◼️◼️◼️◼️◼️▪️◼️◼️◼️◼️◼️
#سقای_آب_و_ادب
قسمت3⃣3⃣
من شهادت می دهم و خدا را گواه میگیرم که تو پا جای پای شهدای بدر گذاشتی و از جمله مجاهدین فی سبیل الله گشتی و در خیرخواهی و جهاد در راه خدا و یاوری اولیاء خدا و دفاع از دوستان و دوستداران خدا،هیچ کم نگذاشتی.پس خدا،خود پاداش تو را مرحمت کند.وبهترین و بیشترین و کاملترین و فزاینده ترین پاداشها را نصیبت فرماید.برترین پاداشی که یک وفا کننده به بیعتش و اجابت گر دعوتش و اطاعت پذیر اولیاء امرش،می تواند دریافت کند.شهادت می دهم که تو نهایت مهربانی و خیر خواهی ات را در کف اخلاص گذاشتی و تمامی توان و تلاشت را مبذول داشتی.خداوند تو را با شهیدان بر انگیزد و رحمت را با ارواح سعادتمندان،همراه گرداند و از بهشتش،بزرگترین منزلها و
ارجمندترین جایگاهها را نصیبت فرماید.و آوازه ات را در میان والا مقامان و بلندمرتبه گان،اعتلا ببخشد و حشر و نشرت را با پیامبران و صدیقین و شهدا و صالحین قرار دهد که بهترین دوستان و همدلان و همدمان همانهایند.شهادت می دهم که تو لحظه ای سستی نکردی و کوتاه نیامدی و کم نیاوردی.وپیوسته در مسیر بصیرت،گام زدی و از شایستگان پیروی کردی و پا جای پای پیامبران گذاشتی.خداوند پیوند میان ما و شما و پیامبر و اولیائش را محکم و مستدام سازد و در میان عاشقان پاکباخته اش، منزل و مأوایمان دهد.که او از همه مهربانان،مهربانتر است...
ادامه دارد...
@Etr_Meshkat
◼️◼️◼️◼️◼️▪️◼️◼️◼️◼️◼
◼️◼️◼️◼️◼️▪️◼️◼️◼️◼️◼️
#سقای_آب_و_ادب
قسمت4⃣3⃣
ای فرزند امیرالمومنین! من به سوی شما آمده ام و مهمان آستان شما گردیده ام و دل به شما سپرده ام و اختیار خودم و دلم را به دست شما داده ام و مهیای یاری شما گشته ام.تا آن زمان که خداوند حکم بیاغازد و ترازوی محکمه بر افرازد،و هم او بهترین حکم کننده است.پس بدانید که من با شمایم.و فقط با شمایم.نه با آنانکه مقابلتان صف بستند و به دشمنانتان پیوستند.من از جمله مؤمنان ومریدان شمایم و بازگشتتان به این جهان را باور دارم وبا مخالفان و قاتلان شما سر سازش ندارم.خدا بکشد مردمی را که با دست و زبانشان،کمر به قتل شما بستند.و هرکه کمترین بویی از بصیرت برده باشد-اگر نه به حقیقت،لااقل-به این سؤال سرشار از حلاوت می رسد که عباس ام البنین به کجا رسیده است و خدا چه جایگاهی به این ستون خیمه زمین بخشیده است که امام معصوم،با تعابیری چنین بی نظیر او را ستوده است.امامی که کلامش به وحی می ماند و با کلام جدش،پیامبر خاتم،مو نمی زند... و اما با وجود همه این نشانه های روشن تر از خورشید،اگر بشر باز هم به چشم بصیرتی برای درک منزلت این ماه نرسید،کافیست که فقط لحظه و آنی نگاهش را از زمین بکند و معطوف آسما کند تا جایگاه و منزلت عباس را در آسمان اجابت ببیند و ببیند کهمولای عاشقان،حضرت ابا عبدالله الحسین چه مقامی از مقامهای خویش را به او بخشیده است و او را در کدام منزل از منازل خویش اسکان داده است.و نشانه اش در زمین همین؛که قرارگاه عباس را تا ارتفاع مشهد و مزار خودش،عزت و شوکت ومنزلت بخشیده است....شاید به پاس رعایتی که عباس،نسبت به آداب علشقی و رسم مواسات برادری،مبذول داشته است.
