یه روزی همه ی زخمهای زندگی خوب میشه....
اما بعضی حرفا هیچوقت فراموش نمیشه...
نه که چون حرفه تلخه، نه ؛
چون کسی بهت میگه که انتظارشو نداشتی...
رفتار بعضی از آدما هیچوقت از ذهنت پاک نمیشه...
شاید اون رفتار از نظر خیلیا بد نباشه اما فقط خودِ تویی که میفهمی چقدر به خاطر رفتارش داغون شدی...
بعضی وقتا باید سکوت کنی و فقط به خاطر خودت پیگیر چیزی نشی
اما هیچوقتم یادت نمیره که چی بهت گذشت تا " گذشت"
▪️▪️
┅┄✶........❤........✶┄┅
💞.............ℒℴνℯ...........💞
💯چاقی صورت با مکمل های تقویتی و کلاژن ساز🌺
صد در صد گیاهی و ارگانیک🌾🌾✅️
بدون بازگشت و عوارض به دلیل گیاهی بودن🌺
☘مناسب افراد دیابتی و خانم های شیرده
⭕️در ضمن به زودی افزایش قیمت دارند پس خیلی زود وارد کانال و شو و از تخفیفات استثناییش استفاده کن😍
👇فوری عضو کانال شو
https://eitaa.com/joinchat/1783431562Cbbf03cd56b
مشاوره و ثبت سفارش 👇
@elaheye_zibayiii
#پارت159 بخش چهارم
#ارام_من
این بار ساره از جاش بلند شد و اومد جلوش وایساد.
ساره:این هیچ جا نمیاد.هری.
_اگه نرم؟
ساره با مشت زد تو شکمش.
با هم درگیر شدن.چند نفر اومدن به زور از هم جداشون کردن.
آخر سر هم یه نگهبان اومد و با کلی داد و بی داد هم ما رو هم اونا رو فرستاد توسلولشون.
گفت یه بار دیگه تکرار شه همه می رن انفردای.
گوشه لب مری زخم شده بود.ساره هم دستش رو گردنش بود.
بلند شدم و گفتم:
-واسه چی اینجوری می کنین.
مگه چی گفت؟
مری دادزد سرم:
هیچی.تازه اومدی حالیت نیست.
بعدم زودتر از همه رفت.
با تعجب به رفتنش نگاه کردم.محدثه گفت:
مری کلا اعصابش یکم ضعیفه.
این دختره هم که اومد نشست کنارت،هم جنس بازه.همه ازش فرارین.دور و برش آدم زیاد ریخته.
واسه همین ازش حساب می برن.
یه لحظه چندشم شد که دستش بهم خورد.اگه می دونستم عمرا می ذاشتم دستش بهم بخوره.
ساره همونجور که گردنش رو می مالید گفت:
به قول مری.
اینجا دیگه خونه بابات نیست.باید خیلی مواظب خودت باشی.
سر تکون دادم وازشون تشکر کردم.
رسیدیم به سلول.مری کز کرده بود یه گوشه وسیگار می کشید.
هدایت شده از خبر فوری
🔴 #فوری/ استوری عجیب مادر نیکا شاکرمی در واکنش به جنگ فلسطین !
مشاهده استوری در 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1510015318C38a640b6d3
https://eitaa.com/joinchat/1510015318C38a640b6d3
https://eitaa.com/joinchat/1510015318C38a640b6d3
اخباری که هیچ جا نمیخوانید 👆👆
هدایت شده از تبلیغات همسران💓
⛔️ #فوری/ اطلاعیه مهم
اینترنت کشور قطع میشود!
جدول قطعی اینترنت👇
https://eitaa.com/joinchat/1510015318C38a640b6d3
https://eitaa.com/joinchat/1510015318C38a640b6d3
https://eitaa.com/joinchat/1510015318C38a640b6d3
💠ختم روزانه ی قرآن کریم به نیت ظهور و فرج امام زمان (عج) و برداشته شدن موانع ظهور و فرج امام زمان( عج).
فقط با تلاوت روزی (۵صفحه)❗️ 😍
شاید هم بارها خواستید قرآن رو به تنهایی ختم کنید اما یا وقت نشده یا نتونستید❗️
♥️ الحمدلله با عنایت امام زمان (عج) کاروان های (آل یس) ۲۴ ساله که ختم روزانه ی قرآن کریم به نیت ظهور و فرج امام زمان (عج) انجام میدهند 😍
https://eitaa.com/joinchat/939262114Caf621a8e91
عزیز تر از قرآن در محضر امام زمان، گوهری نیست...❤️
💫خواهران عزیزم از این ثواب بزرگ غافل نشوید 💫
🌕امام زمان (عج)منتظر ما هستند.
❌گروه مخصوص بانون است❌
#پارت160
#ارام_من
ساره گفت:
حالا چرا زانوی غم بغل گرفتی؟ببین درسا هیچیش نشده.
مری کلافه گفت:
چی کار به این دارم.بدجور رو مخمه.
شانس بیاره دستم به خونش آلوده نشه.وگرنه هشت سال حبسم می شه هشتاد سال.
لیلا:کی رومیگی؟اشکان؟
_آره.
با تعجب گفتم:
اشکان کیه؟
_همون دختره که بهت گفتم.بهش می گن اشکان.
