eitaa logo
فهم قرآن در دبستان
8.4هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
756 ویدیو
15 فایل
‹ ﷽ › آموزش مفاهیم سوره های جز ۳۰ برای مقطع دبستان . هزینه ی آموزشها: ذکر شریف صلوات و دعا برای ظهور امام زمان عج الله 👈🏻 کانال هامون: 🔹 @tadaboresoreha 🔸️ @onsebaghoranepish 🔹️ @fahmeguran2 . 👈🏻 راه ارتباطی: 🔅 @fadaeivelayatt
مشاهده در ایتا
دانلود
1551376130_-99980106.mp3
605.4K
🌿ترتیل سوره ی مبارکه ی غاشیه🌿 ⬆️باهم گوش بدیم و تکرار کنیم☺ @FahmeGuran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿🌼🌿 ✨خب بچه ها صوت سوره غاشیه را گوش کردید ؟ ✨امروز می‌خوایم یک پله بریم بالاتر... ✨می‌خوایم از سوره غاشیه یاد بگیریم که نه تنها فایده چیزها با هم فرق داره، بلکه عاقبت و اثر کارهای ما هم متفاوته... ✨عاقبت از عقب میاد. عقب یعنی پشت. عاقبت یک کار یعنی پشت یک کار، آخر یک کار... ✨سوره غاشیه به ما یاد می‌ده که به عاقبت کارها توجه کنیم. یعنی قبل از اینکه کاری را انجام بدیم فکر کنیم ببینیم اگر اون کار رو انجام بدیم، بعدش چه اتفاقی میفته؟ ✨اگر عاقبتش خوب بود، انجام بدیم✅ ✨اگر عاقبتش بد بود، انجام ندیم ❌⛔ 🌀حالا داستان زیر رو گوش بدید... 👇👇👇👇 🌿🌼🌿 @FahmeGuran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🌿🌿🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿🌿🌿 🌀ایمان و پدرش به‌همراه احسان و‌کامبیز، که به عیادت عمه ملوک آمده بودند، تصمیم گرفتند زودتر برگردند تا خیلی به تاریکی شب نخورند و مادر احسان که زود دلشوره می‌گیرد، نگران نشود. 🌀همه از عمه ملوک خداحافظی کردند. در چشمهای عمه ملوک اشک جمع شده بود و می‌گفت خیلی خوشحالم کردید. باز هم به من سر بزنید. ماشین به راه افتاد. احسان به پدر ایمان گفت: عمو خیلی ممنون که ما را هم با خود آوردید خیلی حس خوبی دارم. کامبیز گفت منم همینطور. آنقدر حس سبکی دارم که انگار که می‌‌خواهم در آسمان پرواز کنم. 🌀 پدر ایمان گفت آدم وقتی دل یک نفر را شاد می‌کند، خدا هم دلش را شاد می‌کند. این حس خوب شما به خاطر خوشحال کردن عمه ملوک هست، بنده خدا به جز پسرش توی این شهر کسی را ندارد. 🌀بچه‌ها حالا خوب چشم بندازید هر جا پمپ بنزین دیدید، بهم بگویید. همه بچه‌ها یک نگاه مأیوسانه‌ای به همدیگر کردند. پدر خندید و گفت خیالتان راحت دوباره به جای بنزین،‌ گازوییل نمی‌زنم. از قدیم گفتن آدم عاقل از یک سوراخ، دو بار گزیده نمی‌شود. کامبیز گفت از کدوم سوراخ؟ 🌀 احسان قبل از پدر ایمان جواب داد: عزیز دلم این ضرب المثل‌ هست یعنی وقتی یک کاری انجام دادی، دیدی عاقبت خوبی نداشت، باید درس عبرت بگیری و دوباره آن کار را انجام ندهی. کامبیز گفت خودمم حدس می‌زدم. 