eitaa logo
کانون طه آب‌پخش
981 دنبال‌کننده
44.7هزار عکس
20.5هزار ویدیو
966 فایل
ارتباط با ادمین: @faraghlit313
مشاهده در ایتا
دانلود
شاید این تصویر برای خیلی هاتون آشنا باشه💧 آب..... چقدر پارسال تو مسیر دنبال آب تگری و خنک میگشتیم... وقتی این‌لیوان اب رو میدیدم بعداستفاده دلمون نمیومد اونو دور بندازیم... شاید بعضی هامون حتی برای یادگاری اونو همراه‌خودمون آوردیم...و هروقت بهش‌نگاه‌میندازید دلتون‌هوایی و اشکتون‌جاری میشه .. اربعین ۹۸ جاده نجف کربلا 😭 صل الله علیک یا اباعبدالله‌الحسین(ع) @Fahma_KanoonTaha
🏹 دفاع مقدس 🥀 شهید علی 🔰 آدمی باید از صبح که بر می خیزد تا شب هنگام که چشم برهم می گذارد، دقیقا مراقب اعمال و رفتارش باشد، تا مبدا ذره ای در جهت خلاف حرکت کند. ⚠️ مراقبه مراقبه مراقبه @Fahma_KanoonTaha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانون طه آب‌پخش
🌹روز پنجشنبه به نام امام حسن عسکری(علیه‌السلام) است. ✨السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَلِىَّ اللّٰهِ، السّ
✨زیارت حضرت صاحب الزّمان(عج) در روز جمعه ✨السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نُورَ اللَّهِ الَّذِي يَهْتَدِي بِهِ الْمُهْتَدُونَ، وَ يُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخَائِفُ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْوَلِيُّ النَّاصِحُ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَفِينَةَ النَّجَاةِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ الْحَيَاةِ، السَّلامُ عَلَيْكَ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ، عَجَّلَ اللَّهُ لَكَ مَا وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَ ظُهُورِ الْأَمْرِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلايَ، أَنَا مَوْلاكَ عَارِفٌ بِأُولاكَ وَ أُخْرَاكَ، أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بِكَ وَ بِآلِ بَيْتِكَ، وَ أَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ وَ ظُهُورَ الْحَقِّ عَلَى يَدَيْكَ، وَ أَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ يُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أَنْ يَجْعَلَنِي مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ لَكَ وَ التَّابِعِينَ وَ النَّاصِرِينَ لَكَ عَلَى أَعْدَائِكَ، وَ الْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْكَ فِي جُمْلَةِ أَوْلِيَائِكَ، يَا مَوْلايَ يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ، صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ عَلَى آلِ بَيْتِكَ، هَذَا يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَ هُوَ يَوْمُكَ الْمُتَوَقَّعُ فِيهِ ظُهُورُكَ، وَ الْفَرَجُ فِيهِ لِلْمُؤْمِنِينَ عَلَى يَدَيْكَ، وَ قَتْلُ الْكَافِرِينَ بِسَيْفِكَ، وَ أَنَا يَا مَوْلايَ فِيهِ ضَيْفُكَ وَ جَارُكَ، وَ أَنْتَ يَا مَوْلايَ كَرِيمٌ مِنْ أَوْلادِ الْكِرَامِ، وَ مَأْمُورٌ بِالضِّيَافَةِ وَ الْإِجَارَةِ، فَأَضِفْنِي وَ أَجِرْنِي صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِكَ الطَّاهِرِينَ.✨ 🏴🕯⬛️🏴🕯⬛️ @Fahma_KanoonTaha
کانون طه آب‌پخش
🚩 (روایتی کوتاه از پیاده روی اربعین ۹۸) نصرالله شفیعی پنج شنبه ۱۸ مهرماه: در آستانه اذان صبح از خواب بیدار شدم محمد را که از قبل به من توصیه کرده بود تا برای نماز صبح بیدارش کنم، بیدار کردم. سپس در اتاق خانم ها را زدم. گویا آن ها بیشتر خواب بهشان چسبیده بود. هم خیلی خسته بودند هم زیر کولر گازی شب را سپری کرده بودند. صاحبخانه نیز که شواهد نشان می داد تا نیمه های شب بیدار بوده و هم به دنبال مشتری برای مغازه‌ی کوچکش و هم مهمانان اربعین حسینی بوده خواب بود و نخواستم برای خداحافظی و عرض تشکری او را بیدار کنم چرا که برای او همین لذت بس بود که در منزل فقیرانه‌اش چند زائر امام حسین را مأوی داده است. منزلش بسان همان منزل روستائیان فقیری بود