ادامه دارد...
@Etr_Meshkat
◼️◼️◼️◼️◼️▪️◼️◼️◼️◼️◼
◼️◼️◼️◼️◼️▪️◼️◼️◼️◼️◼️
#سقای_آب_و_ادب
قسمت5⃣3⃣
مگر برای یک انسان،از خبر بهشت جذاب تر و شنیدنی تر و از چنان کاروان استقبالی مجلل تر و پر شکوه تر و با آب و تاب تر و دیدنی تر هست که نگاه واعتنای انسان را از این بردارد و به آن بسپارد؟اگر همان زمان که عباس،ما(فرشتگان)را از دایره اعتنایش بیرون نهاده بود و چشمهای بهت زده مان را خیره خود ساخته بود رد نگاهش را دنبال می کردیم،بلافاصله می فهمیدیم که هست .وجود چنین چیزی ممکن است،و آن وجود حسین است.واگر بلافاصله می فهمیدیم،آنقدر در وادی حیرت،معطل نمیشدیم،و دست و پا نمیزدیم.چرا که حسین،پاسخی فراتر و گسترده تر از همه سؤالهای ما بود.اگر ما رد نگاه عباس را دنبال می کردیم و به حسین می رسیدیم،اگر ما حسین را می دیدیم،اگر ما حسین را می دیدیم-کما هو حقه-می دیدیم،رمز بی اعتنایی عباس نسبت به بهشت را به وضوح می فهمیدیم.و می فهمیدیم که رفتن عباس به بهشت برای عباس،اعتبار و افتخار نیست بهشت برای هرکسی که تابع حسین بشود مأوا ومنتهاست.وقدر و منزلت عباس ،«هر کسی»نیست.بسیار فراتر و بالاتر از «هرکسی» است....و اگر چه مقام و منزلت عباس در بهشت قابل قیاس با هر کسی نیست،قابل قیاس با هیچ کسی نیست،و مقامی غبطه برانگیز و دست نیافتنی است،ولی آن هم مستقل از حسین نیست.محصول مراودات حسینی است....
ادامه دارد...
@Etr_Meshkat
◼️◼️◼️◼️◼️▪️◼️◼️◼️◼️◼
◼️◼️◼️◼️◼️▪️◼️◼️◼️◼️◼️
#سقای_آب_و_ادب
قسمت6⃣3⃣
اینکه عباس،حسین را برای رسیدن به بهشت نمی خواهد،این که برای عباس،بالاترین جایگاه بهشتی در قبال حسین ارزش اعتنایی در حد نیم نگاه ندارد،این که عباس،حسین را برای خودش نمی خواهد،برای حسین می خواهد و خودش را هم برای حسین می خواهد،این که برای عباس،تمام کائنات در قیاس با عشق به حسین،رنگ می بازد و از ارزش و هویت،تهی می شود،و خلاصه این که عباس در مقام عشق به حسین به مرتبه ای رسیده که جز حسین هیچکس و هیچ چیز را نمی بیند،ما را به حیرتی بی سابقه،عظیم و غیر قابل وصف دچار کرد...و نفهمیدن شخصیت و منزلت عباس را عمیقا به ما فهماند.اگر تمامی واقعه این بود و منتهای وادی حیرت همین بود،باز قابل تحول می نمود.اما اصل واقعه بعد از این بود،واقعه ای که رنگ از رخ حیرت زدود،واقعه ای که درتاریخ عرش وفرش،بی سابقه بود.واقعه ای که محصول گوشه ای از ارتعاشات آن،پدید آمدن هزاران زلزله بود.زلزله در عرش و کرسی و آسمان،زلزله در ارکان کیهان،زلزله در دلهای ساکنان آسمان.واین همه زلزله و ارتعاش،نه محصول اصل واقعه که بازتاب خبر آن بود، خبری که پیش از وقوع اتفاق در عالم پیچیده بود.«بانوی کائنات،بهانه آفرینش مخلوقات و ناموس خداوند سیدالسادات و منزل الایات،حضرت فاطمه زهرا-علیها آلاف التحیات-شخصا به استقبال عباس ام البنین می روند و او را از زمین تا منازل اعلای جنات،همراه می شوند.»
