eitaa logo
اقتدار ولایی
994 دنبال‌کننده
15هزار عکس
21.5هزار ویدیو
249 فایل
مباحث سیاسی فرهنگی اجتماعی اقتصادی تاریخی ادبیات فارسی و تفسیر و احادیث اهل بیت عصمت و طهارت صلوات الله علیهم اجمعین
مشاهده در ایتا
دانلود
🚨 ۶۳ سال ... 💠اولین باری که رهبر انقلاب به زیارت رفته‌اند در سال ۱۳۲۵شمسی در ۷ سالگی بوده: «پدرم می‌خواست برود مکه.بنا بود مارا ببرد عتبات، بگذارد،خودش برود مکه و برگردد.اما نتوانست گذرنامه‌اش را درست کند.گذرنامه عتبات را هم نتوانست بگیرد.شبهای سختی گذراندیم. در بصره گمان می‌کردیم که دیگر تقریباً از خطر جسته‌ايم. منزل یکی از علمای آنجا وارد شدیم.یکی دو روز آنجا ماندیم. بعد بلیط گرفتند رفتیم نجف. چند ماهی نجف بودیم. کربلا بودیم. کاظمین و سامرا بودیم.» ⭕️‌‌: سفر دیگر ایشان به در حدود ۱۸سالگی بوده است.در سال ۱۳۳۶، حدود ۶۰ سال پیش، به همراه مادر و برادر و تعدادی از بستگان برای دیدار با خویشاوندانی که ساکن نجف بوده‌اند عازم عراق می‌شوند. در شهر نجف در درس علما و مدرسان حوزه علمیه نجف حضور می‌یابند ولی به خواست پدر پس از حدود دوماه به مشهد بازمی‌گردند. محرم سال ۱۳۴۷ بار دیگر ایشان قصد زیارت کربلا می‌کند، اداره گذرنامه درخواست او را به ساواک فرستاد و برای صدور گذرنامه از آن سازمان استعلام كرد. پاسخ داده‌ شده بسيار طبيعی بود: «مشاراليه...از هر فرصتی برای تحريک مردم استفاده می‌نمايد و پایبند به هيچ اصول و همچنين تعهدات خود نمی‌باشد. در صورت تصويب با عزيمت وی به عراق مخالفت شود.» این ممنوعیت خروج از کشور تا زمان پیروزی انقلاب باقی بود. پس از پیروزی انقلاب نیز تاکنون فرصتی برای کربلای معلی برای ایشان فراهم نشده است. 🌐 منتشر شده در پیج دفتر معظم له در سال ۱۳۹۶ 🔴@EqtedareVelaeii🇮🇷
🚨 ۶۳ سال ... 😔 💠اولین باری که رهبر انقلاب به زیارت رفته‌اند در سال ۱۳۲۵شمسی در ۷ سالگی بوده: «پدرم می‌خواست برود مکه.بنا بود مارا ببرد عتبات، بگذارد،خودش برود مکه و برگردد.اما نتوانست گذرنامه‌اش را درست کند.گذرنامه عتبات را هم نتوانست بگیرد.شبهای سختی گذراندیم. در بصره گمان می‌کردیم که دیگر تقریباً از خطر جسته‌ايم. منزل یکی از علمای آنجا وارد شدیم.یکی دو روز آنجا ماندیم. بعد بلیط گرفتند رفتیم نجف. چند ماهی نجف بودیم. کربلا بودیم. کاظمین و سامرا بودیم.» ⭕️‌‌: سفر دیگر ایشان به در حدود ۱۸سالگی بوده است.در سال ۱۳۳۶، حدود ۶۰ سال پیش، به همراه مادر و برادر و تعدادی از بستگان برای دیدار با خویشاوندانی که ساکن نجف بوده‌اند عازم عراق می‌شوند. در شهر نجف در درس علما و مدرسان حوزه علمیه نجف حضور می‌یابند ولی به خواست پدر پس از حدود دوماه به مشهد بازمی‌گردند. محرم سال ۱۳۴۷ بار دیگر ایشان قصد زیارت کربلا می‌کند، اداره گذرنامه درخواست او را به ساواک فرستاد و برای صدور گذرنامه از آن سازمان استعلام كرد. پاسخ داده‌ شده بسيار طبيعی بود: «مشاراليه...