که بیشتر به زندگی کردن در زیر یک سقف که بتوانند گذر زندگی داشته باشند قانع هستند تا به زرق و برق ظواهر خانه. نماز را در یکی از موکب‌ها خواندیم. کم‌کم مسافران کربلا زن و مرد کوچک و بزرگ، دارا و نادار سالم و معلول پیدایشان می‌شود و در مسیر زیبایی که حالا به برکت روشنایی خورشید حرکت را آغاز کرده بودند. از آن‌طرف موکب‌ها نیز که با دیدن زائران به شوق آمده بودند تبلیغات خود را برای جذب مشتری بیشتر می‌کردند. یکی فریاد شای ایرانی عراقی سر می‌داد، یکی می‌گفت شیر داغ، یکی دیگر تخم‌مرغ‌های آب پز خودش را در معرض دید زائران گذاشته بود و دیگری با نان‌های کوچک و خوشمزه و داغ عراقی جمعیت عاشقان را به جمع خود فرامی‌خواند. این ما بودیم که برای انتخاب ناز می‌کردیم و گاه تردید می‌کردیم که کدام‌یک را بخوریم و چقدر بخوریم که از ابن همه خوان نعمت، آن‌هم صلواتی بود دچار افراط نشویم و خدای ناخواسته در این هوای گرم دچار بیماری شویم و نتوانیم مسیر عاشقی را تا آخر طی کنیم. در این میان محمد تلاش می‌کرد تا از این خوان گسترده حداکثر استفاده را بکند ولی طولی نکشید که او نیز به ظرفیت خود پی برد و تشخیص داد همان بهتر که رعایت سلامتی خود را کند. عزم من و محمد برای رفتن با قدم‌های سریعمان روشن بود؛ ولی به پشت سرمان نگاه می‌کردیم و همسر و برادرزاده‌ام زینب را می‌دیدیم که همچنان با آهستگی و احتیاط قدم برمی‌دارند تکلیف خود را مشخص کردیم که خیال ۸۰ کیلومتر پیاده‌روی از کوفه تا کربلا را از سر خود بیرون کنیم. شاید توقع ما زیاد باشد در این هوای گرم و عدم آمادگی قبلی انتظار یک چنین راهپیمایی طولانی از آن‌ها از انصاف به دور باشد. مسیر را هم چنان طی می‌کنیم. خانم نگاهی به من می‌اندازد و اشاره‌ای به انگشتان پایش می‌کند که تاول‌زده، می‌گویم چاره‌ای نیست در مسیر عاشقی تاول زدن پا حداقل هزینه‌ای است که باید داد. تنها نگرانی من همان بود که عرض کردم یعنی تخفیف در راهپیمایی که به عشق آن خانه و کاشانه را رها کرده بودیم و مرزهای شلمچه و عراق را درنوردیده بودیم و حالا خودمان را در جمع زائرانی می‌بینیم که بی‌مهابا نخلستان‌های کوفه را زیر قدم‌هایشان جا می‌گذارند و می‌گویند کربلا کربلا ما داریم می‌آییم. البته پارسال که خودم تنها آمده بودم بی‌خبر از اینکه بی‌مهابا راه رفتن چه عواقبی دارم مست مست به راه افتادم و کسی هم بگیرم نبود. ناگاه پس از یکی دو ساعت راه رفتن فهمیدم که چه خبطی کرده‌ام. پاهایم به‌شدت تاول زد و ماهیچه‌هایم سخت گرفت به‌طوری‌که توان راه رفتن از من گرفته شد. یادم هست وقتی مسیر کوفه یا همان طریق العلما را طی کردم و به عمود ۱۹۰ رسیدم زمان اذان مغرب بود، نمی‌دانستم چه جوری نماز مغرب و عشا را خواندم آن‌چنان به خواب عمیقی رفتم که حتی سر و صدا و شوخی‌های عرب‌های جوان زائری که حالا یک محفل گرم و خودمانی پیداکرده بودند یا هوای گرمی که از چرخش پنکه‌ها به سر و صورتم برخورد می‌کرد نتوانست بیدارم کند. یک ساعت زودتر از اذان صبح بلند شدم. گویا همان شور مستی در سرم بود، زود خود را آماده کردم و بی‌خیال از تاول‌ها و درد پا، با همان سرعت و عجله به راه افتادم. تذکر دیگران نیز برایم کارساز نبود. ساعت ۸ صبح بود که به معنای واقعی از پا افتادم. خود را نزدیک درمانگاهی دیدم که نوشته بود درمان قطعی تاول پا، با امید فراوان خود را به داخل درمانگاه کشاندم چندین زن و مرد پرستار، بیماران تاول‌زده را روی تخت خوابانده بودند و مشغول درمان تاول‌ پاهای آن‌ها بودند. نوبت به من که رسید مجبور بودم خودم را در زیر تیغ خانم پرستاری قرار دهم که با مهربانی تلاش می‌کرد تاولی را از پای زائران کوی حسین درمان کند. تمامی تاول‌ها را سوراخ کرد آ ب های آن‌ها را بیرون کرد و سپس همگی را بخیه زد. من نیز فکر می‌کردم که همه‌چیز ردیف شده و حالا با همان عزم جزم قبلی می‌توانم بقیه مسیر را طی کنم. هر دو پایم پانسمان شده بود. با تشکری و خداحافظی مسیر را ادامه دادم؛ ولی دیری نگذشت که آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت.