ادامه دارد...
@Etr_Meshkat
◼️◼️◼️◼️◼️▪️◼️◼️◼️◼️◼
◼️◼️◼️◼️◼️▪️◼️◼️◼️◼️◼️
#سقای_آب_و_ادب
قسمت7⃣3⃣
مولای من!حسین جان! مرا دربابید!
اینجا همانجاست که من با همه وجود،به حضور برادرانه تان محتاجم.برادری کنید!من از عهده تماشای این شکوه بر نمی آیم! دست نگاهم را بگیرید! چشم و دلم را دستگیری کنید! ظرف وجودم را گسترش دهید.روحم دچار لکنتی غریب شده است،زبان جانم را لا اقل به قدر گفتن یک سلام،گویا کنید.صحنه ای که اکنون مقابل دیدگان من است،برتر و فراتر از روح وجان من است.حسین همچنان بر پیکر عباس نشسته است که عباس از پیکر خود بر می خیزد،ملائک افواج بی شمار ملائک با هودج هایی از نور وچهره هایی سرشار از شور و سرور او راچون نگین در حلقه حضور میگیرند.عباس اگرچه همه شان را به روشنی و وضوح می بیند،اماچشم از چراغ حسین بر نمی دارد.عباس که همچنان سراپای نگاهش مجذوب حضرت حسین است با اراده و خودآگاه می پرسد؛ کجا؟! و ملائک کهگویی یکتن اند تکثیر شده در هزاران هزار،بادست نشان می دهند و به زبان یکصدا می گویند بهشت.عباس که روی سخنش با آنهاست،اما روی دل و دیده اش،همچنان به حسین می پرسد:شما کی؟ کجا؟ آنان سوال عباس را شنیده یا نشنیده پاسخ می دهند: تا بهشت راهی نمانده....
ادامه دارد...
@Etr_Meshkat
◼️◼️◼️◼️◼️▪️◼️◼️◼️◼️◼
◼️◼️◼️◼️◼️▪️◼️◼️◼️◼️◼️
#سقای_آب_و_ادب
قسمت8⃣3⃣
عباس که همچنان تصویر حسین را در قاب چشمهایش نگاه داشته است،پلک و مژگان را ازهر تحرکی باز می دارد و تحرکات نا خودآگاه پیشین را هم باز پس می گیرد،و زیر لب زمزمه می کند: من بی حسین کیستم!؟
من بی حسین نیستم.من از حسین آمده و به حسین باز میگردم،حاشا که طرفة العینی.از حسین فاصله بگیرم،و پیش از اتمام آخرین جمله اش.و پیش« مبددا مقصد من. ......» خود را در جایگاه پیشینو در کنار حسین می بیند و ادامه می دهد:شمایید! حسین جان! مولای من!نگران حسین عباس من! فرزند دلیر و دلبرم!، فرزند دلبندو دل آورم پاره جگرم! روشنی دیدهو دلم
! بیا پسرم برادر پسرم،غمگسار پسرم،بیا عباس من...نگران حسین مباس! تا ساعتی دیگر،او نیز به ماا می پیوندد.
ادامه دارد...
