🔰داستان و صحبتهای تکاندهنده دختری #پشیمان از.............❌خانواده مذهبی نداشتم، اما سنتی بودند. ساعت ورود و خروجم برایشان خیلی مهم بود. آدم گاهی دلش میخواهد بعد از کلاس با دوستهایش برود بیرون، چیزی بخورد. تفریحی بکند. برای همین مجبور شدم از کلاسهای دانشگاهم بزنم که بتوانم حداقل کمی با دوستانم بیرون بروم. مادرم برای این کار دلیل هم داشت مدام میگفت جامعه بد است و ممکن است تو هم بد شوی🔴با یکی از خالههایم خیلی دوست بودم. از خانه زدم بیرون و رفتم خانه خالهام ماندم. راستش من با حرفهای خالهام از خانه زدم بیرون. یکبار داشتیم با هم حرف میزدیم. من از مادرم گله میکردم. خالهام میگفت وقتی به تو هیچ احترامی نمیگذارد؛ تو چرا به خودت هیچ احترامی نمیگذاری و اجازه میدهی اینطوری اذیتت کند. شاید اگر آن روز خالهام این حرفها را نمیزد و به جایش من را به راه درست و راست #هدایت میکرد، من دست به چنین کاری نمیزدم، ولی حرفهای خالهام حسابی مرا بهم ریخت. از خانه بیرون زدم و یک هفته خانه خالهام ماندم تا اینکه پدرم دنبالم آمد و گفت به خاطر من برگرد. هرچه باشد مادرت است و بیشتر از هرکس صلاح تو را میداند و من هم برگشتم.🔹وقتی فهمیدند با کسی #رابطه دارم، پدرم یک هفته با من حرف نزد بعد هم که به حرف آمد گفت: «دیگه اسممو نیار»، اما مادرم همه جوره بحث را بالا کشید. کلامی و غیرکلامی با من درگیر بود. میگفت دیگر اجازه نمیدهم به دانشگاه بروی، باید انصراف بدهی! خودم هم کارهای انصراف را انجام میدهم. من آن موقع دانشجوی ممتاز دانشگاه بودم. من هم داد و بیداد میکردم که من عاشق درس و رشتهام هستم و شما هم نمیتوانید جای من تصمیم بگیرید. خالهام پشت مرا گرفت و دوباره رفتم به خانهاش و این بار دو هفته آنجا ماندم. خاله و مادرم رابطه چندان خوبی باهم ندارند مثل بعضی خواهر و برادرها از بچگی بینشان کینه است. مادر زن برادرم هم بود و قصه را کمی پیچیده میکرد. دست آخر قرار شد یک جلسه بزرگ خانوادگی برای رسیدگی به وضعیت من تشکیل شود. از این جلسهها که ریش سفید و بزرگترهای فامیل دور هم جمع میشوند. تصمیم این جلسه هم بر این شد که من بگویم غلط کردم و آدم میشوم و هر چیزی مادرم بگوید بگویم چشم، تا اینکه برگردم خانه.🔶با «پژمان» توی کافینت آشنا شدم. من داشتم پروژه دانشگاهم را انجام میدادم و او هم داشت کارهای آزمون جامع دکترایش را انجام میداد. آنجا سر همین چیزها سر صحبت باز شد. من معماری میخواندم، او مکانیک میخواند. اوایلش فقط میخواست برای پایاننامه #کمکم کند، اما رابطهمان کم کم بیشتر شد. من به چشم یک دوست نگاهش میکردم و برای همین از وضعیت زندگیام برایش میگفتم تا اینکه پژمان به من پیشنهاد داد باهم زندگی کنیم. بعد از #پیشنهاد پژمان یک روز آمدم تهران تا با داییام در این رابطه صحبت کنم. داییام موافقت کرد و قرار شد حمایتم کند. پدرم گفت فقط یک شرط دارم و شرطش این بود که ما صیغه محرمیت بخوانیم. داییام گفت این ماجرا با من! اما هیچوقت این صیغه خوانده نشد و داییام به راحتی مساله را پشت گوش انداخت. پدر و مادرم خیال میکردند ما به هم محرم شدیم و من تهران ماندنی شدم تا با پژمان زندگی کنم.❌رابطه ما مثل همه رابطهها با شمع و گل و #هدیه و خیلی رمانتیک شروع شد. آنقدر خوب که نمیتوانید تصورش را بکنید. با یک چمدان رفتم یک خانه نقلی، که همه چیزش برای زندگی دو نفر آدم که همدیگر را دوست دارند مناسب بود. روز اول ناهار را بیرون خوردیم و حسابی خوش گذشت، طاقت نیاوردیم شام را هم دوباره بیرون رفتیم و خوردیم. درست مثل فیلمها بودیم. همه فیلمهای #رمانتیک دختر و پسری و عشق و عاشقی، اما این احساسات به ظاهر خوب، فقط یک ماه بیشتر دوام نداشت! بعد از یک ماه حس و حالم تغییر کرد. همه چیز عوض شد. حس میکردم کسی هستم که برای نظافت خانه آن پسر آمدهام. انگار آمدهام که همیشه خانه و زندگیاش را مرتب نگهدارم. آنقدر یک ماه اول به من خوش گذشته بود که حرفهای پدرم و محرم شدنمان برایم خیلی اهمیت نداشت. بعدها هم وقتی هربار به پژمان میگفتم بیا #عقد کنیم میگفت این کاغذبازیها چه اهمیتی دارد؟ ما باهم خوبیم. همدیگر را دوست داریم و بقیهاش هیچ اهمیتی ندارد!#ادامه👇
💟بارها شنیدهایم که آخرین سفیر الهی در آخرین سفر خود، مهمترین خطابه خود را ایراد کرد و در آن از جانب پروردگارش، حضرت علی (ع) را به جانشینی خود برگزید، و نیز شنیدهایم در آن مهمترین کلامش، تکلیف امت خود را اینگونه فریاد کرد که: باید همه حاضران به غایبان و نیز همه پدران به فرزندانشان پیام #غدیر را تا روز قیامت برسانند.