از هر فرصتی برای تحريک مردم استفاده می‌نمايد و پایبند به هيچ اصول و همچنين تعهدات خود نمی‌باشد. در صورت تصويب با عزيمت وی به عراق مخالفت شود.» این ممنوعیت خروج از کشور تا زمان پیروزی انقلاب باقی بود. پس از پیروزی انقلاب نیز تاکنون فرصتی برای کربلای معلی برای ایشان فراهم نشده است. 🌐 منتشر شده در پیج دفتر معظم له در سال ۱۳۹۶ 🆔@sireh_agha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 | زیارت نرفته ها 🔶 می‌گویم از کنار نرفته‌ها 🔸 بالاگرفته کار زیار‌ت نرفته‌ها... 🔊 شرح حال جاماندگان با صدای 💠 برگرفته از صحبت بین‌الصلاتین در مسجد امام رضا علیه‌السلام دانشگاه فردوسی 💠 اندیشکده راهبردی 🆔 @soada_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیک یا صاحب الزمان السلام علیک یا خلفة الرحمن
💚 امام رضا(ع) خطاب به آیت الله حایری: ۳۳ مرتبه به من آمدید؛ من هم ۳۸ مرتبه به خواهم آمد🍃 @salmanerey🇮🇷 ✍آیت ا…مرعشی نجفی(ره) می فرمایند که : شب اول قبر آیت‌‌الله شیخ مرتضی حائری(قدس سرّه)"، برایش نماز “لیلة‌ الدّفن"خواندم، بعد نماز هم سوره یاسین قرائت کردم و ثوابش را به روح آن عالم هدیه کردم. چند شب بعد او را در عالم خواب دیدم. حواسم بود که از دنیا رفته است. کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف چه خبر است؟ پرسیدم: آقای حائری! اوضاع‌تان چطور است؟ آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر می‌آمد، رفت توی فکر و پس از چند لحظه، انگار که از گذشته‌ای دور صحبت کند شروع کرد به تعریف کردن… -وقتی از خیلی مراحل گذشتیم، همین که بدن مرا در درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگی و سبکی از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت. درست مثل اینکه لباسی را از تنت درآوری. کم کم دیگر بدن خودم را از بیرون و به طور کامل می‌دیدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم؛ این بود که رفتم و یک گوشه‌ای نشستم و زانوی غم و تنهایی در بغل گرفتم. ناگهان متوجه شدم که از پایین پاهایم، صداهایی می‌آید. صداهایی رعب‌آور و وحشت‌افزا! صداهایی نامأنوس که موهایم را بر بدنم راست می‌کرد. به زیر پاهایم نگاهی انداختم. از مردمی که مرا تشیع و تدفین کرده بودند خبری نبود. بیابانی بود برهوت با افقی بی‌انتها و فضایی سرد و سنگین و دو نفر داشتند از دور دست به من نزدیک می‌شدند. تمام وجودشان از آتش بود. آتشی که زبانه می‌کشید و مانع از آن می‌شد که بتوانم چشمانشان را تشخیص دهم. انگار داشتند با هم حرف می‌زدند و مرا به یکدیگر نشان می‌دادند. ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزیدن؛ خواستم جیغ بزنم ولی صدایم در نمی‌آمد. تنها دهانم باز و بسته می‌شد و داشت نفسم بند می‌آمد. بدجوری احساس بی‌کسی و غربت کردم. با همه وجود از درون ناله سر دادم: خدایا به فریادم برس! خدایا نجاتم بده! در اینجا جز تو کسی را ندارم….! همین که این افکار را از ذهنم گذرانیدم متوجه صدایی از پشت سرم شدم. صدایی دلنواز، آرامش ‌بخش و روح افزا و زیباتر از هر موسیقی دلنشین! سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگریستم، نوری را دیدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من می‌آمد. هر چقدر آن نور به من نزدیکتر می‌شد آن دو نفر آتشین عقب‌تر و عقب‌تر می‌رفتند تا اینکه بالاخره ناپدید گشتند. نفس راحتی کشیدم و نگاه دیگری به بالای سرم انداختم. آقایی را دیدم از جنس نور. نوری چشم نواز و آرامش بخش. ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نمی‌توانستم حرفی بزنم و تشکری کنم؛ اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زیبایش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسید: آقای حائری! ترسیدی؟ من هم به حرف آمدم گفتم : بله آقا ترسیدم، آن هم چه ترسی! هرگز در تمام عمرم تا به این حد نترسیده بودم. اگر یک لحظه دیرتر تشریف آورده بودید حتماً زهره ‌ترک می‌شدم و خدا می‌داند چه بلایی بر سر من می‌آوردند. بعد به خودم جرأت بیشتر دادم و پرسیدم: راستی، نفرمودید که شما چه کسی هستید؟ و آقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من می‌نگریستند فرمودند: من علی بن موسی الرّضا(ع) هستم. آقای حائری! شما 38 مرتبه به زیارت من آمدید من هم 38 مرتبه به بازدیدت خواهم آمد، این اولین مرتبه‌اش بود. 37 بار دیگر هم خواهم آمد…!! (السلام علیک ایها الامام الرئوف) 📚منبع:sadat3. Kowsar blog _ir 👮
🩸 ... 🩸 🥀 علامه مجلسی رحمه‌الله نقل می‌کند که شتربانی که همراه سیدالشهدا علیه‌السلام به کربلا آمده بود، در شب یازدهم مشاهدات خود در قتلگاه را این‌گونه گزارش می‌دهد: 🥀 ناگاه ديدم زمين دچار لرزه شد و آسمان به اهتزاز آمد. شور و شين و گريه و صدایى به گوشم خورد كه می‌گفت: وای پسرم! وای کشته شده‌ام! وای ذبح شده‌ام! وای حسینم! وای غریبم! ای فرزندم تو را کشتند و نشناختند و از نوشیدن آب منعت کردند. 🥀 وقتى من با اين منظره مواجه شدم فریادی زدم و خود را در ميان كشتگان انداختم. پس از اين جريان سه نفر مرد و يک زن را ديدم كه خلائق در اطراف آنان ايستاده بودند و زمين از صورت‌هاى مردم و بال‌هاى ملائكه پر شده بود. 🥀 ناگاه شنيدم يكى از ايشان می‌گفت: اى پسرم، اى حسين: جد، پدر، برادر و مادرت به فداى تو باد. ناگاه ديدم امام حسين علیه‌السلام درحالی‌که سرش به بدن مباركش پيوسته بود نشست و فرمود: لبیک ای جد من، ای رسول خدا، ای پدرم ای امیرالمؤمنین ای مادرم، ای فاطمۀ زهرا، و ای برادرم که به سم کشته شدی، بر شما از من سلام. 🥀 سپس امام حسين علیه‌السلام گريان شد و فرمود: ای جد من به خدا مردان ما را کشتند و ای جد من به خدا زنان ما را به اسیری بردند و ای جد من به خدا قسم خیمه‌های ما را به غارت بردند ای جد من به خدا قسم کودکان ما را سر بریدند. 🥀 ای جد من، به خدا قسم بر تو ناگوار است كه حال ما را به اين نحو بنگرى و اين عملى را كه كفار انجام دادند مشاهده نمایى. ناگاه ديدم آنان در اطراف امام حسين علیه‌السلام نشسته و براى مصيبت آن حضرت گريه می‌كردند. 🥀 حضرت زهرا علیهاالسلام می‌فرمود: يا ابتاه، ای رسول‌الله، آيا نمى ‏بينى امت تو با فرزندان من چه عملى انجام داده‏ اند؟ آيا به من اجازه می‌دهی من از خون محاسن حسينم بگيرم و پيشانى خود را به‌ وسیله آن خضاب نمايم؟ و خدا را در حالى ملاقات نمايم كه با خون فرزندم خضاب ‌کرده باشم؟ 🥀 پيغمبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: تو از خون حسين بگير، ما نيز خواهيم گرفت. من ايشان را ديدم كه از خون محاسن امام حسين علیه ‌السلام می ‌گرفتند و حضرت‏ زهرا علیهاالسلام آن خون را به پيشانى خود می‌مالد. پيامبر خدا و حضرت امير و امام حسن علیهم‌ السلام خون رنگين حسين علیه‌السلام را به گلو و سينه و دست‌های خود تا آرنج می‌ماليدند. 🥀 شنيدم رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرمود: فداى تو گردم اى حسين، به خدا قسم بسیار براى من ناگوار است تو را این‌گونه بنگرم: با سر بريده، دو جبين تو غرقه به خون، گلوى تو خون‌آلود، به قفا افتاده‏ اى، رمل و ريگ بدن تو را پوشانده‏ اند، تو مقتول شده‌ای و دو كف دست تو را مقطوع نموده‌اند. 📕 بحار، جلد ۴۵، صفحه ۳۱۷
☘مقتل شماره 41 🩸 | | 🩸 🥀 از علیه‌السلام پرسیدند:‌ سخت‌ترین مصائب شما در کجا بود؟! حضرت در پاسخ سه بار فرمودند: الشّام، الشّام، الشّام... 🥀 امان از شام ! در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند، که از آغاز اسیری تا آخر، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود: 🥀 ستمگران در شام، اطراف ما را با شمشیرها احاطه کردند و بر ما حمله می‌نمودند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل می‌زدند. 🥀 سرهای شهداء را در میان کجاوه‌های زن‌های ما قرار دادند. سر پدرم و سر عمویم عباس علیه‌السلام را در برابر چشم عمه‌هایم زینب و ام کلثوم سلام‌الله علیهما نگه‌ داشتند و سر برادرم علی‌اکبر و پسر عمویم قاسم علیهماالسلام را در برابر چشمان خواهرانم سکینه و فاطمه سلام‌الله علیهما می‌آوردند و با سرها بازی می‌کردند و گاهی سرها به زمین می‌افتاد و زیر سم چارپایان قرار می‌گرفت. 🥀 زن‌های شامی از بالای بام‌ها، آب و آتش بر سر ما می‌ریختند، آتش به عمامه‌ام افتاد و چون دست‌هایم را به گردنم بسته بودند نتوانستم آن را خاموش کنم. عمامه‌ام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند. 🥀 از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و می‌گفتند: «ای مردم! بکُشید این‌ها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند؟!» 🥀 ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را در خانه یهود و نصاری عبور دادند و به آن‌ها می‌گفتند: این‌ها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را در خیبر و خندق کشتند و خانه‌های آن‌ها را ویران کردند و امروز شما انتقام آن‌ها را از این‌ها بگیرید. 🥀 ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت. 🥀 ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شب‌ها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر می‌بردیم... 📕 از تذکرةالشهداء، میرزا حبیب‌الله شریف کاشانی علیه‌الرحمه
