🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️
♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️
🔥♥️🔥♥️🔥♥️
♥️🔥♥️🔥♥️
🔥♥️🔥♥️
♥️🔥♥️
🔥♥️
♥️
#پارت_809
#رمان_حامی
بعد از رفتن حامی، دست و رویم را شستم و بعد از شستن دست و صورت و تعویض لباس، کمی آرایش کردم تا آن چهره ی پف آلود و ترسناکم را بپوشانم.
صبحانه را که دور هم خوردیم، بعد از تشکر فراوان و عذر خواهی بخاطر کولی بازی من در شب قبل، از خانه خارج شدیم.
سوار ماشین که شدیم، حامی گفت :
دکتر زنان خوب سراغ داری؟
چشمانم گرد شدند.
دکتر زنان می خواست چه کار؟
- دکتر زنان؟ دکتر زنان واسه چی؟
- قبل اینکه بریم دنبال خونه باید بریم دکتر یه معاینه بشی، اگه آزمایشی چیزی قراره بدی بدی که خیالمون راحت شه سالمی.
- حامی من سالمم! نیازی به چکاپ نیست!
- سالم بودن یا نبودن رو دکتر تشخیص می ده خانم خانما.
- اصلا دقیقا چرا باید برم؟
مگه الان چیزیمه.
ماشین را به راه انداخت.
نگاهم کرد و گفت :
تو بچه سقط کردی.
اونجا هم دکتر مکتر نرفتی
باید بریم خیالمون راحت شه.
راست می گفت.
باید حتما به پزشک مراجعه می کردم.
اما خب عجله ای نبود.
- حالا بگو ببینم سراغ داری؟
دمق گفتم : هستی یه جا رو بهم معرفی کرد
بذار ببینم آدرسش تو کیفمه.
بعد از کمی گشتن، کارت مطبش را یافتم. حامی آدرس را گرفت و به سمت مطب دکتر حرکت کرد.
****
بعد از مدتی طولانی انتظار، نوبتمان شد.