eitaa logo
کانون طه آب‌پخش
923 دنبال‌کننده
44.7هزار عکس
20.5هزار ویدیو
966 فایل
ارتباط با ادمین: @faraghlit313
مشاهده در ایتا
دانلود
✌️فقط با رأی بالا ... 🔷از منطقه برگشته بود. می‌گفت: «اومدم که این چند روز رو همراه بچه‌ها تا می‌تونیم تبلیغ کنیم.» انتخابات ریاست جمهوری بود. می‌گفت: «الان قضیه ریاست جمهوری برای کشور از هر چیزی مهم‌تر و حیاتی‌تره، مهمه که آقای رجایی با رأی بالا انتخاب بشه.» خیلی جاها با هم رفتیم، خیلی روستاها را سر زدیم. توی آن چند روز فقط خدا می‌داند چقدر از انتخابات و آقای رجایی برای مردم گفت. 🌷از وصیت شهید ناصر بختیاری: ♦️آگاه باشيد كه در اين برهه از زمان مسئوليت سنگينی بر دوش داريد و ما پاسدار خون های ريخته شده برای اسلام عزيز هستيم و بايد شما عزيزان پيام خون شهيدان و شعار آنها را با كار و كوشش در راه خدا به جهان صادر نمائيد و ثابت كنيد كه میتوانيم در پناه اسلام غير وابسته به ابرقدرتها باشيم... @Fahma_KanoonTaha
6.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔵خاطره رهبر معظم انقلاب از دوران جوانی سرلشکر فیروزآبادی و تذکر بجایی که وی در یکی از جلسات تفسیر قرآن مشهد در سالهای قبل از انقلاب داد. @Fahma_KanoonTaha
6.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️کفتربازی که شنیدن خاطره اش حاج اقای قرائتی را منقلب کرد. @Fahma_KanoonTaha
3.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 بی بی گفت: ما پیروزیم 💠 🌷خاطره شهید سلیمانی از شهید محمدحسین یوسف الهی: 🔵 یک روز با حسین به سمت آبادان می‌رفتیم. عملیات بزرگی در پیش داشتیم... من خیلی ناراحت بودم. به حسین گفتم: چندتا عملیات انجام دادیم اما هیچ کدام آن طور که باید موفقیت‌آمیز نبود. این یکی هم مثل بقیه نتیجه نمی‌دهد. گفت: برای چی؟ گفتم: چون این عملیات خیلی سخته و بعید می‌دانم موفق بشویم. گفت: اتفاقا ما در این کار موفق و پیروز هستیم. گفتم: حسین دیوانه شده‌ای. در عملیات‌هایی که به آن آسانی بود و هیچ مشکلی نداشتیم نتوانستیم کاری از پیش ببریم آن وقت در این یکی که کلا وضع فرق می‌کنه و از همه سخت‌تر است. موفق می‌شویم! حسین خنده‌ای کرد و با همان تکه‌ کلام همیشگی‌اش گفت: حسین پسر غلامحسین به تو می‌گویم که ما در این عملیات پیروزیم. می‌دانستم که او بی‌حساب حرفی را نمی‌زند. حتما از طریقی چیزی که می‌گوید ایمان و اطمینان دارد. گفتم: یعنی چه از کجا می‌گویی؟ گفت: بالاخره خبر دارم. گفتم: خب از کجا خبر داری؟ گفت: به ما گفتند که ما پیروزیم. پرسیدم: کی به تو گفت؟ جواب داد: حضرت زینب(س). دوباره سوال کردم در خواب گفت یا در بیداری؟ با خنده جواب داد: تو چه‌کار داری. فقط بدان بی بی گفت که شما در این عملیات پیروز خواهید شد و من به همین دلیل می‌گویم که قطعا موفق می‌شویم... @Fahma_KanoonTaha
9.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴روایتی جدید از لحظه شهادت حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس 🔷 یکی از شاهدان این حادثه تروریستی: ♦️از پیکر ابومهدی المهندس تقریبا هیچ اثری پیدا نکردیم، فکر کنم موشک مستقیما به او اصابت کرده بود. تا سه روز بعد تکه‌های اجساد را با فاصله زیاد پیدا می‌کردیم... @Fahma_KanoonTaha
6.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔵 ماجرای شنیدنی توصیه ی رهبر معظم انقلاب به خواندن کتاب خاطرات سفیر @Fahma_KanoonTaha
💠 زهرایی بود ... 💠 🔷انسی داشت با حضرت زهرا(س). در شادترین لحظاتش، با شنیدن نام حضرت زهرا(س) بارانی می شد. وارد اتاق شدم، روضه ی یک نفره راه انداخته بود. گفتم: چرا گریه می کنی؟ گفت: برای مظلومیت حضرت زهرا(س) ... شما هم وقتی شهید شدم، بیایید سر مزارم روضه ی حضرت زهرا بخوانید. 🔹راوی: خواهر شهید علی ماهانی 🌐 به کانون طه آبپخش بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1294139426C495683d11e
🌸 فداییِ مادر... 🔷یک بار هم ندیدم که این جوان حرمت موی سفید ما را بشکند، بیسوادی مارا به رخ ما بکشد، حرف تلخ بزند و یا حقیرمان کند. از در اتاق که وارد می شدم، از جا نیم خیز می شد. اگر بیست بار هم می رفتم و می آمدم، همین کار را می کرد. می گفتم؛ علی جان! مگر من غریبه هستم؟ چرا به خودت زحمت می دهی؟ می گفت: این دستور خداست. روزی که خانه نبودم از جبهه آمده و لباس‌های شسته نشده ای را در گوشه ی حیاط دیده بود؛ تشت و آب آورده و با همان لباس ساده بسیجی و دست مجروح و فلج، لباس ها را شسته بود. وقتی رسیدم، دیدم دارد لباس ها را روی طناب پهن می کند. چقدر هم تمیز شسته بود! گفتم: الهی بمیرم مادر، تو با یک دست چطوری این همه لباس رو شستی؟ گفت: اگه دو دسته من نداشتم، باز هم وجدانم قبول نمی کرد من اینجا باشم و شما در زحمت باشی! 🔹به روایت مادر شهید علی ماهانی 🌐 به کانون طه آبپخش بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1294139426C495683d11e
💠 بوسه ی پدری... 🔷 خاطره رهبر معظم انقلاب از پدر بزرگوارشان: 🔵 من کمتر پدری را دیدم که ‌اين‌قدر نسبت به فرزندانش محبت داشته باشد. من چهارده پانزده سالم بود. من و برادرم محمدآقا از پدرم اجازه می‌گرفتیم و می‌رفتیم ییلاق برای گردش و تفریح‌. با دوستان طلبه می‌رفتیم وکیل‌آباد. یک روز صبح تا عصر نبودیم. شب که برمی‌گشتیم، خسته و کوفته می‌خوابیدیم. پدرم که از نماز بر می‌گشت، ماها را توی خواب می‌بوسید. طاقت نمی‌آورد. از صبح ما را ندیده بود.‌ اينقدر دلش تنگ شده بود.‌ 🌐 به کانون طه آب‌پخش بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1294139426C495683d11e
1_843075190.mp3
زمان: حجم: 5.65M
💠 آقای شهابی از آن لحظه ای می‌گوید که کفن شهید محمدحسین یوسف الهی را سالم دیده است... 🌐 به کانون طه آب‌پخش بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1294139426C495683d11e
12.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 ماجرای این شهید عزیز را همه ی مسئولین باید بشنوند. 🌐 به کانون طه آب‌پخش بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1294139426C495683d11e