eitaa logo
فهم قرآن در دبستان
7.2هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
730 ویدیو
13 فایل
‹ ﷽ › 💠آموزش مفاهیم سوره های جزء ۳۰ قرآن برای دانش آموزان مقطع دبستان 🍃هزینه ی آموزشها:ذکر شریف صلوات و دعا برای ظهور امام زمان عج الله🤲 ◽راه ارتباطی↙️ @fadaeivelayatt
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👦بچه ها بریم یه ویدئو ببینیم از روند رشد انسان از نوزادی تا حدودای سن ۱۰ سالگی.😊👆 💢بچه ها یه نوزاد از همون ابتدایی که بدنیا میاد نمی تونه غذاهای آدم بزرگا رو بخوره یا حتی راه بره، باید چندین ماه بگذره تا کم کم یادبگیره چهار دست و پا و بعد از مدتی روی دوپای خودش راه بره. 💢باید چند ماه بگذره تا با غذاهای سبک ،جویدن و غذاخوردنُ یاد بگیره و بعد از مدتی کم کم میتونه غذایی که بقیه ی اعضای خانواده میخورن رو بخوره . 📌بچه ها اینجا یه محدودیتی از نظر زمانی وجود داره که باید اون زمان طی بشه تا کم کم نوزاد بزرگ و بزرگتر بشه ... @FahmeGuran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
12.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 🌿🌿🌿کاشت آناناس از دانه های روی میوه و چگونگی جوانه زنی دانه🍍🍍🍍 👆👆👆👆👆 🍃بچه ها توی زندگی یه سری محدودیتهایی وجود داره مثل محدودیت های زمانی که باعث میشه اون چیزی که دوست داریم سریع اتفاق نیفته 🍍مثلا همین آناناس رو اگر بخوایم دانه ش رو تبدیل به یک بوته ی آناناس کنیم باید صبر داشته باشیم، یک مدت زمانی بگذره تا گیاه کم کم رشد کنه و بزرگ بشه @FahmeGuran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🌱بچه ها موافقید باهم سیر رشد قورباغه رو ببینیم؟😊 🐸اکثر دوزیستان مانند قورباغه در آب تخم گذاری می‌کنن. 🐸تخم‌های قورباغه به وسیله لایه ضخیمی از ماده ژلاتینی محافظت می‌شن و درون آن نوزاد قورباغه رشد می‌کنه. 🐸 وقتی که نوزاد از تخ بیردن میاد می تونه شنا کنه و از دم بلندش استفاده کنه. 🐸بچه ها قورباغه نابالغ از طریق آبشش تنفس میکنه. با رشد نوزاد قورباغه، اول پاهای عقبی و بعد پاهای جلویی او شروع به رشد می‌کنن. 🐸کم کم ششها بزرگ می شن و قورباغه ی جوان با نگهداشتن سر خود در بالای آب می تونه تنفس کنه. 🐸به تدریج دُم او کوتاهتر می شه تا اینکه قورباغه ی جوان شبیه والدین بالغش می شه. ☘بچه ها برای اینکه سِیر رشد قورباغه کامل بشه در بعضی گونه ها حدودا چند ماه و در بعضی گونه های قورباغه تا ۲ سال هم طول میکشه تا تبدیل به یک قورباغه ی کامل بشن🐸 @FahmeGuran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘🌿⚘🌿⚘🌿 🌺امام صادق(ع) می‌فرمایند: 🌸سوره‌ی فجر را در نمازهای واجب و مستحب بخوانید که آن، سوره‌ی حسین بن علی(ع) است. هر کس آن را بخواند روز قیامت در بهشت در درجه‌ی امام حسین(ع) خواهد بود.‌ @FahmeGuran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱🌱🌱بسم الله الرحمن الرحیم🌱🌱🌱 💢در یکی از روزهای قشنگ خدا، اوستا مراد صبح زود از خواب بیدار شد و بعد از نماز و دعا، رفت یک سری به مرغ و خروسش بزند و برای آنها دانه بریزد. دید خانم مرغه که اسمش پر طلا بود، ۳ تا تخم گذاشته و روی آنها خوابیده. خیلی خوشحال شد و دستی روی سر پر طلا کشید. 💢بعد می‌خواست بلند شود سر کارش برود که، ‌گلوگیر را دید. گلوگیر از اهالی روستا بود که همیشه یک غصه‌ در گلوش گیر کرده بود. برای همه چیز غصه می‌خورد. قیافه گلوگیر ناراحت بود. 💢اوستا با خوشحالی و سرحالی سلام‌کرد ولی با جواب غم انگیز گلوگیر، پنچر شد. پرسید چی شده؟ الان چه غصه ای تو‌گلوت گیر کرده؟ 💢گلوگیر گفت: دورو برت رو‌نگاه کن. این همه چیز برای غصه خوردن. این تخم مرغارو نگاه کن. آخی طفلی جوجه. توی این جای تنگ چی میکشه. چقدر سختی باید بکشه از تخمش بیاد بیرون. زمین رو‌ نگاه کرد یه جوانه داشت سر از خاک می‌اورد بیرون. 