یکی بود یکی نبود
غیر از خدا هیچکی نبود
#داستان_کوتاه
آقای اسمیت از یک مزرعهدار در تگزاس یک الاغ خرید به قیمت ۱۰۰ دلار .
قرار شد که مزرعهدار الاغ را روز بعد تحویل بدهد؛ اما روز بعد، مزرعهدار سراغ اسمیت آمد و گفت : « متأسفم جوون. خبر بدی برات دارم. الاغه مرد. »
اسمیت جواب داد : « ایرادی نداره. همون پولم رو پس بده. »
مزرعهدار گفت: « نمیشه. آخه همه پول رو خرج کردم. »
اسمیت گفت: « باشه. پس همون الاغ مرده رو بهم بده. »
مزرعهدار گفت:
« میخوای باهاش چی کار کنی؟ »
اسمیت گفت: « میخوام باهاش قرعهکشی برگزار کنم. »
مزرعهدار گفت: « نمیشه که یه الاغ مرده رو به قرعهکشی گذاشت! »
اسمیت گفت : « معلومه که میتونم. حالا ببین. فقط به کسی نمیگم که الاغ مرده است. »
یک ماه بعد مزرعهدار آقای اسمیت رو دید و پرسید: « از اون الاغ مرده چه خبر؟ »
اسمیت گفت : « به قرعهکشی گذاشتمش. ۵۰۰ تا بلیت ۲ دلاری فروختم و ۸۹۸ دلار سود کردم. »
مزرعهدار پرسید : « هیچ کس هم شکایتی نکرد؟ »
اسمیت گفت : « فقط همونی که الاغ رو برده بود. من هم ۲ دلارش رو پس دادم !!! »
راستی! چه خبر از قرعه کشی خودروسازها و ثبت نام خودروهای خارجی و پولهای بلوکه شده در بانکها😄
࿙↳ @FORSAT_HOZOR