شهید مدافع حرم حسبن بواس
شهیدی که تاریخ شهادتش را میدانست
شهادت: 22فروردین 1395
#سالروزشهادت 🕊🍃
#حدیث_عشق ❤️
[°علیرضا علوی °]
شهید مدافع حرم حسبن بواس شهیدی که تاریخ شهادتش را میدانست شهادت: 22فروردین 1395 #سالروزشهادت 🕊🍃 #
روز هفتم چلمونه
ممنونم از همکاریتون🙏
رمان سه دقیقه در قیامت
فصل هشتم
حسینیه:
میخواستم بنشینم همانجا و زار زار گریه کنم.برای یک شوخی بی مورد دوسال عبادت هایم را دادم.برای یک غیبت بی مورد،بهترین اعمال من محو شد.چقدر حساب خدا دقیق است.چقد کارهای ناشایست را به حساب شوخی انجام دادیم.و حالا باید افسوس بخوریم.
در این زمان،جوان پشت میز گفت:شخصی اینجاست که چهارساله منتظر شماست.این شخص اعمال خوبی داشته و باید به بهشت برود،اما معطل شماست.با تعجب گفت:از کی حرف میزنی؟!
یکی از پیرمردهای امانی مسجدمان را دیدم که در مقابلم و در کنار همان جوان ایستاده.خیلی ابراز ارادت کرد وگفت:کجایی؟چندساله منتظر تو هستم.بعد از کمی صحبت،این پیرمرد ادامه داد:زمانی که شما در مسجد و بسیج،مشغول فعالیت فرهنگی بودید،تهمتی را در جمع به شما زدم.برای همین آمده ام که حلالم کنید.
آن صحنه برایم یادآوری شد.
من مشغول فعالیت در مسجد بودم.کار های فرهنگی بسیج و...
این پیرمرد و چند نفر دیگر در گوشه ای نشسته بودند،بعد پشت سر من حرفی زد که واقعیت نداشت.
او به من تهمت بدی زد که من ابتدای حضورم در بسیج بود و نوجوان بودم!!!
آدم خوبی بود .اما من نامه اعمالم خیلی خالی شده بود.به جوان پشت میز گفتم:درسته ایشون آدم خوبی بوده،اما من همینطوری از ایشون نمیگذرم.دست من خالیه.هرچه میتوانی ازش بگیر.
تازه معنای آیه ۳۷سوره عبس را فهمیدم«هرکسی(در روز جزا برای خودش)گرفتاری دارد و همان گرفتاری خودش برایش بس است و مجال این نیست که به فکر کس دیگری باشد».
جوان هم روبه من کرد و گفت:این بنده خدا بک وقف انجام داده که خیلی بابرکت بوده و ثواب زیادی برایش می آید.
او یک حسینیه را در شهرستان شما،خالصانه برای رضای خدا ساخته که مردم از آنجا استفاده میکنند.اگر بخواهی ثواب کل حسینیه را از او میگیرم و در نامه عمل شما میگذارم.تا اورا ببخشی.با خودم گفتم:ثواب ساخت حسینیه به خاطر یک تهمت؟!خیلی خوبه.بنده خدا این پیرمرد،خیلی ناراحت و افسرده شد،اما چاره ای نداشت.ثواب یک وقف بزرگ را به خاطر یک تهمت داد و رفت به سمت بهشت برزخی.
اما تمام حواس من در آن لحظه این بود که وقتی کسی به خاطر تهمت ،یک چنین خیراتی رااز دست میدهد،پس ما که هرروز و شب پشت سر دیگران مشغول قضاوت کردن هستیم چه عاقبتی خواهیم داشت؟!
باز جوان پشت میز به عظمتذو آبروی مومن اشاره کردو آیه ۱۹سوره نور را خواند.«کسانی که دوست دارن زشتی ها درمیان مردم با ایمان رواج یابد،برای آنان در دنیای آخرت عذاب دردناکی است.....»
امام صادق(ع)در تفسیر آیه میفرماید:هرکس آنچه در مورد مومنی ببیند و بشنود،برای دیگران بازگو کند،از مصادیق این آیه است.
ادامه دارد...
@EsEsEa
🍃🌹🍃🌹🍃
#امام_زمان
دلبـرم یوسف زهـراسٺ خـدا مے دانـد
یـادش آرامـش دلهـاسٺ خـدا مے دانـد
علـٺ غیبـٺ او هسـٺ گنـاه من و تـو
خون جگر از گنہ ماسٺ خـدا مے دانـد
"سلام حضرت پدر..."
🍃🌹🍃🌹🍃
@EsEsEa
💎💎
✍شانس یعنی طرز فکر خودتان!
-بارها این کلمات مخرب ناخودآگاه را شنیدهاید،
(شانس، تقدیر، سرنوشت، قسمت و...)
-در واقع هیچ کدام از آنها وجود خارجی ندارند.
