eitaa logo
فهم قرآن در دبستان
6.6هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
727 ویدیو
11 فایل
‹ ﷽ › 💠آموزش مفاهیم سوره های جزء ۳۰ قرآن برای دانش آموزان مقطع دبستان 🍃هزینه ی آموزشها:ذکر شریف صلوات و دعا برای ظهور امام زمان عج الله🤲 ◽راه ارتباطی↙️ @fadaeivelayatt
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐 🍃بچه‌های سوره انشقاق می دونند کارهای خوب زیادی هست که میتونه باعث خوشحالی اونها و دیگران بشه.☺ 🍃شاگردانِ سوره انشقاق در کارنامه ی کارهاشون چند تا کارِ خوبی که دیگران از اون خوشحال میشن دارن.✅ 💐 @FahmeGuran
💐 🍃مثلا اگر پدر و مادرمون از ما بخوان که کاری رو انجام بدیم ، حتی اگر خسته باشیم اون کار رو انجام میدیم، چون والدینمون از اینکه به حرفشون گوش میدیم خوشحال میشن.✅ 🍃ما این رفتارمون رو از سوره مبارکه ی انشقاق یاد میگیریم.😊 💐 @FahmeGuran
💐 🍃ستاره های قرآنی؛ پیامِ سوره ی مبارکه ی انشقاق برای ما اینه که کارنامه خودت رو از کارهای خیر پُر کن تا مثل ستاره در کارنامه ات بدرخشند.⭐⭐⭐ 💐 @FahmeGuran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ✴داستان مزّه ی کار خوب✴ 👇👇👇
. 🌱🌱به نام خدا🌱🌱 🔆حامد در اتاقش نشسته بود؛ دفتر و کتاب‌هایش را روی زمین پخش کرده بود و تکالیف مدرسه‌اش را انجام می‌داد. مادرش وارد اتاق شد و گفت: حامد جان، لطفا هر وقت کارت تمام شد، به نانوایی برو و سه تا نان سنگک بخر. 🔆 حامد گفت: چشم مامان، و دوباره مشغول نوشتن شد. وقتی تکالیفش را انجام داد، به آشپزخانه رفت و گفت: مامان، کار من تمام شد. 🔆 مادر قابلمه را روی گاز گذاشت و گفت: خسته نباشی پسرم. پول نان را روی جاکفشی گذاشتم؛ بردار و برو. حامد پول‌ها را برداشت و از خانه بیرون رفت. 🔆وقتی به نانوایی رسید، در صف ایستاد. از صحبت کسانی که جلوتر از او ایستاده بودند، متوجه شد، کٌلّ نان‌های تنور صلواتی است و همه به جای اینکه پول بدهند، صلوات می‌فرستند و نانشان را می‌گیرند. 🔆او به فکرش رسید با پول نان‌ها برای خودش خوراکی بخرد. داشت به بستنی مورد علاقه‌اش فکر می‌کرد که نوبتش شد. جلو رفت، سه تا نان سنگک برداشت، زیر لب صلوات فرستاد و از نانوایی خارج شد. 🔆نگاهی به مغازه‌ بستنی فروشی انداخت. چند قدم به طرف مغازه حرکت کرد، اما با خودش گفت: نه! من اجازه ندارم با پولی که مامانم برای خریدن نان داده چیز دیگری بخرم. حامد نان‌های داغ را روی دستش جابجا کرد و به طرف خانه رفت. 🔆وقتی به خانه رسید، یک راست وارد آشپزخانه شد و نان‌ها را به مادرش داد. مادر سفره را باز کرد و نان‌ها را داخل آن گذاشت. حامد از جیبش پول نان‌ها را بیرون آورد و گفت: بفرمائید مامان ، نان امروز صلواتی بود، پول نگرفتند. 🔆مادر لبخند زد. پول‌ها را از حامد گرفت و گفت: ممنون پسرم، حامد سرش را پائین انداخت و گفت: راستش وقتی فهمیدم نان‌ها صلواتی هستند، به فکرم رسید با پولش برای خودم بستنی بخرم؛ اما چون اجازه نداشتم، پشیمان شدم. 🔆مادر او را بوسید و گفت: من فدای پسر خوبم بشوم، با این کارت واقعاً خوشحالم کردی. همین حالا به پدرت زنگ می‌زنم و می‌گویم موقع آمدن به خانه برایت بستنی بخرد. 