🌀 احسان آمد دوباره جواب بدهد که ایمان گفت این بگو ومگوهای شما هم عاقبت خوبی نداره‌ها... باعث می‌شود بابام دیگر شما را با خودش جایی نبرد. پدر خندید و گفت نه احسان و کامبیز بچه‌های خوبی‌اند‌، فقط سرمان با این بگو مگوها می‌رود. 🌀کامبیز پرسید کجا می‌رود؟ باز احسان آمد جواب بدهد که پدر سریع گفت هیچی ولش کنید و در صف یک‌ پمپ بنزین کنار جاده ایستادند. 🌀بعد از بنزین زدن، صدای قرآن خواندن قبل از اذان مغرب آمد. پدر ایمان گفت بهتر هست صبر کنیم و همینجا در نماز خانه نماز اول وقت بخوانیم، کامبیز گفت اوووه هنوز ۲۰ دقیقه به اذان مانده و تا اون موقع کلی حوصلمون سر می‌رود. 🌀 احسان گفت حالا مثلا توی ماشین چی کار می‌کردی، همان کار هم اینجا بکن. ایمان خندید و به کامبیز گفت آره همین جا هم می‌تونی با احسان کل کل کنی تا حوصله‌ات سر نرود. بعد به پدر رو کرد و گفت پدر زودتر به خانه برسیم بهتر نیست، مادر احسان هم نگران نشوند؟ نماز هم در خانه بخوانیم. پدر گفت خیالتان راحت وقتی آدم به خاطر حرف گوش دادن به خدا، کاری را انجام بده،‌ ضرر نمی‌کند و آسیبی از آن ناحیه به او نمی‌رسد. اصلا بیایید یک‌کاری کنیم. الان این ۲۰ دقیقه را حرکت کنیم، اذان که شد یکجا بین راه می‌ایستیم و همانجا نماز می‌خوانیم. 🌀 احسان گفت آخ جون بریم روی یک کلوت، نماز بخوانیم. کامبیز گفت آدم عاقل از یک سوراخ، دوبار گزیده نمی‌شودها. گویا یادت رفته دفعه قبل چه بلایی سرمان آمد. تازه الان همه جا تاریک هم می‌شود. 🌀پدر به راه افتاد‌و برای اینکه به بگو و مگوی احسان و کامبیز خاتمه بدهد گفت: بیایید برایتان تا اذان یک‌قصه بگویم تا حوصله‌تان هم سر نرود. سالها قبل، در زمان رضاشاه ملعون، آقایی بود به نام مهندس گرانولی، پسرش یک بیماری لاعلاج می‌گیرد و هر دوا درمانی که می‌کنند خوب نمی‌شود. 🌀یک روز همسرش پیشنهاد می‌دهد که پیش امام رضا علیه السلام بروند چون شنیده بود که آقا، مریض‌ها را شفا می‌دهد. آقای گرانولی که چاره‌ دیگری نداشته، قبول می‌کند و همگی به مشهد می‌روند. ایشان در حیاط حرم می‌نشیند و مادر و بچه به داخل حرم می‌روند. در حیاط، پیرمردی را می‌بیند که مردم جلویش صف کشیدند و او برای رفع مشکلاتشان نبات و انجیر و دعا می‌داد. او بعدا فهمید که اسم این پیرمرد، آقای نخودکی هست و از اولیای خدا است. 🌀با دیدن آن صحنه، آقای گرانولی توی دلش می‌گوید مردم هم چقدر ساده هستند. آخه این هم شد کار که به مردم نبات بدهی؟ آقای نخودکی که از غیب خبر داشت، رو می‌کند به او و می‌گوید اگر پسرت شفا بگیرد، قول می‌دهی نمازهایت را اول وقت بخوانی؟ آقای گرانولی خیلی تعجب می‌کند. آخه آقای نخودکی از کجا می‌دانست که برای شفای پسرش آمده، از کجا حرفهای توی دلش را شنیده. با خودش فکر کرد پسرش را به یاد آورد که همه‌ی دکترها جوابش کردند. دید سختی نماز خواندن می‌ارزد به اینکه پسرش خوب شود. 👇👇👇👇 @FahmeGuran
