#انتخابات
#خاطره_ناب
✌️فقط با رأی بالا ...
🔷از منطقه برگشته بود. میگفت:
«اومدم که این چند روز رو همراه بچهها تا میتونیم تبلیغ کنیم.»
انتخابات ریاست جمهوری بود.
میگفت:
«الان قضیه ریاست جمهوری برای کشور از هر چیزی مهمتر و حیاتیتره، مهمه که آقای رجایی با رأی بالا انتخاب بشه.»
خیلی جاها با هم رفتیم، خیلی روستاها را سر زدیم. توی آن چند روز فقط خدا میداند چقدر از انتخابات و آقای رجایی برای مردم گفت.
🌷از وصیت شهید ناصر بختیاری:
♦️آگاه باشيد كه در اين برهه از زمان مسئوليت سنگينی بر دوش داريد و ما پاسدار خون های ريخته شده برای اسلام عزيز هستيم و بايد شما عزيزان پيام خون شهيدان و شعار آنها را با كار و كوشش در راه خدا به جهان صادر نمائيد و ثابت كنيد كه میتوانيم در پناه اسلام غير وابسته به ابرقدرتها باشيم...
@Fahma_KanoonTaha
6.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خاطره_ناب
🔵خاطره رهبر معظم انقلاب از دوران جوانی سرلشکر فیروزآبادی و تذکر بجایی که وی در یکی از جلسات تفسیر قرآن مشهد در سالهای قبل از انقلاب داد.
@Fahma_KanoonTaha
6.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خاطره_ناب
♦️کفتربازی که شنیدن خاطره اش
حاج اقای قرائتی را منقلب کرد.
@Fahma_KanoonTaha
3.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شهید_در_کلام_شهید
#سال_روز_شهادت
#خاطره_ناب
💠 بی بی گفت: ما پیروزیم 💠
🌷خاطره شهید سلیمانی از شهید
محمدحسین یوسف الهی:
🔵 یک روز با حسین به سمت آبادان میرفتیم. عملیات بزرگی در پیش داشتیم...
من خیلی ناراحت بودم. به حسین گفتم:
چندتا عملیات انجام دادیم اما هیچ کدام آن طور که باید موفقیتآمیز نبود. این یکی هم مثل بقیه نتیجه نمیدهد.
گفت: برای چی؟
گفتم: چون این عملیات خیلی سخته و بعید میدانم موفق بشویم.
گفت: اتفاقا ما در این کار موفق و پیروز هستیم.
گفتم: حسین دیوانه شدهای. در عملیاتهایی که به آن آسانی بود و هیچ مشکلی نداشتیم نتوانستیم کاری از پیش ببریم آن وقت در این یکی که کلا وضع فرق میکنه و از همه سختتر است. موفق میشویم!
حسین خندهای کرد و با همان تکه کلام همیشگیاش گفت:
حسین پسر غلامحسین به تو میگویم که ما در این عملیات پیروزیم.
میدانستم که او بیحساب حرفی را نمیزند. حتما از طریقی چیزی که میگوید ایمان و اطمینان دارد. گفتم:
یعنی چه از کجا میگویی؟
گفت: بالاخره خبر دارم.
گفتم: خب از کجا خبر داری؟
گفت: به ما گفتند که ما پیروزیم.
پرسیدم: کی به تو گفت؟
جواب داد: حضرت زینب(س).
دوباره سوال کردم در خواب گفت یا در بیداری؟
با خنده جواب داد: تو چهکار داری. فقط بدان بی بی گفت که شما در این عملیات پیروز خواهید شد و من به همین دلیل میگویم که قطعا موفق میشویم...
@Fahma_KanoonTaha
9.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خاطره_ناب
#حاج_قاسم
🔴روایتی جدید از لحظه شهادت
حاج قاسم سلیمانی و
ابومهدی المهندس
🔷 یکی از شاهدان این حادثه تروریستی:
♦️از پیکر ابومهدی المهندس تقریبا هیچ اثری پیدا نکردیم، فکر کنم موشک مستقیما به او اصابت کرده بود. تا سه روز بعد تکههای اجساد را با فاصله زیاد پیدا میکردیم...
@Fahma_KanoonTaha
6.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خاطره_ناب
#هفته_کتاب
🔵 ماجرای شنیدنی توصیه ی
رهبر معظم انقلاب به خواندن
کتاب خاطرات سفیر
@Fahma_KanoonTaha
#خاطره_ناب
💠 زهرایی بود ... 💠
🔷انسی داشت با حضرت زهرا(س).
در شادترین لحظاتش، با شنیدن نام
حضرت زهرا(س) بارانی می شد.
وارد اتاق شدم، روضه ی یک نفره
راه انداخته بود.
گفتم: چرا گریه می کنی؟
گفت: برای مظلومیت حضرت
زهرا(س) ... شما هم وقتی شهید
شدم، بیایید سر مزارم روضه ی
حضرت زهرا بخوانید.
🔹راوی: خواهر شهید علی ماهانی
🌐 به کانون طه آبپخش بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/1294139426C495683d11e
#خاطره_ناب
#احترام_به_والدین
🌸 فداییِ مادر...
🔷یک بار هم ندیدم که این جوان حرمت موی سفید ما را بشکند، بیسوادی مارا به رخ ما بکشد، حرف تلخ بزند و یا حقیرمان کند. از در اتاق که وارد می شدم، از جا نیم خیز می شد. اگر بیست بار هم می رفتم و می آمدم، همین کار را می کرد. می گفتم؛
علی جان! مگر من غریبه هستم؟ چرا به خودت زحمت می دهی؟
می گفت: این دستور خداست.
روزی که خانه نبودم از جبهه آمده و لباسهای شسته نشده ای را در گوشه ی حیاط دیده بود؛ تشت و آب آورده و با همان لباس ساده بسیجی و دست مجروح و فلج، لباس ها را شسته بود. وقتی رسیدم، دیدم دارد لباس ها را روی طناب پهن می کند. چقدر هم تمیز شسته بود! گفتم:
الهی بمیرم مادر، تو با یک دست چطوری این همه لباس رو شستی؟
گفت: اگه دو دسته من نداشتم، باز هم وجدانم قبول نمی کرد من اینجا باشم و شما در زحمت باشی!
🔹به روایت مادر شهید علی ماهانی
🌐 به کانون طه آبپخش بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/1294139426C495683d11e
#خاطره_ناب
#روز_پدر
💠 بوسه ی پدری...
🔷 خاطره رهبر معظم انقلاب از پدر بزرگوارشان:
🔵 من کمتر پدری را دیدم که اينقدر نسبت به فرزندانش محبت داشته باشد. من چهارده پانزده سالم بود. من و برادرم محمدآقا از پدرم اجازه میگرفتیم و میرفتیم ییلاق برای گردش و تفریح. با دوستان طلبه میرفتیم وکیلآباد. یک روز صبح تا عصر نبودیم.
شب که برمیگشتیم، خسته و کوفته میخوابیدیم. پدرم که از نماز بر میگشت،
ماها را توی خواب میبوسید. طاقت نمیآورد. از صبح ما را ندیده بود. اينقدر دلش تنگ شده بود.
🌐 به کانون طه آبپخش بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/1294139426C495683d11e
1_843075190.mp3
زمان:
حجم:
5.65M
#گلزار_شهدای_کرمان
#خاطره_ناب
💠 آقای شهابی از آن لحظه ای میگوید که کفن شهید محمدحسین یوسف الهی را سالم دیده است...
🌐 به کانون طه آبپخش بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/1294139426C495683d11e
12.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خاطره_ناب
🔷 ماجرای این شهید عزیز را
همه ی مسئولین باید بشنوند.
🌐 به کانون طه آبپخش بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/1294139426C495683d11e