✅حکایتی از #آیةالله سیّدعلی قاضی
#علّامه آیةالله حسینی طهرانی قدّس سرّه
🔹يکى از رفقاى نجفى ما که فعلًا از اعلام نجف است براى من مى گفت: من يک روز به دکان سبزى #فروشى رفته بودم، ديدم مرحوم قاضى خم شده و مشغول #کاهو سوا کردن است؛ ولى بعکس معهود، کاهوهاى پلاسيده و آنهائيکه داراى برگهاى خشن و بزرگ هستند بر مى دارد.
🔹من کاملًا متوجّه بودم؛ تا مرحوم قاضى کاهوها را بصاحب دکان داد و ترازو کرد، و مرحوم قاضى آنها را در زير #عبا گرفت و روانه شد.
🔹من که در آنوقت طلبه #جوانى بودم و مرحوم قاضى مَرد مُسنّ و پيرمردى بود، بدنبالش رفتم و عرض کردم: آقا من سؤالى دارم! شما بعکس همه، چرا اين کاهوهاى غير مطلوب را سوا کرديد؟!
🔹مرحوم قاضى فرمود: آقا جان من! اين مرد فروشنده، شخص بى بضاعت و فقيرى است، و من گاهگاهى به او مساعدت مى کنم؛ و نمى خواهم چيزى به او بلا عوض داده باشم تا اوّلًا آن عزّت و شرفِ آبرو از بين برود؛ و ثانياً خداى ناخواسته عادت کند به مجّانى گرفتن؛ و در #کسب هم ضعيف شود.
🔹و براى ما فرقى ندارد کاهوى #لطيف و نازک بخوريم يا از اين کاهوها؛ و من مى دانستم که اينها بالاخره خريدارى ندارد، و ظهر که دکان خود را مى بندد به بيرون خواهد ريخت، لذا براى عدم تضرّر او مبادرت بخريدن کردم.»
📚 «مهر تابان» ص ۳۱ و ۳۲
#نجف #سیدعلی #قاضی #فقرا #طلبه #عارف
https://eitaa.com/M_R_ashrafzadeh