. 🌀خلاصه پیشنهاد آقای نخودکی را قبول می‌کند. همان موقع مادر و بچه با جیغ مردم به سمت آقای گرانولی می‌آیند و می فهمد که پسرش شفا گرفته. همانجا خدارو شکر می‌کند و از امام رضا علیه السلام تشکر. از آن به بعد آقای گرانولی به قول خودش وفا کرد، حتی وقتی که تونل کندوان را می‌ساخت و قرار بود شاه برود و از آنجا بازدید کند 🌀 اذان که شد، نتوانست با خودش کنار بیایید که به خاطر ترس از شاه، قرارش با خدا را زیر پا بگذارد. سریع همانجا ایستاد و نمازش را خواند. وسط نماز، شاه رسید و بالای سرش ایستاد تا نمازش تمام شود. 🌀بعد از تمام شدن نماز،شاه پرسید همیشه نماز می‌خوانی؟ آقای گرانولی گفت از بعد از شفا گرفتن پسرم در حرم امام رضا و جریان را تعریف کرد. در همان موقع شاه عصبانی، فرد کنار دستی‌اش را می‌زند و می‌گوید دزد و ... تویی یا گرانولی؟ کسی که امام رضا، پسر مریضش را شفا می‌دهد و نمازش را سر موقع می‌خواند،‌ که دزد نمی‌شود. 🌀 همانجا بود که مهندس گرانولی فهمید که آن فرد پیش شاه از او بد گفته و آن روز شاه آمده بوده تا کار او را یکسره کند ولی نماز خواندنش، جانش را نجات داد. 🌀کامبیز گفت دم نماز گرم! همان موقع صدای اذان آمد و پدر ایمان یکجا ایستاد و همه با خوشحالی کنار جاده نماز جماعت خواندند و بعد به راه افتادند. حدود ساعت ۱۱ شب بود که احسان به خانه رسید، کلی با اضطراب زنگ در خانه‌شان را زد. مادرش در را باز کرد، از دیدن احسان تعجب کرد و گفت عه سلام مادر، چرا انقدر زود آمدی؟ انتظار نداشتم الان بیای. همان موقع احسان یاد حرف پدر ایمان افتاد که اگر آدم‌به حرف خدا گوش کند، آسیبی از آن ناحیه به او نمی‌رسد. در دلش گفت: ممنونتم نماز! @FahmeGuran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃 ❓بچه ها در مورد عاقبت های خوب و بدی که در داستان بالا اومده بود فکر کنید و نظرتون رو در مورد هر کدومش بهم بگید(@fadaeivelayatt ) ✴عاقبت بگو و مگو کردن ✴عاقبت شاد کردن عمه ملوک ✴ عاقبت اشتباهی بنزین زدن ✴ عاقبت مردی که به گرانولی تهمت زده بود ✴عاقبت سر خود به سمت بیابان و کلوت رفتن ✴عاقبت به حرف خدا گوش دادن ✴ عاقبت نماز خواندن 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ✅عاقبت نیکی به دیگران ⬆️بچه ها فیلم بالا رو ببینید جالبه😊👌 🌀میگن شکارچی به خاطر این کارِ پرنده،دیگه دلش نیومد شکارش کنه. @FahmeGuran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ❌بچه ها به نظر شما عاقبت رفتار این طوطی چی میشه؟؟🧐 🔸️این رفتار قشنگتره یا رفتار گنجشک قبل؟🤔 🔹️نظرتونو برام بفرستید↙️ @fadaeivelayatt @FahmeGuran
🌀🌿🌀 بچه ها بریم با مثالهای بیشتری آشنا بشیم👇 .