🔆حامد از خوشحالی مادرش را بغل کرد و گفت: ممنون مامان،وقتی پدر به خانه آمد، حامد به طرف در رفت. به پدرش سلام کرد. پدر جواب سلامش را داد و از کیسه‌‌ای که دستش بود، یک بستنی بیرون آورد و گفت: بفرمائید! این‌ هم بستنی مورد علاقه‌ات… زود برویم تا بستنی من و مادرت آب نشده . 🔆 حامد با خوشحالی بستنی را از پدرش گرفت و بلافاصله شروع کرد به گاز زدن.وقتی بستنی‌اش را می‌خورد به این فکر می‌کرد که این بستنی چقدر خوشمزه‌تر از آن بستنی‌‌ای است که می‌خواست با پول نان‌ها و بدون اجازه مادرش بخرد. 💢🔹️💢 نویسنده: ساجده کارخانه ای @FahmeGuran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ امام صادق عليه السلام: هر كه به خانواده اش نيكى كند، خداوند بر عمرش بيفزايد. مَن حَسُنَ بِرُّهُ بِأهلِهِ زادَ اللّهُ في عُمُرِهِ 🌺🌿 کیا دوست دارن عمرشون طولانی بشه ⁉️ چقدر خوبه زندگی طولانی تر کارهای بهتر وبیشتر زندگی خوش تر به این میگن عمر بابرکت 🍃🍃 🔔خداوند در سوره مبارکه انشقاق شدیداً به رعایت حقوق خانواده تأکید می کند. خانواده که حقوق یکدیگر را رعایت کنند خانواده بهشتی هستند. @FahmeGuran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
-73851133_-45100895.mp3
628.2K
. ⬆️ترتیل سوره ی مبارکه ی انشقاق 🔹️با هم گوش کنیم.🌱 @FahmeGuran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿شعر:عطر ابدی باغبان با مهربانی یک نهال      می نشاند در دل این خاک سخت چند سالی منتظر می ماند او       تا نهال کوچکش گردد درخت دست در دستان باران بهار       شاخه های خشک هم گل می کنند دسته ی زنبورها شادند چون       خوب از شهدش تناول می کنند کارهای خوب هم، چون دانه ای        با شکیبایی ما گل می دهد عطر و زیبایی گل ها بعد از آن        توی دل ها می نشیند تا ابد توی قرآن درس های زندگی ست       یاد میگیرم ازان با اشتیاق صبر خواهم کرد در هر کار خیر       در پناه آیه های انشقاق شاعر: ندبه محمدی @FahmeGuran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🟣 دستهایی که بوی مهربانی می داد🟣 👇👇👇
🍃🔆🍃 🌱به نام خدا🌱 💫بابابزرگ نشسته بودند توی اتاق و اسکناس می‌شمردند. کنارشان نشستم و با چشمان‌ گرد شده گفتم: وای چقدر پول… خیلی زیادند… اجازه می‌دهید من هم بشمارم بابابزرگ؟ بابابزرگ خندیدند و گفتند: بیا حسنا جان، بیا هزار تومانی‌ها را بشمار ببین چقدر می‌شود. فقط دقت کن که درست بشماری! 💫از اینکه بابابزرگ اجازه دادند من هم پولها را بشمارم خیلی خوشحال شدم. چون شمردن چیزهای مختلف را دوست دارم.‌ مثل شمردن قدم‌هایی که از خانه تا مدرسه برمی‌دارم. 💫همینطور که اسکناس‌ها را می‌شمردم بابابزرگ گفتند: راستی به امیرحسین ریاضی یاد دادی؟ با ناراحتی گفتم: من یاد می‌دهم بابابزرگ، اما اصلاً فایده‌ ندارد، امیرحسین یاد نمی‌گیرد. بابابزرگ گفتند: مطمئنی که فایده ندارد؟ 💫اسکناس‌ها را کنار گذاشتم و گفتم: بله چون هر چقدر برایش ساعت را توضیح‌ می‌دهم یاد‌ نمی‌گیرد. آن‌وقت به بابا می‌گوید برایم ساعت بخر. تازه، همه عددها را هم‌ بلد نیست به حروف بنویسد و اشتباه می‌کند. انگار امیرحسین هوش و استعداد ریاضی ندارد. من که فکر می‌کنم واقعاً فایده‌ای نداشته باشد. 