فامنین گرام
📣 #مسابقه_بزرگ همگانی «خندید و رفت»
📌 قابل توجه علاقمندان به شرکت در مسابقه؛
♦️ مسابقه دارای 20سوال است که روز جمعه26 بهمن اعلام شد. برای پاسخ به 14 سوال این مسابقه، شما میتوانید به آرشیو رسانه فامنین گرام در روزهای یکشنبه (شهیدلریمیز) مراجعه نمایید و پاسخهای دیگر را نیز، در خاطرات شبهای آتی در اختیارتان قرار خواهد گرفت.
🔅🔅🔅
👈قره داي
🔹درس دوران ابتدایی را در مدرسه روستای قره دای خوانده بود. از سال پنجم به بعد برای ادامه تحصیل به فامنین آمد و همسایه ما شد. چندین سال با هم به مدرسه راهنمایی طالقانی رفت و آمد می کردیم . خوب ، زرنگ و مهربان بود. بیشتر شبانه روز در کنار هم بودیم . بعد از چند سالی از فامنین رفتند و دیگر هیچ خبری از او نداشتم تا این که انقلاب شد.
🔸بعد از انقلاب در جهاد سازندگی مشغول کار شدم و در سال 62 به جهاد دهستان حسن قشلاق بهار رفتم . خودم را به رئیس جهاد معرفی کردم . موقع ناهار شد بچه های جهاد گفتند: خواستان خوابیده او را هم بیدار کنید بیاید ناهار بخورد. همین که اسم خواستان آمد، من به یاد جعفر افتادم چون تا به حال نام خانوادگی خواستان غیر از آنها نشنیده بودم . با خود گفتم: شاید جعفر باشد . از بچه ها سؤال کردم: آیا خواستان همان #جعفر_خواستان است ؟ گفتند: بله ؛ بچه ی قره دای است و یک هفته است که به اینجا منتقل شده است. همین که همدیگر را دیدیم خیلی خوشحال شدیم .
🔹ناهار را باهم خوردیم . مدت یک ماه در حسن قشلاق با هم بودیم تا اینکه من به #جهاد_تجرک انتقال یافتم و ایشان نیز به کردستان رفت . از جبهه که می آمدند با هم می نشستیم صحبت می کردیم. انسان نترس و با دل و جراتی بود. سالی یک بار به عنوان طرح والعادیات در بانه و مناطق آلوت - آرمرده و دیگر مناطق جنگی با هم بودیم . شهید حاج #حسین_همدانی ، حاج آقا #افشار ، #دلگرم و سایر برادران جهادی هم در آن منطقه بودند. در منطقه خیلی از رشادتها و فعالیت های حاج جعفر صحبت می شد .
🔸روزی ایشان به جهاد تجرک آمد . دکتر نوری در آنجا طبابت می کرد. بعد از احوال پرسی گفت: دکتر این ناخن پای من برعکس به انگشتم فرو می رود . وقتی پوتین می پوشم نمی توانم به راحتی راه بروم.
دکتر نوری انگشتش را نگاه کرد و به پرسنل بهداشت گفت: بروید وسایل بیاورید . تا خواست آمپول بی حسی بزند گفت: دکتر نیازی به بی حسی نیست همین طور بکش و پانسمان کن .دکتر تعجب کرد و به همان صورت ناخنش را کشید . ایشان از نظر استقامت برای تمام امور شجاع و نترس بود . بعد از اینکه خبر شهادتش را دادند منطقه ی #پیشخور واقعاً به عزا نشست . در تدفین او صدها نفر از شهرها و روستاهای استان حضور داشتند. ایشان پسری یکی دو ساله به نام کمیل داشت که در آغوش دوستان و همکاران، شاهد تشییع پیکر پدرش بود.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
پاسخهای خود را با ذکر مشخصات در یک پیام، تا پنجم اسفند 97 به آدرس
🆔 @Adminfameningram
ارسال نمایید.
✍ نظرات و انتقادات خود را با شماره ۰۹۲۲۳۸۳۲۰۱۱
در میان بگذارید.