@Etr_Meshkat
◼️◼️◼️◼️◼️▪️◼️◼️◼️◼️◼
◼️◼️◼️◼️◼️▪️◼️◼️◼️◼️◼️
#سقای_آب_و_ادب
قسمت9⃣3⃣
سلام عباس من! سلام خدا بر تو! سلام فرشتگان مقرب و رسولان مرسل و بندگان صالح خدا برتو!سلام تمامی شهیدان و صداقت مداران و پاک نهادان و پاک زادگان بر تو!همه این سلام ها در همه صبح و شام ها نثار تو عباس علی،امیرالمؤمنین! سلام عباس ما! می دانستم.یقین داشتم که دل از حسین نمیکنی و دعوت بهشت و فرشتگان را اجابت نمی کنی.و نیز هم یقین داشتم که دست رد به دعوت من نمی زنی.پس پرده از نگاهت برداشتم تا مرا در طلایه افواج بی شمار استقبال کنندگانت ببینی.وبدانی که این منم که آمدنت را طلب می کنم. بیا عباس من! نگران حسین مباش! تا ساعتی دیگر او نیز به ما می پیوندد.اما او هنوز کارش در زمین به سرانجام نرسیده است.او تا تمام پرندگان دست پرورده اش را پرواز ندهد و از رسیدنشان به مقصد مطمئن نشود،پا از زمین بر نمیدارد.پس بیا که او هر چه زودتر،خیالش از وصال تو آسوده گردد و از پای پیکرت برخیزد.خودت که بدرقه تک تک شهیدانش را شاهد بودی.همراهی گام به گامش با هر یک از یاوران تا مرز شهادت.وتودیعش،و عبور دادنشان از زیر قرآن نگاهش...پس تو هر چقدر در کنار حسین بمانی،درنگش را در زمین،بیشتر می کنی...
ادامه دارد...
@Etr_Meshkat
◼️◼️◼️◼️◼️▪️◼️◼️◼️◼️◼
◼️◼️◼️◼️◼️▪️◼️◼️◼️◼️◼️
#سقای_آب_و_ادب
قسمت0⃣4⃣
از عمویم عباس چه خبر!؟گویی که این ،تنها سؤال واستخبار او از عرصه نبرد است.یا شاید کمان قدرت پدر،بانی این نشانه گیری شده است ،یا شاید فاصله زمانی که از آخرین عیادت وسرکشی عباس پدید آمده،دامن به چنین بغض گلوگیری زده.یا شاید حضور وحیات عباس،در دل سجاد،به نحوی. با امیدو آرامش و اعتماد،پیوند خورده و اکنون بیخبری انگار این همه را در وجودش دستخوش تلاطم و تزلزل ساخته.به هر حال،او در انتظار پاسخ سوال،چشم به لبهای پدر دوخته و پدر هم چاره ای جز انتقال خبر ندارد.پیش از آن که امام به پاسخ سؤال سجاد بپردازد،نگاهش الحظه ای با نگاه زینب تلاقی می کند و این تلاقی جای خود را به درنگ و توقت می دهد.انگار که هیچ کدام دل ندارند که نگاه از یکدیگر بردارند.نیازی نیست که زینب توضیح دهد حتی با نگاه،که انتقال خبر شهاد عباس به سجاد جسم بیمار و تن تبدار و دل داغدار سجاد را ملاحظه و مراعات کرده است.و نیازی نیست که حسین،دشواری کارش را در انتقال خبر عباس به سجاد،جسم بیمار و تن تبدار و دل داغدار سجاد را ملاحظه و مراعات کرده است.
ادامه دارد...
@Etr_Meshkat
◼️◼️◼️◼️◼️▪️◼️◼️◼️◼️◼
◼️◼️◼️◼️◼️▪️◼️◼️◼️◼️◼️
#سقای_آب_و_ادب
قسمت1⃣4⃣ عباس من اکنون که چشمانت بازتر شده،می بینی که من فقط لحظه فرو افتادنت از اسب نبود که سراغت آمدم و سرت را به دامن گرفتم.آن زمان که مشک بر دوش به سوی خیام می تاختی و راه مشک را از میان هزاران شمشیر آخته میگشودی و با نجنگیدنت،دلیرانه ترین صحنه عالم را بر صفحه زمین ترسیم می کردی من به تماشای تو ایستاده بودم و برای اینهمه رشادت،لا حول ولا قوة الا بالله می گفتم.آن زمان که با اسب در شریعه ایستاده بودی و تصویر حسین را بر آب به کف گرفته خویش،تماشا می کردی،من تو و حسین را در قاب اخوت می دیدم و از مواساتت نسبت به حسین بر خود می بالیدم.آن زمان که خواهش نگفته سکینه را با نگاه مهرآمیزت، پاسخ می گفتی،من با تو و در کنار تو بودم و گرمای عطوفتت را حس می کردم.در شب عاشورا آن زمان که دشمن شبانه یورش آورد و خواست که جنگ را در تاریکی شب آغاز کند،وقتی حسین به تو گفت:جانم به فدات! بر نشین و ببین که چه می خواهند.اکنون که چشمانت بازتر شده،به روشنی می بینی که حضور من در کنار تو محدود و منحصر به عرصه کربلا نبوده.وقتی که مولا علی،در آستانه عزیمت،همه فرزندان را به دور خویش خلقه کرد،من کنار شما بودم و تقسیم نگاه مهربانش را میان شما می دیدم...
