eitaa logo
عــــشق ممنـــوعه؛
7.1هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
845 ویدیو
7 فایل
بسم رب الحسنین علیهما السلام 💚 بعضی تجربه ها قشنگن، مثلِ دوست داشتنِ تــــــــــــــــــو...♥️🌿 رمان"عشق ممنوعه" به قلم:elsa هرگونه کپی برداری حتی با ذکر نام نویسنده حرام و پیگرد الهی دارد:") @ansar_tab تبلیغات خواستین👆
مشاهده در ایتا
دانلود
🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️ ♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️ 🔥♥️🔥♥️🔥♥️ ♥️🔥♥️🔥♥️ 🔥♥️🔥♥️ ♥️🔥♥️ 🔥♥️ ♥️ *** همان موقع، خواست کمی جلو برود و از اکبر ماجرا را بپرسد که یکی از حضار برخاست و شروع به حرف زدن کرد. ستاره نیز به ناچار سر جای اولش بازگشت. آن مرد، توضیحاتی درباره مزایده و مبلغ پیشنهادی گفت. و طولی نکشید که مزایده شروع شد. با ستاره شروع کردند. چون تمام حواسشان به او بود. از هزار یورو شروع شد و به پنجاه هزار یورو ختم شد. هرچه قیمت بالا تر می رفت، اکبر لبخندش غلیظ تر می شد. حق هم داشت آن همه پول خوشحالی هم داشت. و ستاره به مبلغ پنجاه هزار یورو به یکی از شیخ های عرب فروخته شد. میانشان از همه قشری بود. انگلیسی، ایتالیایی، اسپانیایی، بلژیکی، مکزیکی، فرانسوی، عرب! این ها را هم به لطف مسعود می دانستم. و الا نمی شد تشخیص داد چه کسی متعلق به کدام کشور است. همان مرد خریدار، چشمکی حواله ستاره کرد که باعث شد ستاره صورتش را با نفرت جمع کند. رو کرد به من و گفت : مرتیکه هیز، اه حالم بهم خورد. اینا دارن چی کار می کنن لیلا؟! - خریدنت!!