ما باید در عصر نوین بپذیریم که تمام این کلمات زمانی جان می گیرند که ما طرز فکرمان را عوض کنیم.
-تمامی این کلمات نادرست،
در ضمیر ناخودآگاه تاثیر بسیار منفی می گذارند.
-اگر واقعا میخواهید خوش شانس باشید،
باید درست اندیشیدن را بیاموزید و به آن عمل کنید...
-تمام انسانهای موفق و ثروتمند جهان
با مثبت اندیشی همراه با عمل،
خوش شانس ترین افراد روی زمین هستند.
.....★♥️★.....
@EsEsEa
.....★♥️★.....
💥🔥💥🔥
ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﭼﯿﺰ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﺍﺳﺖ!
ﺩﺭﺳﺖ ﻣﺜﻞ ﯾﻚ ﻣﻌﺠﺰﻩ
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽﺁﯾﺪ ﮔﺎﻡﻫﺎﯾﺶ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺁﺭﺍﻡ ﺍﺳﺖ
ﻛﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﺣﺘﯽ ﺻﺪﺍﯼ ﭘﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﻮﯼ!
ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﺩﺭﺩﺵ ﺭﺍ ﺗﺎ ﻣﻐﺰ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﺣﺲ ﻣﯽﻛﻨﯽ!
ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ یک ﺣﺲ ﺩﺭﻭﻧﯽ ﺍﺳﺖ
هیچ ﻛﺲ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ
ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻤﺎﻥ ﻛﻨﺪ!
ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ...
ﺣﺎﺻﻞ ﻧﻮﻉ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺳﺖ
ﺗﻌﺒﯿﺮﯼ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺍﺯ ﺑﻮﺩﻥ!
.....★♥️★.....
@EsEsEa
.....★♥️★.....
#ابلیسوفرعون
روزی ابلیس نزد فرعون رفت. فرعون خوشهای انگور در دست داشت و تناول میکرد.
ابلیس گفت: آیا میتوانی این خوشه انگور تازه را به مروارید تبدیل کنی؟ فرعون گفت: نه.
ابلیس به لطایفالحیل و سحر و جادو، آن خوشه انگور را به خوشهای مروارید تبدیل کرد.
فرعون تعجب کرد و گفت: احسنت! عجب استاد ماهری هستی.
ابلیس خود را به فرعون نزدیک کرد و یک پس گردنی به او زد و گفت: مرا با این استادی و مهارت حتی به بندگی قبول نکردند، آن وقت تو با این حماقت، ادعای خدایی می کنی؟
✍ @EsEsEa
💫مثـــل شهـــ💕ــدا💫
من یادمه بخاطر مشکلی که داشتم خواستم از آقامحسن کمک بگیرم،ولی روم نمیشد که بگم...محسن بااینکه پدرش یه باغ بزرگ داشت وضعیت مالی پدرش عالی بود ولی باهمون پیکان که به سختی روشن میشد میومد سپاه...پدرو مادرش چندین دفعه ازم خواستن باهاش حرف بزنم بلکه ماشینو عوض کنه،هیچوقتم بحرفم گوش نداد میگفت همین کارمو را میندازه!
خونش فرش نداشت!!!
روی موکت زندگی میکردن...
بااینکه کلی پول داشت ولی همه رو قرض میداد،یاکمک میکرد
یه روز به سختی گفتم داداش یه مقدار پول داری بهم قرض بدی؟
میدونم خودت خیلی گرفتاری..ولی گفتم بازم بپرسم.
محسن گفت نگران نباش حل میشه ناراحتی نداره که..
پشیمون شدم از اینکه بهش گفتم..
.
.
.
.
زنگ خونه رو زدن،دیدم محسنه بایه کیف اومده گفت داداش دیدی گفتم حل میشه ناراحت نباش بفرما جورشد...اون روزخیلی خوشحال شدم
( شهیدمحسن علیان نجف آبادی)
#راوی:همکار شهید
•❄️
•🌈
•🍦
@EsEsEa
حکایت خواندنی👌
#تلنگر
حواسمان باشد......
ثروتمندزاده اى در كنار قبر پدرش نشسته
بود و در كنار او فقیرزاده اى كه او هم
در كنار قبر پدرش بود.
ثروتمندزاده با فقیرزاده مناظره مى كرد
و مى گفت: صندوق گور پدرم سنگى
است و نوشته روى سنگ رنگین است.
مقبره اش از سنگ مرمر فرش شده و در
میان قبر، خشت فیروزه به كار رفته است،
ولى قبر پدر تو از مقدارى خشت خام و
مشتى خاك، درست شده، این كجا و آن كجا؟
فقیرزاده در پاسخ گفت:
تا پدرت از زیر آن سنگ هاى سنگین
بجنبد، پدر من به بهشت رسیده
🍃🍃@EsEsEa🍃🍃