eitaa logo
"-ڪلنافداڪ‌یـٰازهࢪا‹ـس›"🥀🇵🇸🇮🇷
1.6هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
3.7هزار ویدیو
240 فایل
-خـۅش‌اۅمد؎‌ࢪفٻق✋🏻❣️ -تآسـٻس(:⚘️ ⦁ ¹⁴⁰¹/⁷/²¹ ⦁ #تابع_قوانین_ایتا -پݩآھ.حࢪفآت(:👀🌿 «https://daigo.ir/secret/5513890227» لینک جدید ناشناس "-مآ فࢪزݩداݩ مآدࢪ پۿݪۅ شڪستۿ‌اٻم(:🥀" "-ڪپی حلالیت رفیق🌱 مالک: @DOKHTE_ALAVIAM_M ادمین: @Sarbaz_agha_1266
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎴 اینفوگرافی | آماده باش 🔸مناسب دوره‌های 🧕🙋‍♂ ما جوانان و نوجوانان باید بنیان زندگی را بر چهار پایه بنا نهیم: 1⃣معرفت: علیه السلام و مسائل مربوط به ایشان را بشناسیم. 2⃣محبت: محبت تابع معرفت است. امام زمان علیه السلام را دوست داشته باشیم و به رنگ ایشان درآییم. 3⃣اطاعت: جوانی را در راه اطاعت ولیّ خدا صرف کنیم و شهوات و هوای نفس را به بند اسارت بکشیم. 4⃣فعالیت: در عرصه ای به وسعت جهان جهت فراهم سازی مقدمات انقلاب جهانی مهدوی فعالیت نماییم. https://eitaa.com/joinchat/3111977175Cf91f495449
بر اساس روایات چرا حضرت مهدی(عج) ، خود را به خورشید پشت ابر تشبیه نموده‌اند؟هرچند ابر جلو خورشید رامی‌گیرد، اماخورشید نور روشنی‌بخش خود را ازجهانیان‌دریغ‌نمی‌کند و از پس ابر هم بر زمین می‌تابد. امام نیز هر چند در پس پرده غیبت قرار دارد، اما نور ولایت آن‌حضرت‌برهمه‌عالمیان‌پرتومی‌افکند.هر کس با این همه آثار و معجزات و آیات و روایات، باز هم منکر وجود مبارکش شود، مانند کسی است که منکر وجود خورشید می‌گردد؛ هنگامی که در پشت ابرها از دیدگان، پنهان است، گرچه آثار وجودش به جهانیان می‌رسد.هم‌چنان‌ که مردم انتظار بیرون آمدن خورشید از پشت ابرهای تیره را می‌کشند تا بیشتر از آن بهره‌مند گردند، در زمان غیبت نیز همه محبان حضرت، همواره انتظار وجود مبارکش را دارند و هرگز ناامید نمی‌شوند. https://eitaa.com/joinchat/3111977175Cf91f495449
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖼 چهل گام تا حسینی شدن ۱| مبارزه با نفس 🚩 قدم اول ⚔« مبارزه‌ای سخت با نفس! » 💬 حضرت علی علیه السلام: رحمت خدا بر کسی که مقابل شهوات خود می ایستد و هوای نفس خود را سر کوب می کند..... الّلهُــم‌َّعَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَــــ‌الْفَــرج . 🙂✨ یـ‌ابِنـت‌ُالـزهرا³¹³|✾ ..🚶🏿‍♂ 🖤⛓ https://eitaa.com/joinchat/3111977175Cf91f495449
چهل گام تا حسینی شدن ۲ |تبعید فرج امام زمان ارواحنا فداء! 🚩 قدم دوم « تبعید فرج امام‌زمان ارواحنافداه! » 💬رسول اکرم صلی الله علیه و آله: خوشا به حال صبر کنندگان برغیبتش.» . 🙂✨ ..🚶🏿‍♂ 🖤⛓ ‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💦💦 ⁉️ توحید عبادی یعنی چه؟! حضرت آیت الله رحمة‌الله‌علیه ✴️ عبادی یعنی من در عبادتم موحد باشم. در همه افعال او را عبادت بکنم و بس. فقط عبادت برای او باشد. و نفسانیت در کارهایم نباشد. توحید عبادی یعنی خلوص در عمل و هم مراتبی دارد. ببینید امیرالمؤمنین علیه الاف التحیه و الثنا چه می‌فرماید:"إِلَهِي مَا عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ عِقَابِكَ وَ لَا طَمَعاً فِي ثَوَابِكَ وَ لَكِنْ وَجَدْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُكَ" 🍃 من تو را عبادت نمی‌کنم که من را بهشت ببری یا عبادت نمی‌کنم که من را جهنم نبری.اگر من این کار را بکنم، معامله گر می‌شوم، من معامله گر نیستم، من تو را سزاوار پرستش یافتم، شایسته است که در مقابلت خاضع و خاشع باشم و در مقابل عظمت تو به خاک بیفتم، این معنای است.🍃 https://eitaa.com/joinchat/3111977175Cf91f495449
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️|بِسم‌ِࢪَبّ‌َالمَہدے سـلام علیڪم؛بند‍ہ م‌ـدیࢪ² هستـم🖐🏿!