💢گلوگیر خاکها و سنگها رو زد کنار و گفت الهی بمیرم! بیا بیرون یه نفس بکش. اوستا می‌خواست بحث رو عوض کنه و دل گلوگیر رو شاد کنه گفت: از خواهر زاده تپل مپلت چه خبر؟ حتما الان خیلی شیرین شده. 💢گلوگیر آهی کشید و گفت: طفلی بچه هی میخواد راه بره، تالاپی میخوره زمین. دایی قربونش بره. منم همش بغلش میکنم راحت هر جا میخواد میبرمش که آنقدر نخوره زمین. 💢اوستا گفت: خب اون که هنوز یه سالشم نشده. باید بخوره زمین دیگه تا یواش یواش یاد بگیره درست راه بره. اصلا خواهر زاده‌ات رو ول کن. دیدی تو مسجد زدند سه هفته بعد مسابقه چوگان داریم بین روستای ما و روستای بغلی؟ میای با هم ثبت نام کنیم و از امروز تمرین کنیم؟ گلوگیر لبخندی زد و گفت آره خیلی وقته ورزش نکردم و بدنم کوفته‌ی کوفتس. 💢اوستا خیلی خوشحال شد که تونسته لبخندی به لبان گلوگیر بیاره. با هم قرار گذاشتند بعد از نماز مغرب که کارهاشون رو کرده بودند، بیان و تمرین کنند. 💢بعد از نماز، اوستا رفت کنار گلوگیر و گفت آماده‌ای بریم ورزش کنیم و اول بدنمون رو قوی کنیم؟ گلوگیر با ناراحتی گفت بریم. اوستا دوباره از ناراحتی گلوگیر پنچر شد و گفت باز چی شده؟ 💢 گلوگیر به پنجره نگاه کرد و گفت: ببین شب شده. همه جا تاریک شده. بنده خدا نصرت خان... چند وقته برای اهالی روستا با زحمت عینک آفتابی تهیه می‌کنه میاره اینجا می‌فروشه که چشم ما آسیب نبینه ولی الان که دیگه آفتاب نیست! الهی بمیرم براش چه جوری خرج زن و بچش رو بده‌. 💢اوستا گفت: خب عزیزدلم فردا دوباره آفتاب میاد. قرار نیست شب همینطوری بمونه که. اوستا دستش رو دراز کرد و دست گلوگیر رو گرفت و گفت پاشو پاشو بیخود انقدر غصه های الکی نخور. دنیا فقط صد سال اولش سخته. 💢خلاصه اوستا مراد و گلوگیر و چند نفر دیگه بسم الله گفتند و تمرینات رو شروع کردند و خودشون رو برای مسابقه چوگان آماده کردند. روز مسابقه، اوستا شاد و قبراق با صدای خروس از خواب بلند شد. گوشاش رو‌ تیز کرد دید صدای جوجه میاد. سریع رفت دید ۲ تا از جوجه ها از تخم بیرون اومدند. خیلی خوشحال شد و خدارو شکر کرد. 💢خلاصه زمان مسابقه فرا رسید. اهالی دو تا روستا همه جمع شده بودند. نصرت خان هم فرصت رو غنیمت شمرده بودو بساط عینک آفتابی فروشیش رو پهن کرده بود و حسابی سرش شلوغ بود‌. 💢مسابقه شروع شد. همه هر چی در توان داشتند سعی کردند ولییییی تیم اوستا مراد بازنده شد. 💢بعد از بازی، گلوگیر مثل باد بهار بلند بلند گریه می‌کرد. اوستا و بقیه اعضای تیم پکر بودند. حاج آقای مسجد با لبخند جلو اومد و گفت دستمریزاد. آفرین. خیلیی خوب بازی کردید. 💢 گلوگیر بین هق هق هاش گفت: کجاش خوب بود حاج آقا؟ دیدید باختیم؟ 💢 حاج آقا گفت: شاید شما به ظاهر باختید ولی می‌دونید چیکار کردید؟ بعد از سالها، چوگان، این ورزش باستانی رو توی روستا زنده کردید. بچه های روستا رو با این ورزش آشنا کردید. این ورزش داشت فراموش می‌شد. 💢 گلوگیر گفت: ایکاش برنده می‌شدیم. حاج آقا گفتند: شما برای میدان زندگیتون برنده شدید. ببین این چند وقت بجای غصه خوردن فقط به فکر ورزش بودی؟ ببینید بدنهاتون تو این مدت که ورزش کردید قویتر شده و سرحالتر شدید. 💢حاج آقا همینطور می‌گفتند و حال بچه ها بهتر می‌شد‌. در آخر حاج آقا گفتند: زندگی بالا و پایین داره. این بازی دست گرمی بود و انشالله دفعه بعد با تمرینات بیشتر شما برنده می‌شید. 💢 دیگه لبخند به لبهای گلوگیر اومده بود و در همین موقع: خواهر زاده‌اش تاتی تاتی بدون اینکه بخوره زمین از دور اومد به سمت گلوگیر و می‌گفت دییی دییی. 💢 اوستا مراد هم لبخندی زد و گفت: گلوگیر دیدی هر چیز برای به نتیجه رسیدن زمان خودش رو لازم داره. @FahmeGuran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا