eitaa logo
"-ڪلنافداڪ‌یـٰازهࢪا‹ـس›"🥀🇵🇸🇮🇷
1.7هزار دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
3هزار ویدیو
235 فایل
-خـۅش‌اۅمد؎‌ࢪفٻق✋🏻❣️ -تآسـٻس(:⚘️ ⦁ ¹⁴⁰¹/⁷/²¹ ⦁ #تابع_قوانین_ایتا -پݩآھ.حࢪفآت(:👀🌿 «https://daigo.ir/secret/5513890227» لینک جدید ناشناس "-مآ فࢪزݩداݩ مآدࢪ پۿݪۅ شڪستۿ‌اٻم(:🥀" "-ڪپی حلالیت رفیق🌱 مالک: @DOKHTE_ALAVIAM_M
مشاهده در ایتا
دانلود
بہ نـٰام خـٰالق هفٺ آسمـٰان♥️! 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 نام رمان: ࢪاهنماۍ‌ سعـٰادٺ میخواست بره که گفتم: - میشه از طرف من از خدا تشکر کنید؟! میشه بگید که نیلا روش نمیشه نماز بخونه چون خیلی شرمندتونه؟! اینجاش که رسید دوباره گریه کردم لبخند دلنشینی زد و گفت: - بعضیا میگن‌ که‌‌ ما چون‌ گرفتار فلان‌ گنا‌ه‌ شدیم دیگه‌ رومون‌ نمیشه‌ نماز‌ بخونیم یا دیگه‌ سودی‌ نداره‌ نماز‌ بخونیم..! اما اینطور نیست تو منجلاب‌ گناهم‌ بودی‌ بازم‌ نماز رو‌ بخون‌ تا نماز نجاتت‌ بده. دوباره گفتم: - یعنی اگه الان من توبه کنم خدا میبخشه؟ گفت: - معلومه که میبخشه..! شما که با پای خودت اومدی، خدا دنبال اونایی میگرده که فرار کردن تا اونها رو هم ببخشه با حرفاش دلگرمیه خاصی گرفتم و دوباره گفتم: - ممنونم اما شما کی هستی؟! میشه اسمتون رو بدونم؟ اما مطمئنم هرکی هستین حتما خیلی پیش خدا عزیزید چشمی روی هم گذاشت و با همون لبخند همیشگی روی لبش ناپدید شد..! به یکباره از خواب پریدم که دیدم صورتم پر از اشکه! یعنی اون مرد کی بود؟! فکر و خیال از سرم نمی‌رفت! ساعت رو نگاه کردم دیدم ۴:۳۰ صبح هست خیلی جالب بود آخه من هیچوقت این ساعت بیدار نشده بودم و جالب‌تر اینکه الان دارن اذان میگن! الله اکبر به این برنامه ریزی دقیق خدا وجودم سرشار از انرژی شد و از روی تخت بلند شدم و رفتم وضو گرفتم. جانماز و چادر نماز گل گلی مادرم رو برداشتم که بوی مادرم توی فضا پیچید خیلی خوشحال بودم حالا دیگه مادرم رو هم در کنارم حس می‌کردم. از طرفی هم احساس می‌کردم خدا داره بهم نگاه می‌کنه و لبخند میزنه خیلی عجیب بود اما حس می‌کردم! با عشق شروع کردم به نماز خوندن و چنان غرق در نماز بودم که فضای اطراف برام بی اهمیت و تار شده بود. بعداز نماز رفتم سجده و بماند که چقدر اشک ریختم و از خدا طلب بخشش این چند سال رو کردم. جانماز و چادر رو سر جاش گذاشتم. دیگه چیزی نموده بود به اینکه فاطمه بیاد دنبالم پس بلند شدم که حاضر بشم. ادامہ‌داࢪد..♥️ نویسنـد‍ہ: فـٰاطمہ ِسـٰاداٺ💛!