پوزخند زدم و رفتم رو تخت نشستم.
ساره از اون پایین گفت:
رفتی اون بالا باز زار بزنی؟
_نه.
مری:
از اون چشای پف کردت معلومه.بابا هیچ خری دلش به حالت نمی سوزه.
حالا هی عر بزن.
محدثه:خودتو روز اولی که اومدی یادت نیست.
مری:هی .چرا.
اما این همه گریه کردم.غصه خوردم.آخرش چی شد؟هیچی.
ساره گفت:
درسا بپرپایین می خوایم واست قصه بگیم.
گفتم:قصه چی؟
_قصه زندگی نکبتیمون رو.
دیروز داشتم با جاریم صحبت میکردم،
میگفت از وقتی #پاییز اومده، خریدِ #لباس پاییزه واسه #بچه هاش
یکی از دغدغه هاش شده😢
اونم لباسی که هم #شیک و
با کیفیت باشه و هم #ارزون😳
از قضا منم چند وقته با یه کانالی
تو ایتا اشنا شدم که #تولیدکننده
هستن و همه این مشخصات رو دارن😎
https://eitaa.com/joinchat/3049652287C8fdf067d03
از وقتی این کانالو بهش معرفی کردم
دیگه هر روز دعام میکنه👆🏻🥰
#پارت160 بخش دوم
#ارام_من
از هیچی بهتر بود.رفتم پایین.رو تخت مری نشستم.
لیلا گفت:
مری اول توبگو.
مری مثل این مردا که یه پاشونو می دن زیرشون نشست.
و گفت:
آره..جونم واست بگه.
ساره:مری.
مری صداشو صاف کرد و گفت:
ای بابا اگه گذاشتن حس بگیریم.
روبه من گفت:
قصه ایش کنم؟
_هرجور راحتی.
مری:اوکی.
یکی بود یکی نبود.یه دختری بود به اسم مریم.داشت با ننه بابا و داداشش مثل آدم زندگیشو می کرد که مامانش میفته میمیره.چه جوری؟بدبخت سرطان می گیره.
مریم هم که خیلی خاطر مامانشو می خواست حالش خیلی بد میشه.
درسش اُفت می کنه.کلا داغون می شه.یه سالی می گذره یکم بهتر می شه.همینکه داشت دوباره برمی گشت به زندگی باباش یه نامادری سیندرلا میاره بالا سرش.
داداشش که ۲۷سالش بود ازشون جدا می شه و می ره واسه خودش زندگی می کنه.این می مونه زن بابا.صبح تا ظهر می رفت مدرسه.
بعد اونم میومد تا شب کلفتی خانومو می کرد شبم می رفت تا دم دمای صبح درس می خوند.
زن بابائه تهدیدش می کنه که اگه به بابات بگی خودم یه بلایی سرت میارم که اون سرش ناپیدا..
🔞مشکلات ناباروری درمان شد🔞
محصولی که باعث شکایت کلینیکهای درمان #ناباروری شده😳👇👇
🌀رفع#تنبلی_تخمدان #کمبود_ذخیرهتخمدان😍
🌀درمان #ضعف_اسپرم، #واریکوسل👌
🌀 جلوگیری از #یائسگی زودرس👏
✅️درمان با داروی %۱۰۰ اورگانیک♻️
✅️تضمین قطعی درمان
💪بابیش از #۵۰۰۰ گزارش زنده
🌀تســ💯%ـــت شده توسط اعضا😌
👇🏽👇🏽
🇮🇷🕊🇮🇷
🕊🇮🇷🕊
لینک کانال 👇🏼
https://eitaa.com/joinchat/3605660134C1a9d17c9a4
⚠️بنا به دلایلی فقط دوساعت لینک فعاله ☝️ هرچه سریعتر عضو شید🏃♀🏃♂
#پارت160 بخش سوم
#ارام_من
مریم بیچاره هم از ترسش هیچی نمی گه. سالی هم بوده که کنکور داشته و دیگه واویلا.
یه روز می پیچونه می ره پیش داداشش کلی گریه زاری می کنه و بهش میگه که اونجا چه بلایی داره سرش میاد.
جدا از زن بابا،باباشم پشت زنش بوده و هی این بدبختو کتک می زده.
داداشش وقتی می شنوه شبش میاد با باباش دعوا می کنه و خواهرشومی بره پیش خودش
چند روزی می مونه و بابائه که باز شیر شده بودازدست زنش میاد به زور کتک دخترشو می بره خونش.
اینقدر می زنتش که تا یه هفته ازترس مدرسه نمی ره.دیگه کلا قید درسو می زنه.یه روز هرچی از دهنش درمیاد به زن بابائه می گه .
وسایلشوجمع می کنه و قبل اومدن باباش از اون خونه می ره.می شه آواره کوچه خیابون.
کل صورتشم کبود بود.تا شب تو پارک می مونه.
رو نیمکت نشسته بود که حس می کنه یکی نشست کنارش.
بر می گرده می بینه چند تا پسر قرتی دورشو گرفتن.می خواد فرار کنه اما نمی ذارن.
ساعت یک نصفه شب بود و کسی هم نبود که کمکش کنه.
خلاصه به زور سوار ماشین می کننش و می برنش تو یه خونه و ........
سرشو انداخت پایین.
وقتی سرشوبلند کرد چشاش خیس بود.