✅آری غدیر را باید سینه به سینه و نسل به نسل تبلیغ کرد و اینک این مهم بر عهده ماست همچنان که روزگاری بر دوش پدرانمان بوده و فرداها نیز به دست فرزندانمان.
💫اما چند ایده برای تبلیغ #غدیر، تنها بخشی از راهکارهای موجود برای #تبلیغ گرامی داشتن جشن بزرگ امامت و ولایت است:
🌼#تزئین کردن مکانهای مختلف
🍀#پذیرایی کردن از افراد مختلف با شکلات،شیرینی،بستنی و..(پختن غذا و پخش آن به همسایه ها )
💐#هدیه دادن به افراد خانواده،محله،فقیران و....(خرید لباس نو برای بچه ها)
❤️کسانی میتوانند با گفتن قصه های غدیری برای بچه ها #مبلغ_غدیر باشند
🍃#پیام های غدیری فرستادن برای فامیل و دوستان
🍁کسانی که شغلی دارند و کاسب هستند میتوانند #تخفیف بدهند آن روز
☘برگزاری #مسابقات غدیری
😉#دیدار با سالمندان و بیماران و عیادت از آنها برای روز غدیر(دیدار با فامیل و دوستان)
🌸ایستگاه #صلواتی و .....
✅و هر رفتار و کار سادهای که میتوان برای #تبلیغ_جشن امامت و ولایت انجام داد...
#عید_غدیر
#ادامه👈 تعجبم بیشتر شد جلوتر رفتم انگار خاله همه بچهها همان دخترکوچولویی بود که چند دقیقه پیش دیده بودم.نگاهش کردم قیافهاش برایم جالب بود #دختری_زیبا و لپگلی که روسریاش را لبنانی بسته بود و #چادرش را مرتب سر کرده بود با آرامش و متانت خاصی نشسته بود و هرچه کاغذ و مدادرنگی داشت با خود آورده بود باز هم تعجبم بیشتر شد چون معمولا بچهها به سختی وسایل خود را با دیگران شریک میشوند.کنارشان نشستم #خاله_فاطمهی_بچهها یکی یکی بچهها را کنار خود نشانده بود تا نقاشی بکشند و #هدیه دریافت کنند.حالا سکوت عجیبی بر مجلس حاکم شده بود.بچهها بین جمعیت حرکت نمیکردند و یک گوشه مشغول شده بودند حتی پسربچههای قلدری که از هیچ کس حرفشنوی نداشتند برای این که از فاطمه خانم بیسکویت بگیرند با غرور خاصی میگفتند یک کاغذ و مداد هم به ما بده و شروع میکردند به کشیدن ماشین و موتور و برای هم خط و نشان میکشیدند که یاماها قویتر است یا کاوازاکی.حالا صدای مداح را به خوبی میشنیدم و این بار با آرامش تمام خواندم«یا اسمع السامعین یا ابصر الناظرین»#دعا که تمام شد پهنای صورتم خیس اشک بود و نور آفتابی که به سمت من میتابید در قطرات اشک چشمانم انعکاس پیدا میکرد و نمیگذاشت اطرافم را ببینم با دستمال اشک چشمم را پاک کردم و سرم را بالا گرفتم.فاطمه خانم را دیدم،به تمام بچهها خوراکی داده بود و حالا خودش تنها شده بود با ذوق و شوق خاصی به نقاشیها نگاه میکرد نگاهش برایم جذاب بود دوست داشتم کنارش بنشینم و از حالش بپرسم اما فرصت نداشتم فقط از او خواستم دوباره همدیگر را ببینیم و با هم گپ و گفتی داشته باشیم.وارد که شد با لپهایی گل انداخته و با حجب و #حیایی دوست داشتنی سلام کرد کنارش نشستم و از حالش پرسیدم چشمانش برق زد و گفت بچهها دنیای من هستند من با بچهها عشق میکنم خنده بچهها حالم را خوب میکند.برایم از اولین چادر پوشیدنش گفت اینکه اولینبار در پنج سالگی و در #حرم_حضرت_معصومه چادر پوشیده و با این ارثیه جاویدان تا مکه و کربلا هم رفته و تلاش میکند تا دوستانش نیز محجبه شوند چون #حجاب زیباتر است و آدم حس خوبی پیدا میکند.از اینکه دوستانش در کلاس زبان حالا دارند جذب چادر میشوند و روسری سر میکنند ذوقزده بود.