eitaa logo
فانوس شب
2.2هزار دنبال‌کننده
25.5هزار عکس
25.5هزار ویدیو
319 فایل
اینجا فانوسی کوچک در شب های تار آخر الزمان است و ما عهد بسته ایم که این فانوس را تا طلوع خورشید بر پشت بکشیم ادمین پاسخگویی : @mosgian حمایت مالی از کانال در جهت جهاد تبیین : ۶۰۳۷۹۹۱۹۴۹۶۶۷۱۸۶ گروه طبتم : https://eitaa.com/joinchat/801636388C9a2f69229b
مشاهده در ایتا
دانلود
♨️ حجه الاسلام فرحزاد ⚠️ تأثیر اذان در جمع کردن بساط گناه از محله⚠️ 💠 یکی از روحانیون اهل شیراز که پدر شهید هم بود می‌گفت: قبل از انقلاب وضع مالی من خیلی بد بود. یک خانه کوچک با مبلغ جزئی اجاره کرده بودم. ولی اجاره همان را هم نمی توانستم بدهم. 💠 برای اجاره خانه جدید به بنگاه رفتم. هر کجا به ما آدرس می دادند، همان مبلغ یا بیشتر از آن بابت اجاره می‌خواستند. ما هم توانایی نداشتیم. 💠 یکی از روزها که به بنگاه رفتم. بنگاه دار به من گفت: حاج آقا، شما خسته شدید. می‌دانم وضع مالی شما خوب نیست، اما من می‌خواهم تو را خانه دار کنم. گفتم: ما نمی توانیم اجاره بدهیم، تو می‌خواهی ما را خانه دار کنی؟! 💠 گفت: یک زمینی است فلان قسمت شهر شیراز، که صاحب آن می‌خواهد خیلی ارزان بدهد. مثلاً اگر آنجا زمین متری هزار تومان است، این متری صد تومان می‌خواهد بدهد. 💠 صد متر، دویست متر برای تو می خرم، دیواری بساز، سقفی بزن و داخل آن برو. از مستأجری هم راحت می‌شوی. گفتم: من پول ندارم. گفت: از یک جایی قرض کن. این بهتر است. 💠 گفتم: چطور است که این قدر ارزان است؟ اول نمی خواست بگوید. بعد که یک مقدار تحقیق کردیم، معلوم شد این زمین کنار جایی است که محل فحشا و منکر است. چون قبل از انقلاب فحشا و منکر رسمی بود. پروانه می‌دادند. 💠 گفت: اینجا افراد بد هم نمی‌روند سکونت کنند، چه برسد به افراد خوب! ولی اینجا زمینی است که صاحب آن خیلی ارزان می‌دهد. گفتم: من روحانی، با عبا و عمامه، به آنجا بروم؟! این چه حرفی است که می‌زنی؟! من با زن و بچه به اینجا بروم؟! 💠 ولی این قدر فقر به من فشار آورد که مجبور شدم پولی قرض کنم و همان زمین را به قیمت خیلی ارزان بخرم. ولی بدنم می‌لرزید. نشستم به خدا متوسل شدم: خدایا، ما را اینجا آورده‌ای؟ ما کجا و اینجا کجا؟ 💠 خدا به من کرد: هیچ نگران نباش! من تو را حفظ می‌کنم. بعد به وسیله تو کار بزرگی انجام می‌دهم. هیچ کاری نداشته باش. فقط موقع صبح، موقع ظهر، موقع مغرب، روی پشت بام خانه خود برو و بگو. اذان هم که ممنوع نیست. 💠 گفت: فردا ظهر اول وقت رفتم کنار محل فحشاء اذان گفتم. موقع مغرب بلند شدم به پشت بام رفتم و «الله أکبر» و «أشهد أن لا إله إلا الله» گفتم. صبح هم همین طور. صدا به محلی می‌رفت که محل فحشا و منکر بود. بدن آن بیچاره‌ها به لرزه می‌افتاد. 💠 پیش خود می‌گفتند: ما آمده ایم اینجا گناه کنیم، یک نفر «أشهد أن محمدا رسول الله» می‌گوید. وای بر ما! ما کنار اسم پیغمبر گناه کنیم؟ این اذان مداوم ما باعث شد که مشتری‌های اینجا کم شود. ما اذان را ادامه دادیم. 💠 به برکت اذان ما دیگر هیچ کسی به آنجا نمی‌آمد و مرکز فحشا هم تعطیل شد. 📚 زیبایی های نماز ؛ خلاصه ای از صفحه 166 تا 170. @haerishirazi 💡@FANUSESHAB