غَـــريــق ؛
_
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود ، تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود .
جسمِ نحیفمان هر روز و هر زمان راه میافتد و به هر طرف که ما و میلمان اراده کنیم خواهد رفت اما ، امان از روحی که در "خاطرات" ایستاده باشد .
چندین خط نوشتم و پاک کردم ، نوشتم و پاک کردم و جلویِ دهانِ قلم را گرفتم که " هیس ، ساکت باش ؛ درد را چه به فریاد زدن ؟ "