ادامه دارد...
@Etr_Meshkat
◼️◼️◼️◼️◼️▪️◼️◼️◼️◼️◼
◼️◼️◼️◼️◼️▪️◼️◼️◼️◼️◼️
#سقای_آب_و_ادب
قسمت3⃣4⃣
(زینب): برادرم ! عباسم! برخیز ورکاب بگیر برایم! چرا که در همه عمر،سفر بی حضور تو را نیازموده است وجای تو هرگز در کنار محملش خالی نبوده است.از کوفه تا مدینه،از مدینه تا مکه،از مکه تا کربلا و...هنگام بر نشستن و پیاده شدن در هر توقفگاه و در همه منازل بین راه...وقتی تو را در کنار خود نبیند و خود را در محاصره سپاه ظلمت،تنهای تنها ببیند،طبیعی است که در حسرت حضور تو،حضور مشفقانه ومقتدرانه و حمایتگرانه تو،بسوزد و اضطرار و استیصال را با تار و پود وجودش لمس کند و با همه دلش به دامان خدای مهربان بیاویزد و در آن لحظه طاقت سوز،تنها خداست که می تواند جای خالی تو را پر کند و دست او را بگیرد و او را بر مرکب بی جهاز بنشاند. و دشمن را در حسرتی عمیق وجاودان بسوزاند؛ حسرت رؤیت درماندگی و استمداد و ذلت زینب.اکنون که چشمانم را بازتر کرده اید و به من بصیرتی برتر و افزونتر بخشیده اید،می توانم به روشنی ببینم که سایه مهربانی و اکرامتان بر سر من، محدود و منحصر به کربلا نبوده است.اکنون می توانم ببینم که در تمام لحظات حیات،دستهای مهربانتان را چون دو بال،بر سرم گشوده اید و مرا از هر آسیب وگزندی مصون داشته اید.اکنون می نوانم حضورتان را در کنار گهواره کودکی ام به روشنی بببنم و بشنوم که همدم و همنفس مادرم،مادر دیگرم،برایم شعر تعویذ می خواند و حتی ببینم و بشنوم که با حضور و ترنمتان همنوایی ملائک را بر می انگیزد. پس،از این پس نیز نگران مادر دیگرت ام البنین مباش! من از او چون دو چشم،محافظت خواهم کرد تا در بهشت،دستش را در دست تو بگذارم
.وزینب را نیز به هر بهانه و مناسبتی نزد او خواهم فرستتد تا غربت و تنهایی اش در دنیا،تقلیل و تسکین بیابد..
ادامه دارد...