💫بابابزرگ گفتند: اینطوری نگو دختر جان. من مثل تو فکر نمی‌کنم، اگر کمی صبر و حوصله کنی بالاخره زحمت‌هایت نتیجه می‌دهد، قول می‌دهم. گفتم: من هم از خدا می‌خواهم، چون مامان قول دادند اگر امیرحسین توی امتحان ریاضی‌اش نمره خوب بگیرد، برایم جایزه می‌خرند. بابابزرگ گفتند: نگران نباش، امیرحسین امتحانش را خوب می‌دهد. تو هم به جایزه‌ات می‌رسی. هر چیزی زمانی دارد. مثل همین پول‌ها. 💫با تعجب پرسیدم: پول؟! منظورتان چیست بابابزرگ؟ بابابزرگ خندیدند و گفتند: راستش این پول‌ها را خٌرد خٌرد جمع کرده‌ بودم تا به کسی کمک کنم. امروز زمانش رسیده که به آن بنده‌ خدایی که لازمش دارد بدهم‌شان. 💫به چهره خندان بابابزرگ نگاه کردم. چقدر خوشحال بودند که زحماتشان نتیجه داده بود و می‌توانستند به کسی کمک کنند. با خودم گفتم، من هم باید از بابابزرگ یاد بگیرم. 💫 وقتی شمردن پول‌ها تمام شد، رفتم پیش امیرحسین و خیلی جدی شروع کردم با او تمرین کردن. آنقدر تلاش کردم و به قول بابابزرگ حوصله به خرج دادم تا بالاخره امیرحسین ساعت و حروف و اعداد را یاد گرفت. 💫چند روز بعد امیرحسین باخوشحالی از مدرسه آمد. برگه امتحان ریاضی‌اش را به مامان‌ نشان داد و گفت: ریاضی‌ام را خیلی خوب شدم. مامان خوشحال شد وگفت: آفرین پسرم، نمره خوب امروزت را مدیون تلاش‌های خواهرت هستی، برو صورتش را ببوس و از او تشکر کن. 💫بابابزرگ با خوشحالی به من‌گفتند: دیدی حسنا جانم، بالاخره تلاش‌هایت نتیجه داد. آفرین به تو دختر خوبم که با صبر و حوصله نتیجه کار خوبت را دیدی. پریدم در آغوش بابابزرگ و دستانش را بوسیدم. دست‌هایی که بوی مهربانی می‌داد. 🍃🔆🍃 نویسنده: مریم ایوبی راد @FahmeGuran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
-998498560_-1870859179.mp3
744K
. ⬆️ترتیل سوره ی مبارکه ی انشقاق 🔹️با هم گوش کنیم.🌱 @FahmeGuran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔆🌀🔆 🎉 از سوره ی مبارکه ی انشقاق یاد می گیریم که کارهای خوب باعث خوشحال شدن می شوند. هم خوشحال شدن خودمان و هم خوشحال شدن دیگران. 🎉 انسان ها وقتی کار خوب انجام بدهند، می توانند هم از خود کار خوبشان و هم از نتایج خوب کارشان خوشحال باشند. 🎉 از سوره مبارکه انشقاق انجام کارهای خوب و خوشحال شدن از نتایج آن هارا یاد می گیریم. 🎉 از سوره مبارکه انشقاق یاد می گیریم که آدم ها باید با انجام کارهای خوب در خانواده شان، هم خوشحال بشوند و هم دیگران را خوشحال بکنند. 🎉 کارهای خوب، خوشحال کردن و خوشحال شدن را از سوره انشقاق یاد می گیریم. 