🇮🇷🇯🇴🇮🇳🇮🇷
💥 رسانه فرهنگی،
اجتماعی #فامنین_گرام
🇮🇷 @Famenin_Gram 🇮🇷
فامنین گرام
🌺شهیدلریمیز _بوهفته شهید عبدالله جلیلی 📖باخاطراتی از شهدای فامنین🌹 📌خاطره سوّم 👈نان سوخته 🔹وق
✅ #مسابقه_بزرگ_همگانی_خندید_و_رفت
👌پاسخ یکی از سوالات مسابقه
🔹برای دسترسی به پاسخ، روی پست رپلای شده کلیک نمایید👆
⚠️تا پایان مسابقه فقط 3روز دیگر باقیست.
🇮🇷🇯🇴🇮🇳🇮🇷
💥 رسانه فرهنگی،
اجتماعی #فامنین_گرام
🇮🇷 @Famenin_Gram 🇮🇷
فامنین گرام
📌 درخشش اعضای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان #فامنین در سومین #مهرواره_استان_همدان
🎭 نمایش عروسکی "ضرب المثل های شهر من" ، با نقش آفرینی و عروسک گردانی آقایان:
🔅محمدرضا جلیلی
🔅امیرحسین جلیلی
🔅صالح روشنی
🔅محمدرضا جهانی
🔅رسول گل محمدی
🔅محمدرضا فرهادی
🔅امیرمحمد عسگری
و راهنمایی مربیان ایشان، صورت پذیرفت.
🔻 کانون پرورشی فکری کودکان #فامنین
─┅─═इई ❄️☃❄️ईइ═─┅─
🔥 رسانه فرهنگی،
اجتماعی #فامنین_گرام
🌨☃️ @Famenin_Gram ☃️🌨
فامنین گرام
📌مطالب #ثابت رسانه فرهنگی، اجتماعی #فامنین_گرام در طی روزهای هفته
📱 شنبه: خانواده و شبکه های مجازی
📚 یکشنبه:شهیدلریمیز( خاطره ای از کتاب "خندید و رفت" )
🚗 دوشنبه: طب سنتی، خودروداری
💊 سه شنبه:راهکارهای تربیتی،سوال پزشک آنلاین،همه برای هم
چهارشنبه:آموزش غذاهای محلی #همدان ،پاسخ پزشک آنلاین،اوز دیلیمیز تورکوسو(آشنایی با لغات ترکی)
🌹پنجشنبه:حدیث و آیه ای از قرآن، ترکی حکمت لی مثل لر،یادبود شهدا
📖 جمعه:قسمتی از کتاب "حماسه بابا" ،نماز جمعه
🔵 🔴 🔵
📣 #تبلیغات (کسب و کار) پذیرفته می شود.
👈 انتقادات و پیشنهادات خود را به آدرس زیر ارسال نمایید⏬
🆔 @Adminfameningram
─┅─═इई ❄️☃❄️ईइ═─┅─
🔥 رسانه فرهنگی،
اجتماعی #فامنین_گرام
🌨☃️ @Famenin_Gram ☃️🌨
فامنین گرام
📚با #نویسندگان_مأوائی_شهرستان_فامنین،(جمعه ها)
📌 #حماسه_بابا (48)
👈شفاعت عشق (1)
🔹 از روزیکه بابا از جبهه برگشته بود، کمتر در خانه میماند. او مدام در حال سفر و این وَر و آن وَر رفتن بود و سعی میکرد از همة کسانی که فکر میکرد حقّی به گردنش دارند حلالیت بطلبد. هنگامی هم که در خانه پیدایش میشد تو خودش بود و در حال فکر کردن.
🔸امّ لیلا که به خاطر ازدواج دوّم بابا، کمی از او دلخور بود، سعی میکرد کمتر با بابا حرف بزند، امّا بابا آنقدر مهربان و لطیف شده بود که گرمای لطف و مهربانیاش هرگونه دیوار سرد رابطه را ذوب میکرد و غبار کینه و کدورت را از دل اطرافیان می زدود.
