دستهایت کجاست ؟ گیسوانم طوفانِ دلتنگی به راه انداخته و آهنگِ درد مینوازند .
خودت را برسان ، که خواب از گلوی شب پایین رود .
روزهای آخر ِشهریور ماه هم رسید محبوب ِمن ، شهریور که تمام می شود ، گرمای دل هم ته میکشد تمام میشود .
بعد ما میمانیم و روزهای بیجان ِمهر ما میمانیم و کوچههای بیقرار آبان میدانی تلخی اینجاست که تا آذر هم شاید نرسیم . . .
غَـــريــق ؛
_
صد بار گفتمش وسط حرفِ من نخند ، یکباره خنده کرد بیا ، عاشقش شدم .
از غمِ معروف و همیشگیِ جمعه نباید گریخت ؛ یک دندگی میکند و بدتر به جانتان میافتد .
اما عزیزِ من ، شب ها دچار خفقان میشوم .
خفقانِ احساسات و خاطرات . . .
جسمِ نحیفمان هر روز و هر زمان راه میافتد و به هر طرف که ما و میلمان اراده کنیم خواهد رفت اما ، امان از روحی که در "خاطرات" ایستاده باشد .
طوس را سرمه ی چشمان ملائک کردند ؛ این چنین است خراسانِ شما مشهور است .