♦️تفقد از پامنبریها موثرتر از منبر
با قدمهای تند از مسجد بیرون آمدم. پشت سرم صدای کفشهای زنانهای را شنیدم. دختر جوان رو به رویم ظاهر شد و سوالاتش را راجع به اموات و خیرات با عجله جواب دادم. آخرش گفت:《 مادرم خیلی شما رو دوست داشت. شاید "خانم فلانی" رو یادتون باشه 》
گفتم:《خدا رحمتشون کنه، احتمالا به چهره بشناسم ولی با اسم چیزی یادم نمیاد》
زیپ کیفش را کشید و گوشیاش را دراورد و بعد از چند کلیک، صفحهی گوشی را رو به من گرفت.
در کمتر از ثانیهای ذهنم اسم و چهره را باهم تطبیق داد و بعد احساس کردم یک دیگ آب سرد روی سرم خالی شد!
شناختمش؛ زن میانسالی که در موبایل دختر خیره به دوربین نگاه میکند سالها پای منبرم به من چشم میدوخت و سوال میپرسید.
و حالا به زیر خاک رفته است.
زانوانم سست شد و چشمانم گرم اشک.
شوک بدی بود!
#خاطرات_استاد
✍ به قلم فاطمه ترکاشوند
#خاطرات_تبلیغ
@Fahma_KanoonTaha