بہ نـٰام خـٰالق هفٺ آسمـٰان♥️! 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 نام رمان: ࢪاهنماۍ‌ سعـٰادٺ از اینکه بعداز چندسال دوباره احساس کردم خدا رو کنار خودم دارم و اسمش رو آوردم تعجب کردم فکر کنم واقعا حرفای فاطمه تأثیرش رو‌ گذاشته! راستش دوست داشتم الان نماز بخونم اما من بعداز اون همه سال تقریبا هیچی از نماز یادم نبود. لباسم رو عوض کردم و چادرم رو با دقت داخل کمدم گذاشتم تا چروک نشه. دروغ چرا؛ اما بعداز اون همه سال دوست داشتم دوباره به سمت خدا برم و باهاش حرف بزنم آخه من که توی خلوتم کسی رو جز خدا ندارم. روی تختم دراز کشیدم، تختی که بعداز کلی سختی و کار کردن تونسته بودم بخرم. تصمیم گرفتم کمتر به گذشته فکر کنم و چشام رو روی هم گذاشتم که نفهمیدم کی به عالم خواب رفتم. انگار توی یک دره بودم که عمق زیادی داشت و خیلی تاریک و ترسناک بود خیلی ترسیده بودم با وحشت دور و ورم رو نگاه میکردم اما چیزی جز تاریکی نبود با گریه فریاد میزدم و پدر و مادرم رو صدا میزدم. نمی‌دونم چیشد شد یکدفعه از دل تاریکی احساس کردم چیزی داره نزدیکم میشه یه حاله‌ی سفید دورشون بود که تو دل اون سیاهی خودنمایی می‌کرد قیافه هاشون آشنا بود کمی که نزدیک تر شدن دیدم مامان و بابام دارن میان سمتم، با گریه اسمشون رو صدا میزدم و میدویدم سمتشون همین که خواستم بغلشون کنم محو شدن و باز همه جا تاریک شد گریم شدت گرفت و با عجز خدا رو صدا زدم. همین که خدا رو صدا زدم روحم توی اون تاریکی آروم گرفت اما جسمم نه و همچنان داشتم گریه می‌کردم! زانوهام رو بغل گرفتم و سرم رو گذاشتم رو زانوم و فقط صدای هق هق های من بود که سکوت اون تاریکی رو می‌شکست مدتی که گذشت سنگینی نگاهی رو حس کردم با وحشت سرم رو بالا آوردم که با دیدن مردی با پوشش سفید و چهره ای زیبا و نورانی تعجب کردم اما بازم اشک ریختم با خودم گفتم اینم حتما مثل مامان و بابام می‌ره و تنهام میزاره! اما دیدم هنوز داره نگاهم می‌کنه باز سرم رو بالا کردم و نگاهش کردم. داشت لبخند میزد و منو نگاه میکرد. دلم از بودنش و لبخندی که به لب داشت آروم گرفت بلند شدم و ایستادم که گفت: - نیلا خانوم خدا خیلی دوستت داره منو فرستاده تا بهت نماز یاد بدم. با تعجب گفتم: - تو کی هستی؟ خدا چطور تورو فرستاده؟! من کجام؟ این‌جا کجاست؟! هیچی نگفت و شروع کردم به ذکر های نماز رو گفتن..! منم با تعجب بهش نگاه میکردم و حرکاتش رو انجام میدادم و هرچی می‌گفت زود یاد می‌گرفتم و توی ذهنم هک میشد. بعداز اینکه مطمئن شد همه رو یاد گرفتم میخواست بره که.. ادامہ‌داࢪد..♥️ نویسنـد‍ہ: فـٰاطمہ ِسـٰاداٺ💛!