیژون است. دیژون در بورگوندی است. در آنجا شراب فوق العاده درست می کنند.» “I don’t want any wine,” laughs Kim, “but I do want some coffee.” کیم می خندد: "من شراب نمی خواهم، اما من قهوه می خواهم." They arrive at the truck stop just before four and sit down in the cafe. Suddenly Andy says, “Someone’s looking under the truck!” درست قبل از چهار به ایستگاه کامیون می رسند و در کافه می نشینند. ناگهان اندی می گوید: "یکی زیر کامیون را نگاه می کند!" Through the window of the cafe they see a fat man in a green shirt. He takes something out from under the truck and goes to a red car. از پنجره کافه مردی چاق با پیراهن سبز را می بینند. از زیر کامیون چیزی در می آورد و به سمت یک ماشین قرمز رنگ می رود. “I don’t like this,” says Kim quietly. “Let’s go!” کیم به آرامی می گوید: «من خوشم نمیاد. "بیا بریم!" Drive into Danger
A few minutes later, Kim looks in her mirror. چند دقیقه بعد کیم در آینه خود نگاه می کند. “Andy” she says quietly, “There’s a red car behind us. And the man in the green shirt is driving. Why is he following us? He’s got his parcel.” او به آرامی می گوید: «اندی»، «یک ماشین قرمز پشت سر ما هست. و مردی با پیراهن سبز داره میرونه. چرا او ما را دنبال می کنه؟ بسته اش راکه گرفته.» “No, he hasn’t” says Andy with a laugh. “He’s got our sandwiches. And I’ve got his parcel. Here it is.” اندی با خنده می گوید: «نه، اونگرفته. ساندویچ های را برداشته. و من بسته او پیش منه. اینجاست.» He opens it carefully. In it are about fifty small white paper bags. با احتیاط بازش می کند. در آن حدود پنجاه کیسه کاغذ سفید کوچک وجود دارد. “What’s this?” says Andy. “Drugs, I think,” says Kim. “And the man in the green shirt wants them. He doesn’t want your sandwiches, and he’s angry. We’re in danger, Andy. I must do something.” کیم می گوید: فکر می کنم مواد مخدر. و اون مرد پیراهن سبز آنها را می خواهد. او ساندویچ های شما را نمی خاد و عصبانی است. ما در خطریم، اندی. من باید کاری کنم.» The red car is only a few metres behind. Kim stops suddenly. The red car runs into the back of the truck. ماشین قرمز فقط چند متر عقب تر است. کیم ناگهان می ایستد. ماشین قرمزه در پشت کامیون در حرکت بود . Kim drives away again very fast. In her mirror she sees the man in the green shirt standing by his car. کیم دوباره خیلی سریع دور می شود. در آینه مرده که پیراهن سبز پوشیده را مبینه که در کنار ماشینش ایستاده است. “He can’t follow us now,” Andy says with a smile. اندی با لبخند می گوید: "او نمی تواند ما را در حال حاضر دنبال کند." But the man is very angry and quickly takes out a small black mobile phone. اما آن مرد خیلی عصبانی است و به سرعت یک موبایل کوچک مشکی را بیرون میاره Drive into Danger