فامنین گرام
💥🌹🍃🌼💞🌟💚
💐💙🌸
❣💐
💜
🌟
🌹
💛
✍ #با_نویسندگان_ماوایی شهرستان #فامنین
✅ #جور_دیگر_باید_دید
👈 قسمت سوم
🔅هوای بهار و حال بلبل
🔹از کنار حوض شتر گلو با گلویی که گیر کرده بود در عشق آب، بناچار گذشتیم.
در طاق چشمه دوم ، توی درگاهی روبروی حوض نشستیم تا قدری با زمزمه زیبای آب و نقاشیهای جذاب طاق، دل را جفت و جور کنیم.
همپای همدلم ،کتابی را باز کرد و گفت بیا این کتاب را بخوانیم.
در مورد درک لحظه حال و عشق حقیقی نوشته است.
کتاب را باز کردم با اولین جملات پیام آن روزم را از کائنات دریافت کردم.
#اکهارت_تله گفته بود در عشق حقیقی انسان از نفرت رها میشود و به وحدت میرسد.
و چه بسا که آغاز این راه با عشقی مجازی باشد.
برای رسیدن به عشق حقیقی باید خود را و خدا را شناخت.
و تنها با این شناخت است که معرفت و وصال در عشق حقیقی ممکن میشود.
🔸 با خود گفتم چقدر خوبست که خدا مال همه است و نهایت آمال دلها خداست.
بالاتر از این چه آرزویی دارد دل ، که دلدارش خدا باشد و حالش با خدا خوش باشد.
این پیام به دلم حال خوشی داد.
به دوستم گفتم امروز تا همیشه همین پیام ما را بس است اگر فیض آن به جان و دل برسد.
برخیز تا از این شاهکار خدا و این حال و هوا لذت ببریم.
بسمت سفره خانه رفتیم.
🔹 ورودی سفره خانه ،جویی بود جاری از آب قنات پر از ماهی های قناتی.
بر دو سمت جوی ، درختانی کهن.
برای نشستن و نظاره ،مهتابی که مشرف بر حیاط بود ،جای خوشتری بود.
از سنگفرش ختائی آب پاشی شده و پله های آجری گذشتیم و وارد مهتابی شدیم.
روی تختی چوبی، کنار درختی آرام گرفتیم.
فضای دلپذیر و قشنگی بود.
و عجب می چسبید دو پیاله چای جهان.
آشپزخانه همانجا بود .
چای سفارش دادیم.
چای در قوری چینی گل قرمزی و استکان کمر باریک نقش شاه عباسی..
با دو شاخه نبات زعفرانی...
هیچ کم از شراب ناب شیراز نداشت این چای ما.
صدای قل قل چای از لوله قوری در کام استکان ،دل را می برد به عهد سرور.
اقبال با ما یار بود ...
در خوشترین وقت ،زیباترین آهنگ پخش شد.
من طربم
طرب منم...
🔸از صدای آسمانی همایون، گویی جان جهان طربناک شد...
آن مکان مثل ملک ملکوت شده بود.
همه چیز مهیا بود تا روح پر و بالی بزند.
از آن آواز وجد عجیبی در جان بلبلان افتاد...
حتی در جان درختان هم...
از حرکات آرام شاخه های درختی که بالای سرم بود حس میکردم درخت به رقص آمده است!
توی تن درخت سوراخی بود که لانه یک جفت بلبل بود.
بلبلان از لانه در آمدند و آنقدر بیقرار همراه با همایون مستانه خواندند که مرا از جا بردند...
من طربم...
طرب منم...
🔻دیگر جان را اختیاری نبود...
زمین مست و هوا مست و زمان مست و بلبلان مست...
مگر می شد در اینهمه مستی آرام نشست؟؟؟!!!
مگر شعور جان آدم از درک شادی، کم از مرغ و گیاهست؟
ای کاش عقل بمیرد در چنین حالی که محال میکند رهایی را...
بیاد داستان #زرکوب_قونیه و #سماع_مولانا افتادم.
بیاد رقص آسمانی سهروردی در صحرا افتادم.
بیاد شادی خدا وقت خلقت عشق و آدم...
وا حسرتا بر دلهایی که عشق را نمیفهمند...
دلم میخواست من باشم و خدا و عشق...
رقص کنان پر بکشم تا خود بهشت
ای وای از اینهمه پندار زشت که در زمین و ضمیر مردم اوست.
که نمی گذارد روح به راحت برسد...
ای وای از آنها که نمی فهمند سماع جان را و حال لحظه و پیام نغمه را ...
آسمانم آرزوست ...
ادامه دارد...
✍ نویسنده: سرکار خانم #دهقانی (مادر دانیال)
─┅─═इई 💦🌺💦ईइ═─┅─
🌳 رسانه فرهنگی،
اجتماعی #فامنین_گرام
🌨☘️ @Famenin_Gram 🍃☘️
🌹
🌟
💙
🌿💐
💞🌻❣
💥 🍃💜🌸💛🌸🌹💚