@Etr_Meshkat
◼️◼️◼️◼️◼️▪️◼️◼️◼️◼️◼
◼️◼️◼️◼️◼️▪️◼️◼️◼️◼️◼️
#سقای_آب_و_ادب
قسمت4⃣4⃣
.این بشیر ایتکه به امر حضرت سید الساجدین وارد شهر مدینه می شود تا اخبار کربلا به خصوص ورود کاروان را بهگوش اهل مدینه برساند.بشیر پیش از بیان خبر بغضش می ترکد و با فغان و ضجه نوحه سر می دهد:ای اهل یثرب!مدینه دیگر جای ماندن نیست.که حسین به شهادت رسیده است.پس همه چشمها باید هماره بر او بگریند.بشیر اکتفا نمیکند به آنچه در مقابل مسجدالنبی گفته و جمع معدودی که حرفهایش را شنیده اند.اما در حرکات و رفتارش تضادی آشکار به چشم می خورد.از سویی تلاش میکند که هر چه بیشتر به چشم بیاید و هر چه تمامتر اخبار را به گوش مردم برساند و از سوی دیگر رفتاری از جنس گریز و پرهیز دارد.اما... گویا ام البنین است آنکس که بشیر از دیدنش پرهیز می کند،پیداست که زهره انتقال خبر به ام البنین را ندارد.افشای خبر شهادت همه فرزندان نزد یک مادر را کاری کمر شکن می شمرد.ام البنین پریشان و بی درنگ میپرسد از کربلا چه خبر؟این مصائب دهشتناک که دهان به دهان می گردددرست است؟ بند بند دلم را گسستی از اضطراب و التهاب همه فرزندان من و تمام آنچه زیر این آسمان است فدای ابا عبدالله ،کربلا یعنی حسین.از حسین چه خبر؟بشیر خبر شهادت مولا را بی پروا آغاز می کند...ولی ...به پایان نمی برد چون حسین را آنچنان که باید و شاید نمیشناسد وجایگاهش را در قلب ام البنین نمی داند.وقتی ام البنین صیهه می زند و چهرن میخراشد بشیر تازه می فهمدکه برای ام البنین خبر شهادت چهار پسر و تمام جهان یکسر در مقابل خبر حسین ،جایی برای گفتنو شنیدن ندارد.وتازه می فهمد آنچه به ام البنین افتخار و اشتهار بخشیده ،داشتن چهار پسر نیست،تب و تاب حسینی است...
ادامه دارد...
@Etr_Meshkat
◼️◼️◼️◼️◼️▪️◼️◼️◼️◼️◼
◼️◼️◼️◼️◼️▪️◼️◼️◼️◼️◼️
#سقای_آب_و_ادب
قسمت5⃣4⃣
..وای بر من بانوی من!وای بر من! این شمایید بانوی من!این شمایید که دست و قدم رنجه می کنید!؟برای این بنده آستانتان!؟کاش از مادر نزاده بودم و شما را متحمل این زحمت نمی دیدم.کاش از مادر نزاده بودم و بار چنین خجلتی را بر دوش جان خود نمی کشیدم.چقدر شما مهربان و کریمید مادر من! پسرم!عباسم! این هیچ نیست جز طهارت امتنان و قدر شناسی از مردانگی ات،برادری ات، مواساتت،عاشقی ات وجانفشانی ات.خودت نامت و یاد و خاطره ات آنقدر برای خاندان عصمت،ارجمند است که تمام فرزندانم تا قیامت،به احترام نامت،تمام قد قیام خواهند کرد و سلام و درود و دعایشان را به جسم و روح باشکوهت نثارخواهند ساخت.تا بدانجا که فرزندم مهدی منتقم،خود را ملزم می شمارد که در هر کجا نامی از تو آید یا ذکری از تو می رود،حضور بیابد و یادآورانت و داغدارانت را عزیز بدارد.پسرم!عباسم!عباسی که هر گاه می آمدی،غم از نگاه حسین می زدودی! عباسی که با حضور اندوه در چشمهای حسین،بیتاب می شدی!عباسی که با دستهایت گره از ابروان حسین می گشودی و با حضور وجه الله؛ چهره حسین،قرار و آرام می بخشیدی.همان خدایی که خون حسین را- و خود حسین را- ثار الله نامید،همان خدایی که روی حسین را- و خود حسین را- وجه الله پسندید،به تو عنوان باب الحوائج خواهد بخشید.تو را همین منزلت بس که وارث سلطنت پدر-سلام الله علیه- در ملک یداللهی اش خواهی بود و تا قیام قیامت با دستهای بی بدیلت،گره از کار خلایق خواهی گشود و هر چه غم و اضطراب و اندوه را از قلب عارفان و زائرانت خواهی زدود.ولی نه.تو را همین منزلت و افتخار نه بس.افتخار تو در عالم باقی،بسیار فزونتر از جهان فانی خواهد بود و منزلت حقیقی ات فقط در قیامت،رخ خواهد نمود....
پایان...
@Etr_Meshkat
◼️◼️◼️◼️◼️▪️◼️◼️◼️◼️◼