#دلنوشته آدم ست دیگر... گاهی دلش میخواهد عکس های پروفایل را میگویم! مخاطبم همان هایی ست ، که تا به عشقشان میرسند, عکس دونفره شان را در گوشه گوشه ی این فضای مجازی لعنتی پُر میکنند... آنها که خوشند! خبر از دل پسری که به یاد عشقش , تند تند سیگار سرطانی دود میکند ندارند؟ از دل دختری که رَج رَج موهای سیاهش را سپید میکند بی خبرند؟ همیشه همین ست! آدم ها هر وقت که خوش باشند برایشان دل بقیه بی اهمیت است مثل کسی که دو جفت پایش را قطع کرده اند و عیادت کننده ، فقط برایش - لاف - درک کردن می آید... چه میداند آن بنده خدا چه میکشد؟! انقدر این عکس های پروفایلتان را با عشقتان به روز نکنید! نه بخاطر دلِ مجردهااااا... برای خودتان ، نکند چشم تان بزنند! البته یادمان نرود , آدم ست دیگر شاید کسی این وسط دلش بخواهد ... #مریم_علیپور

#دلنوشته #دماغ فلانی جان! حال و احوالت چگونه است این روزها؟ از تو چه پنهان! این روز ها هر بانویِ چسب به دماغی را که می بینم، یاد شما می افتم ... شما که مرا راندی از برای چسبی که به عشقِ چون شمایی ، روانه ی این دماغِ نه چندان متقارن ام زدم ...! و تو مرا راندی که نمکِ صورتت رخت بر بسته و من دیگر نمیخواهمت! فلانی جان! تو که نمکِ صورت و سیرت میخواستی، پس چرا آن روز کذایی که جملگیِ رُفَقایمان، به کوفته بودن دماغم لب برچیده و خندیدند تو نیز پا به پایشان قهقهه زدی؟ این دلِ له شده ی ما که زیر پایه تان مانده , فدای سرتان! آخر من برای شما این کوفته را قیچی نمودم. تا بلکه بخت ازدواجم با شما باز شود ... اکنون که بختم نه تنها با شما که با هیچکس دیگر هم ، نتوانسته گره بخورد ... میشود به من بگویید حالا که دماغ ِ بریده شده ی اینجانب به زیر آمده و چندین میلیون در سوراخ سمت چپش گیر کرده، باید چه کنم؟! راستی ، آن فامیلِ جراحمان که بار پیش مجانی دماغم را بریده بود ؛ دیشب عمرش را داد به شما ! #مریم_علیپور