eitaa logo
عــــشق ممنـــوعه؛
7.1هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
859 ویدیو
7 فایل
بسم رب الحسنین علیهما السلام 💚 بعضی تجربه ها قشنگن، مثلِ دوست داشتنِ تــــــــــــــــــو...♥️🌿 رمان"عشق ممنوعه" به قلم:elsa هرگونه کپی برداری حتی با ذکر نام نویسنده حرام و پیگرد الهی دارد:") @ansar_tab تبلیغات خواستین👆
مشاهده در ایتا
دانلود
🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️ ♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️ 🔥♥️🔥♥️🔥♥️ ♥️🔥♥️🔥♥️ 🔥♥️🔥♥️ ♥️🔥♥️ 🔥♥️ ♥️ بعد از رفتن حامی، دست و رویم را شستم و بعد از شستن دست و صورت و تعویض لباس، کمی آرایش کردم تا آن چهره ی پف آلود و ترسناکم را بپوشانم. صبحانه را که دور هم خوردیم، بعد از تشکر فراوان و عذر خواهی بخاطر کولی بازی من در شب قبل، از خانه خارج شدیم. سوار ماشین که شدیم، حامی گفت : دکتر زنان خوب سراغ داری؟ چشمانم گرد شدند. دکتر زنان می خواست چه کار؟ - دکتر زنان؟ دکتر زنان واسه چی؟ - قبل اینکه بریم دنبال خونه باید بریم دکتر یه معاینه بشی، اگه آزمایشی چیزی قراره بدی بدی که خیالمون راحت شه سالمی. - حامی من سالمم! نیازی به چکاپ نیست! - سالم بودن یا نبودن رو دکتر تشخیص می ده خانم خانما. - اصلا دقیقا چرا باید برم؟ مگه الان چیزیمه. ماشین را به راه انداخت. نگاهم کرد و گفت : تو بچه سقط کردی. اونجا هم دکتر مکتر نرفتی باید بریم خیالمون راحت شه. راست می گفت. باید حتما به پزشک مراجعه می کردم. اما خب عجله ای نبود. - حالا بگو ببینم سراغ داری؟ دمق گفتم : هستی یه جا رو بهم معرفی کرد بذار ببینم آدرسش تو کیفمه. بعد از کمی گشتن، کارت مطبش را یافتم. حامی آدرس را گرفت و به سمت مطب دکتر حرکت کرد. **** بعد از مدتی طولانی انتظار، نوبتمان شد.