🍃🔆🍃
🌱به نام خدا🌱
💫بابابزرگ نشسته بودند توی اتاق و اسکناس میشمردند. کنارشان نشستم و با چشمان گرد شده گفتم: وای چقدر پول… خیلی زیادند… اجازه میدهید من هم بشمارم بابابزرگ؟ بابابزرگ خندیدند و گفتند: بیا حسنا جان، بیا هزار تومانیها را بشمار ببین چقدر میشود. فقط دقت کن که درست بشماری!
💫از اینکه بابابزرگ اجازه دادند من هم پولها را بشمارم خیلی خوشحال شدم. چون شمردن چیزهای مختلف را دوست دارم. مثل شمردن قدمهایی که از خانه تا مدرسه برمیدارم.
💫همینطور که اسکناسها را میشمردم بابابزرگ گفتند: راستی به امیرحسین ریاضی یاد دادی؟ با ناراحتی گفتم: من یاد میدهم بابابزرگ، اما اصلاً فایده ندارد، امیرحسین یاد نمیگیرد. بابابزرگ گفتند: مطمئنی که فایده ندارد؟
💫اسکناسها را کنار گذاشتم و گفتم: بله چون هر چقدر برایش ساعت را توضیح میدهم یاد نمیگیرد. آنوقت به بابا میگوید برایم ساعت بخر. تازه، همه عددها را هم بلد نیست به حروف بنویسد و اشتباه میکند. انگار امیرحسین هوش و استعداد ریاضی ندارد. من که فکر میکنم واقعاً فایدهای نداشته باشد.
💫بابابزرگ گفتند: اینطوری نگو دختر جان. من مثل تو فکر نمیکنم، اگر کمی صبر و حوصله کنی بالاخره زحمتهایت نتیجه میدهد، قول میدهم. گفتم: من هم از خدا میخواهم، چون مامان قول دادند اگر امیرحسین توی امتحان ریاضیاش نمره خوب بگیرد، برایم جایزه میخرند. بابابزرگ گفتند: نگران نباش، امیرحسین امتحانش را خوب میدهد. تو هم به جایزهات میرسی. هر چیزی زمانی دارد. مثل همین پولها.
💫با تعجب پرسیدم: پول؟! منظورتان چیست بابابزرگ؟ بابابزرگ خندیدند و گفتند: راستش این پولها را خٌرد خٌرد جمع کرده بودم تا به کسی کمک کنم. امروز زمانش رسیده که به آن بنده خدایی که لازمش دارد بدهمشان.
💫به چهره خندان بابابزرگ نگاه کردم. چقدر خوشحال بودند که زحماتشان نتیجه داده بود و میتوانستند به کسی کمک کنند. با خودم گفتم، من هم باید از بابابزرگ یاد بگیرم.
💫 وقتی شمردن پولها تمام شد، رفتم پیش امیرحسین و خیلی جدی شروع کردم با او تمرین کردن. آنقدر تلاش کردم و به قول بابابزرگ حوصله به خرج دادم تا بالاخره امیرحسین ساعت و حروف و اعداد را یاد گرفت.
💫چند روز بعد امیرحسین باخوشحالی از مدرسه آمد. برگه امتحان ریاضیاش را به مامان نشان داد و گفت: ریاضیام را خیلی خوب شدم. مامان خوشحال شد وگفت: آفرین پسرم، نمره خوب امروزت را مدیون تلاشهای خواهرت هستی، برو صورتش را ببوس و از او تشکر کن.
💫بابابزرگ با خوشحالی به منگفتند: دیدی حسنا جانم، بالاخره تلاشهایت نتیجه داد. آفرین به تو دختر خوبم که با صبر و حوصله نتیجه کار خوبت را دیدی. پریدم در آغوش بابابزرگ و دستانش را بوسیدم. دستهایی که بوی مهربانی میداد.
🍃🔆🍃
نویسنده: مریم ایوبی راد
#داستان
@FahmeGuran
-998498560_-1870859179.mp3
744K
.
⬆️ترتیل سوره ی مبارکه ی انشقاق
🔹️با هم گوش کنیم.🌱
@FahmeGuran
🔆🌀🔆
🎉 از سوره ی مبارکه ی انشقاق یاد می گیریم که کارهای خوب باعث خوشحال شدن می شوند. هم خوشحال شدن خودمان و هم خوشحال شدن دیگران.
🎉 انسان ها وقتی کار خوب انجام بدهند، می توانند هم از خود کار خوبشان و هم از نتایج خوب کارشان خوشحال باشند.