🔆🌀🔆 @FahmeGuran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ☘شعر:نمایشگاه نقاشی می خوانم از چشمانِ مادر                  من گاه گاهی خستگی را می خواهم او سرحال باشد                مثلِ گلی شاداب و زیبا هی راه رفتم ، راه رفتم                    هی فکر کردم ، فکر کردم آخر به راهِ حل رسیدم                     راهِ رهایی از دلِ غم با رنگ هایی گرم و خوشحال           من چند نقّاشی کشیدم آن برگه ها را دانه دانه                   بر روی میزِ مبل چیدم دستانِ مادر را گرفتم                  بوسیدمش با مهر و لبخند گفتم بیا یک لحظه بنشین             در پیشِ این فرزندِ دلبند! او آمد و کارِ مرا دید                     احساسِ من را خوب فهمید من را در آغوشش کشید و           با چشم هایی خیس خندید حالا تمام برگه هایم                    تزیینِ دیوارِ اتاق است رویِ لبانِ من و مادر                    آیاتِ خوبِ “انشقاق” است شاعر: فایزه زرافشان @FahmeGuran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🍃داستان قالی سوخته چند🍃 👇👇👇
. 🌱🌱🌱به نام خدا🌱🌱🌱 🌀مردی ﺑﺪﻫﮑﺎﺭ ﺷده بود و ﻓﻘﻂ از مال دنیا يك ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺩﺍﺷﺖ که ﮔﻮﺷﻪ اون ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ هم ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩ. 🚶ﻫﺮ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺍﯼ كه ﻣﯿﺮﻓﺖ، ﻣﯿﮕﻔﺘﻦ: ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺍﮔﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد ٥٠٠ تومن ﻣﯽﺍﺭﺯﯾﺪ، ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻣﺎ ١٠٠ ﯾﺎ ١٥٠ تومن ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﻤﯿﺨﺮﯾﻢ. 🌀مرد ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ به ﺍﻣﯿﺪ ﺍﯾﻨﮑﻪ شاید کسی ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺨﺮه ﺍﺯ اﯾﻦ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﻐﺎﺯﻩ میرفت ... 🌀داخل ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻫﺎ، ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺩﺍﺭ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﯽ ﺷﺪﻩ كه ﻗﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺑﯽ ﺭﻭ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﻧﮑﺮﺩی سوخته؟ 🌀مرد ﮔﻔﺖ: ﻣﻨﺰﻟﻤﻮﻥ ﺭﻭﺿﻪ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ، ﻣﻨﻘﻞ ﭼﺎﯾﯽ ﺭﻭﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻟﯽ چپه شد، ﺫﻏﺎﻻ ﺭﯾﺨﺖ و ﻗﺎﻟﯽ ﺳﻮﺧﺖ.. 🌀حالا چند میتونی ازم بخری؟ خیلی ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻡ ... 🌀ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺩﺍﺭ پرسید: گفتی ﺗﻮ ﺭﻭﺿﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ؟؟گفت: آره بخدا.. 🌀مغازه دار گفت: ﺍﯾﻦ ﺍﮔﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد ٥٠٠ تومن ﻣﯽ ﺍﺭﺯﯾﺪ ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﺮﺍی اﺭﺑﺎﺏ ﻣﻦ ﺳﻮﺧﺘﻪ ارزش پیدا کرده ﻣﻦ یک ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ تومن ﺍﺯﺕ ﻣﯿﺨﺮﻡ .!!!.قالیت قیمتی شده. 📌از سوره انشقاق یاد می گیریم که کارهای خوب باعث خوشحال شدن می شوند. هم خوشحال شدن خودمان و هم خوشحال شدن دیگران، خدا پیامبر و اهل بیت علیهم السّلام و مردم. ✨انسان ها وقتی کار خوب انجام بدهند، می‌توانند هم از خودِ کار خوبشان و هم از نتایج خوب کارشان خوشحال باشند. @FahmeGuran