به‌هرحال با تاول زدن پای خانم، همه‌ی خاطرات سال گذشته برایم تداعی شد. از او خواستم جانب احتیاط را از دست ندهد. من و محمد نیز دیگر بلندپروازی هایمان را کنار گذاشتیم. شاید هم در این سفر بهتر است به این شعار یک‌بار هم که شده به‌درستی عمل کنیم که دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است. ما ترجیح دادیم دیر برسیم ولی سختی‌های سال گذشته را که دامن‌گیر من شد دیگر تجربه نکنیم. این را نیز ناگفته نگذارم که در این سفر حسینی اولین بار بود که دست‌زن و بچه را می‌گرفتم و به همراه برادرزاده‌ام راهی سفر عشق می‌شدم. ادامه دارد... 🖌 @Fahma_KanoonTaha
📗📗 کتاب فرنگیس شامل خاطرات فرنگیس حیدرپور شیرزن خطه ی گیلان غرب است که به قلم مهناز فتاحی به عنوان اثر برگزیده جایزه کتاب سال دفاع مقدس انتخاب شد. فرنگیس حیدرپور در این کتاب ضمن بیان خاطراتش تعریف می کند که با دو سرباز عراقی بدون داشتن سلاح گرم و با تبر پدرش درگیر شده، یکی را کشته و دیگری را با تمام تجهیزات جنگی اسیر می‌کند و به مقر فرماندهی ارتش ایران تحویل می‌دهد. این کتاب به روایت خاطرات زنی شجاع که در مقام دفاع توانست سرباز دشمن را اسیر کند و نیروی دشمن را به خاک و خون بکشاند، می‌پردازد. رهبر انقلاب در سفرشان به کرمانشاه به این بانوی بزرگ اشاره کرده بودند و بر ثبت خاطراتش تاکید داشتند. "بخش ناگفته و با اهمیتی از حوادث دوران دفاع را، به مناسبت شرح حال این بانوی شجاع و فداکار، در این کتاب می‌توان دید. بانو فرنگیس دلاور با همان روحیه استوار و پرقدرت و با زبان صادق و صمیمی یک روستایی و با عواطف و احساسات رقیق و لطیف یک زن با ما سخن گفته و منطقه ناشناخته و مهمی از جغرافیای جنگ تحمیلی را، با جزئیاتش، به ما نشان داده است. ما از روستاهای مرزی در دوران جنگ و مصائب فراوان آنان و آوارگی‌ها و گرسنگی‌ها و خسارت‌های مادی و ویرانی‌ها و داغ عزیزان آن‌ها هرگز به این وضوح و تفصیلی که در این روایت صادقانه آمده است خبر نداشتیم و نیز از فداکاری جوانان آنان که در شمار اولین شتابندگان به مقابله با دشمن مهاجم بودند. ماجرای قتل و اسارت دشمن به دست این بانوی دلاور هم که خود یک داستان مستقل و استثنایی است که نظیر آن فقط در سوسنگرد، در همان اوان، اتفاق افتاده بود. بانو فرنگیس را باید بزرگ داشت و از نویسنده کتاب، خانم فتاحی، به خاطر قلم روان و شیوا و هنر مصاحبه‌گیری و خاطره‌نویسی، باید بسیار تشکر کرد." 📝 @Fahma_KanoonTaha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Part01_نمایش "فرنگیس".mp3
9.65M
📗کتاب صوتی "خاطرات فرنگیس حیدرپور" شیرزن خطه ی گیلان غرب قسمت 1⃣ @Fahma_KanoonTaha