🎉 از سوره مبارکه انشقاق انجام کارهای خوب و خوشحال شدن از نتایج آن هارا یاد می گیریم.
🎉 از سوره مبارکه انشقاق یاد می گیریم که آدم ها باید با انجام کارهای خوب در خانواده شان، هم خوشحال بشوند و هم دیگران را خوشحال بکنند.
🎉 کارهای خوب، خوشحال کردن و خوشحال شدن را از سوره انشقاق یاد می گیریم.
🔆🌀🔆
#زندگی_با_سوره_ها
#سوره_انشقاق
@FahmeGuran
.
☘شعر:نمایشگاه نقاشی
می خوانم از چشمانِ مادر
من گاه گاهی خستگی را
می خواهم او سرحال باشد
مثلِ گلی شاداب و زیبا
هی راه رفتم ، راه رفتم
هی فکر کردم ، فکر کردم
آخر به راهِ حل رسیدم
راهِ رهایی از دلِ غم
با رنگ هایی گرم و خوشحال
من چند نقّاشی کشیدم
آن برگه ها را دانه دانه
بر روی میزِ مبل چیدم
دستانِ مادر را گرفتم
بوسیدمش با مهر و لبخند
گفتم بیا یک لحظه بنشین
در پیشِ این فرزندِ دلبند!
او آمد و کارِ مرا دید
احساسِ من را خوب فهمید
من را در آغوشش کشید و
با چشم هایی خیس خندید
حالا تمام برگه هایم
تزیینِ دیوارِ اتاق است
رویِ لبانِ من و مادر
آیاتِ خوبِ “انشقاق” است
شاعر: فایزه زرافشان
#شعر_نمایشگاه_نقاشی
@FahmeGuran
.
🌱🌱🌱به نام خدا🌱🌱🌱
🌀مردی ﺑﺪﻫﮑﺎﺭ ﺷده بود و ﻓﻘﻂ از مال دنیا يك ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺩﺍﺷﺖ که ﮔﻮﺷﻪ اون ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ هم ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩ.
🚶ﻫﺮ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺍﯼ كه ﻣﯿﺮﻓﺖ، ﻣﯿﮕﻔﺘﻦ: ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺍﮔﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد ٥٠٠ تومن ﻣﯽﺍﺭﺯﯾﺪ، ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻣﺎ ١٠٠ ﯾﺎ ١٥٠ تومن ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﻤﯿﺨﺮﯾﻢ.
🌀مرد ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ به ﺍﻣﯿﺪ ﺍﯾﻨﮑﻪ شاید کسی ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺨﺮه ﺍﺯ اﯾﻦ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﻐﺎﺯﻩ میرفت ...
🌀داخل ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻫﺎ، ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺩﺍﺭ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﯽ ﺷﺪﻩ كه ﻗﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺑﯽ ﺭﻭ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﻧﮑﺮﺩی سوخته؟
🌀مرد ﮔﻔﺖ: ﻣﻨﺰﻟﻤﻮﻥ ﺭﻭﺿﻪ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ، ﻣﻨﻘﻞ ﭼﺎﯾﯽ ﺭﻭﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻟﯽ چپه شد، ﺫﻏﺎﻻ ﺭﯾﺨﺖ و ﻗﺎﻟﯽ ﺳﻮﺧﺖ..
🌀حالا چند میتونی ازم بخری؟ خیلی ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻡ ...
🌀ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺩﺍﺭ پرسید: گفتی ﺗﻮ ﺭﻭﺿﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ؟؟گفت: آره بخدا..
🌀مغازه دار گفت: ﺍﯾﻦ ﺍﮔﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد ٥٠٠ تومن ﻣﯽ ﺍﺭﺯﯾﺪ ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﺮﺍی اﺭﺑﺎﺏ ﻣﻦ ﺳﻮﺧﺘﻪ ارزش پیدا کرده ﻣﻦ یک ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ تومن ﺍﺯﺕ ﻣﯿﺨﺮﻡ .!!!.قالیت قیمتی شده.
📌از سوره انشقاق یاد می گیریم که کارهای خوب باعث خوشحال شدن می شوند. هم خوشحال شدن خودمان و هم خوشحال شدن دیگران، خدا پیامبر و اهل بیت علیهم السّلام و مردم.
✨انسان ها وقتی کار خوب انجام بدهند، میتوانند هم از خودِ کار خوبشان و هم از نتایج خوب کارشان خوشحال باشند.
#شاگرد_مدرسه_امام_حسینم
#سوره_انشقاق
@FahmeGuran