🔹در یک بعد از ظهر بهاری، در حالیکه بابا و امّ لیلا در اطاقی نشسته و از میان قاب چارچوب در، منظرة خانههای #چپقلو را تماشا می کردند، بابا رو به ام لیلا کرد و گفت:
- ام لیلا! یه سفارشی هم برای شما دارم.
- چیه سفارشتان؟
- سفارشم اینه که بذارید رسول با همان کسی که دوستش داره ازدواج کنه.
- چرا به ما سفارش می کنی؟ خودت برو براش بگیر دیگه.
- من دارم به شما میگم. اوّلاً که ان شاءالله خودم براش میگیرم. حالا اگر آمد من در آن روز نبودم، شما این کار را بکنید.
- چی شده که نظرتونو عوض کردین؟ شما که می گفتید رسول باید دختر فلان خانم را بگیره!
- بله. نظرم من همان بود، ولی چیزی را که من در جبهه از ایشان دیدم نظرمو عوض کرد. من احساس می کنم که با اصرارم به ازدواج با کسی دیگه به ایشان ظلم میکنم. به همین خاطر تصمیم گرفتهام نظرم را تحمیل نکنم و بذارم با کسی که دوستش داره ازدواج کنه. امّلیلا سری تکان داد و گفت:
- باشه! چشم!
🔸دو سه روزی از این گفت و گو گذشته و نظر بابا به گوش رسول رسیده بود. بابا، رسول را که سر از پا نمی شناخت به کناری کشید و سر صحبت را با او باز کرد:
- فدای پسرم باشم! حتماً مادرت نظر منو در رابطه با ازدواج شما، به اطّلاع شما رسونده، مگه نه؟
رسول که از شرم چهرهاش کمی سرخ شده بود، سرش را پائین انداخت و آهسته زیر لب گفت:
- بله بابا.
- بابا فدات بشه! حالا نوبت شماست که به کمک من بیایید.
- چکار کنم، بابا؟
- مادرت، به خاطر یه سری چیزا از من ناراحته و چند بار هم گفته که حلالم نمیکنه. شما برای ایشون خیلی عزیزید. از شما میخوام که وساطت کنی تا مادرت منو حلال کنه. خُب چی میگی؟
- چشم، بابا! من هم تمام تلاشمو میکنم.
- قربون پسرم!
ادامه دارد...
🖋🖋🖋
✍برگرفته از #کتاب_حماسه_بابا، #شهید_احمد_کوچکی_فامنینی(چپقلو)
به قلم:استاد #عظیم_سرودلیر
👈تهیه و تنظیم: #محسن_ممی_زاده
─┅─═इई ❄️☃❄️ईइ═─┅─
🔥 رسانه فرهنگی،
اجتماعی #فامنین_گرام
🌨☃️ @Famenin_Gram ☃️🌨
فامنین گرام
🕙هرشب ساعت 22 📣#چند_خبر_کوتاه 🔹١٣ نفر از عناصر وابسته به گروهک داعش که در قالب دو تیم تروریستی قصد
✅ #خبر_تکمیلی
مرحوم آیت الله شیخ #محمد_مؤمن (ره)، استاد حجت الاسلام والمسلمین شیخ #علی_عندلیب فامنینی فرزند حاج احمد عندلیب بوده است.
─┅─═इई ❄️☃❄️ईइ═─┅─
🔥 رسانه فرهنگی،
اجتماعی #فامنین_گرام
🌨☃️ @Famenin_Gram ☃️🌨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‼️پاسخی به یک شایعه
💳 آیا دریافت #کارت_ضبط_شده توسط #عابر_بانک از طریق فشردن کلید انصراف و عدد صفر ممکن است؟
─┅─═इई ❄️☃❄️ईइ═─┅─
🔥 رسانه فرهنگی،
اجتماعی #فامنین_گرام
🌨☃️ @Famenin_Gram ☃️🌨