eitaa logo
[°علیرضا علوی °]
235 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
845 ویدیو
66 فایل
«﷽» • یادت‌باشدشھید اسم‌نیست‌رسم‌است!(: شھیدی‌دههـ‌هشتادی ڪهـ‌سربازۍامام‌زمان"عج"روڪرد آخرهم‌خودآقاخریدتش مے‌توانست‌گناھ‌ڪند. PV: @Alireza_Ba_velayat
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙 نمـاز شب رو حتمــا بخونید.✔️ چقدر راحت میشه امضا کرد به نام زد .. حتما ببینید @EsEsEa
بسمـ اللہ... صبحدم ذڪرے به جز نامش، نڱویم بهٺر اسٺ جز ره و رسم ولایش را ، نپویم بهٺر اسٺ سمٺِ قبلہ ، رو بہ اربابم حسین بن علے با سلام صبحڱاهے، خُلق و خویم بهٺر اسٺ ♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
والا عه.....، پس چی😜😊😍 @EsEsEa🎪⚡️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 آنقدر عاشقانه، برای خدا زندگی کنید که خدا عاشقانه بگوید شما را برای خودم ساخته‌ام. عاشقانه‌ی الهی چیز دیگریست! به عشقش زندگی کنید تـا خــــدا هم به عشق شما خدایی کند💙😍 @EsEsEa🌷
‌•°• 💗🌼 •| استاد پناهیآن: وقتے نمے‌دانے کجا هستے قبله را پیدا کن و دو رکعت نماز بخوان. وقتے نمے‌دانے به ڪجا مے‌روی، وقتے خودت را گم ڪرده‌ای، وقتے خودت را از دست داده‌ای، وقتے نمے‌توانے با خودت کنار بیایے، بر سر سجاده بایست و نمازت را با دقت بخوان.. از خود فارغ شو تا به خودت بیایے.. 🍃 🌹🍃 •°| @EsEsEa
🌿اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌿 @EsEsEa
سلام! امروز یه حرف قشنگی خوندم.... + شیعہ حواسش باشد... گناه او را بہ پای امامش حساب میکنند. -امام من- به نظرم آدم اگه اهل باشه با همین حساب کار دستش میاد :) که من هروقت کج برم آبروی تو رو میبرم ...😔🌺 @EsEsEa💓
زنگ خنده👇🤣🤣
دیشب خواب دیدم شوهرم رفت زیر تریلی هجده چرخ با داد از خواب پریدم تا نیم ساعت میلرزیدم گوشیمو ور داشتم بهش زنگ زدم دیدم شارژم صفره خودمو به در و دیوار میکوبیدم یهو یادم اومد من ازدواج نکردم بعد که آروم شدم یادم اومد پسرم😁 عوارض قرنطینه 🤣🤣😂 @EsEsEa
🌸 با هم می رفتیم اردوگاه های لبنان را می گشتیم،هر بچه ای را در خاک و خل می دید که گریه میکند،از ماشین پیاده میشد و می رفت طرف بچه.بلندش میکرد بغلش میکرد،سر و صورت و اشک هایش را پاک می کرد و می بوسیدش حتی گاهی با ما هم حرف نمیزد. اشک های آنان را می دید اشک خودش هم در می آمد.اوایل فکر میکردم بچه را می شناسد. گفت:«نه نمی شناسمش».گفت:«همین که می دانم شیعه است کافی ست.چون می دانم هزار و سیصد و چند سال است که ظلم را بر دوش می کشد».