فاطمه ۱۱ سال بیشتر ندارد اما میگوید رسالتش این است که بچهها حال خوبی پیدا کنند او همه نقاشیها را نگه داشته تا روزی مجموعهای از نقاشی بچهها داشته باشد. از اولین باری برایم گفت که بین صفوف #نماز بچهها برایش نقاشی کشیدند و از او گیره کاغذهای رنگی هدیه گرفتند و شادی بچهها شگفتزدهاش کرده که چقدر با چیزهای کوچک هم میتوان شادی آفرید.او میگفت از مادرم خواستهام مدادرنگی و کاغذ بیشتری برایم بخرد تا بتوانم «کیف خوشحالیام» را روز به روز پر و پیمانتر کنم و در خوشحالی کودکان بیشتری سهیم باشم.فاطمه آنقدر پرجنب و جوش و پر انرژی بود که حال هرکسی را خوب میکرد؛خاله دهه نودی قصه ما کلاس نقاشی،شنا و زبان میرود و دوست دارد در آینده دکتر زنان و زایمان شود تا بیشتر به بچهها نزدیک شود و نوزاد زیبای خلقت را در آغوش بکشد.به ساعت که نگاه کردم بیش از یک ساعت بود که با فاطمه خانم گرم گفتوگو شده بودم و حالا یک دوست دهه نودی پیدا کرده بودم که همصحبتی با او حالم را خوب میکند دهه نودیهایی که محکم پای کار این نظام ماندهاند و خیلی بیشتر از برخی آدم بزرگها میدانند.
#خاله_فاطمه
#دهه_نودی
#قهرمان_ایرانی
هدایت شده از برنامه تلویزیونی سمت خدا
✅ هدیه برنامه سمت خدا به یکصد و ده نفر از مادرانی که صاحب پنج فرزند هستند
🔸️ برای ثبت نام به لینک زیر مراجعه فرمایید.
https://a.khadije.com/f/child5
#هدیه
#برنامه
#اطلاعیه
#ثبت_نام
💠 @samtekhoda3
هدایت شده از سخن بزرگان
#خیلی_مهم
💟بارها شنیدهایم که آخرین سفیر الهی در آخرین سفر خود، مهمترین خطابه خود را ایراد کرد و در آن از جانب پروردگارش، حضرت علی (علیه السلام) را به جانشینی خود برگزید، و نیز شنیدهایم در آن مهمترین کلامش، تکلیف امت خود را اینگونه فریاد کرد که: باید همه حاضران به غایبان و نیز همه پدران به فرزندانشان پیام #غدیر را تا روز قیامت برسانند.
✅آری غدیر را باید سینه به سینه و نسل به نسل تبلیغ کرد و اینک این مهم بر عهده ماست همچنان که روزگاری بر دوش پدرانمان بوده و فرداها نیز به دست فرزندانمان.
💫اما چند ایده برای تبلیغ #غدیر، تنها بخشی از راهکارهای موجود برای #تبلیغ گرامی داشتن جشن بزرگ امامت و ولایت است:
🌼#تزئین کردن مکانهای مختلف
🍀#پذیرایی کردن از افراد مختلف با شکلات،شیرینی،بستنی و..(پختن غذا و پخش آن به همسایه ها )
💐#هدیه دادن به افراد خانواده،محله،فقیران و....(خرید لباس نو برای بچه ها)
❤️کسانی میتوانند با گفتن قصه های غدیری برای بچه ها #مبلغ_غدیر باشند
🍃#پیام های غدیری فرستادن برای فامیل و دوستان
🍁کسانی که شغلی دارند و کاسب هستند میتوانند #تخفیف بدهند آن روز
☘برگزاری #مسابقات غدیری
😉#دیدار با سالمندان و بیماران و عیادت از آنها برای روز غدیر(دیدار با فامیل و دوستان)
🌸ایستگاه #صلواتی و .....
✅و هر رفتار و کار سادهای که میتوان برای #تبلیغ_جشن امامت و ولایت انجام داد...
#عید_غدیر
هدایت شده از 🌸 آرامشالهی 🌸
یه #هدیه ی خاص براتون دارم❤️🍃
🌺ابتدا نیت کنید و از بین عدد ۱ تا 9 یک عدد انتخاب کنید و روی پاکت اون شماره بزنید و هدیه تون رو دریافت کنید☺️
پاکت ۱
پاکت ۲
پاکت ۳
پاکت ۴
پاکت ۵
پاکت ۶
پاکت ۷
پاکت ۸
پاکت ۹
این نامهها برگرفته از توقیعات
امام زمان برای شیعیانشون هست✨
#انتشار_حداکثری_باشما
#همراهیقشنگشما
اللهم عجل لولیک الفرج🤲💚🤲
🌸🌹🌸🌹🌸🌹
@Mmmm313m
🌸🌹🌸🌹🌸🌹