48.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زیارت نرفته ها 🔸 می‌گویم از کنار نرفته‌ها 🔸 بالاگرفته کار زیار‌ت نرفته‌ها... 🔊 شرح حال جاماندگان با صدای 🔹 برگرفته از صحبت بین‌الصلاتین در مسجد امام رضا علیه‌السلام دانشگاه فردوسی 💠 اندیشکده راهبردی 🆔 @soada_ir
🩸 و جانسوز اهل‌بیت علیهم‌السلام 🩸 🥀 هنگامی که در پایان اقامت اهلبیت علیهم‌السلام در فرارسید، بارها را بستند و آماده حرکت شدند. 🥀 در این هنگام حضرت سکينه سلام‌الله علیها اهل حرم را با ناله و فرياد به جانب مقدس جهت حرکت داد و همگی در اطراف گرد آمدند. 🥀 فحضنت القبر الشريف وبكت بكاءً شديداً حتّى غشي عليها، فلمّا أفاقت جعلت تنشد وتقول: 🥀 علیهاالسلام قبر پدر را در آغوش گرفت و شديداً گريست و به سختی می‌ناليد تا آنجا که از هوش رفت. 🥀 پس وقتی که به هوش آمد، اين ابياتی به این مضمون را زمزمه می‌کرد: رحلنا يا أبي بالرّغم منّا ألا فانظر إلى ما حلّ فينا ألا يا كربلاء أودعت جسماً بلا غُسْلٍ ولا كفنٍ دفينا ألا يا كربلاء أودعت نوراً لباري الخلق طرّاً أجمعينا ألا يا كربلاء أودعت كنزاً وذخر القاصدين الزّائرينا 🥀 ای پدر! به ناچار داریم از کنار تو می‌رویم. و حال تو بر آنچه که بر ما گذشته نظری کن. 🥀 ای کربلا! یک جسمی را که نه غسل و کفن شد، در تو به یادگار می گذاریم. 🥀 ای کربلا! یک نوری را در تو به یادگار برای خدای متعال از جانب ما می‌گذاریم. 🥀 ای کربلا! یک گنجی را در تو به یادگار می‌گذاریم تا ذخیره‌ای باشد برای کسانی که قصد این جا را دارند. 📕 ، ملا آقا دربندی رضوان‌الله تعالی علیه کانال 👇 🆔 @hossinemazlom
🩸 و حضرت فاطمه سلام‌الله علیها 🩸 🥀 سید مرتضی رازی، عالم قرن پنجم هجری در کتاب بحرالانساب می‌نویسد: 🥀 امامزادگان بیست و سه نفر بودند که با حضرت فاطمه ( ) علیهاالسلام از بغداد روی به نهادند و چون به شهر رسیدند، مُلحدانِ ساوه خبر یافتند و روی به شهر نهادند و با امامزادگان جنگیدند و بسیار محاربه کردند، تا آخرالامر حضرت خاتون سلام‌الله علیها را در شهر شهید کردند و آن بیست و سه نفر امام زادگان را نیز در شهر کردند. 🥀 علّامه سید جعفر مرتضی عاملی رحمةالله علیه، مورّخ معاصر شیعه می‌نویسد: 🥀 گفته شده در دسیسه کردند و به سلام‌الله علیها سم دادند؛ به همین خاطر، حضرت جز مدّت اندکی زنده نمانده و شدند. 📕 بحرالانساب، نسخه خطی، صفحه ۹۲ 📕 الحياة السياسية للإمام الرضا عليه‌السلام، صفحه ۴۲۸ کانال رأس الحسین علیه‌السلام 👇 🆔 @hossinemazlom
❄️ پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) 🔸 امام صادق(علیه السلام) به نقل از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: کسی که مرا زیارت کند، گناهانش بخشیده می شود و فقیر نمی میرد. 📚 جامع الاخبار/ص85 و نیز فرمود: کسى که پس از مرگم مرا زیارت نماید، مثل آن است که مرا در حال حیات زیارت نموده و کسى که قبر مرا زیارت نماید، شفاعت من در روز قیامت بر او واجب می شود. 📚 وفاالوفاء/ ج4/ص1346