eitaa logo
استاد محمدحسین فرج‌نژاد
19.5هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
70 فایل
👈مؤسسه فرهنگی رسانه‌ای استاد محمدحسین فرج‌نژاد با موضوعات: دشمن شناسی - جنگ رسانه‌ای - جنگ شناختی - نقد فیلم و انیمیشن مدیر کانال: @admin_eeita معاونت آموزش: @Amoozesh_resaneh فروش کتاب: @tabib_14 شبکه‌های اجتماعی: https://zil.ink/farajnejad
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺تسلیت آیت‌الله رئیسی در پی درگذشت مرحوم فرج‌نژاد 🔹به گزارش روابط عمومی دفتر رئیس جمهور منتخب، آیت الله دکتر سیدابراهیم رئیسی شامگاه جمعه طی تماس تلفنی با پدر و پدر همسر مرحوم محمدحسین فرج نژاد، با تسلیت درگذشت این اندیشمند جوان، پرتلاش و مجاهد و همسر و فرزندان وی، برای بازماندگان صبر و اجر بر این مصیبت بزرگ آرزو نمود. 🔰پدر و پدر همسر مرحوم فرج نژاد هم با ابراز قدردانی از تماس رئیس جمهور منتخب، نکاتی را درخصوص ویژگی های شخصیتی و تلاش های علمی مرحوم فرج نژاد به اطلاع دکتر رئیسی رساندند. دکتر محمدحسین فرج نژاد، از اساتید حوزه و دانشگاه و پژوهشگران برجسته در زمینه‌های فلسفی، عرفانی، تفسیری، فقهی، جنگ‌های نوین، صهیونیسم شناسی و... بود که شب عیدقربان بر اثر تصادف به همراه همسر و فرزندانش، دارفانی را وداع گفت. @farajnezhad110
نویسنده و تصویرگر مرحومه خدیجه بابایی همسر مرحوم استاد مجله سروش خردسالان @farajnezhad110
یکی از داستان‌های مرحومه بابایی همسر مرحوم استاد چه خوشمزه بود! صبح بود. زهرا کتاب داستانش را داخل کمد گذاشت. از اتاقش بیرون آمد. وارد آشپزخانه شد و گفت:《 مامان جون امروز نوبتِ منه!》مامان لبخندی زد و گفت:《 بله میدانم دخترم. این شما و این هم وسیله های آماده!》زهرا خنده ای کرد و مادر را بوسید. کارش که تمام شد، آنها را دانه دانه داخل بشقاب چید و گفت:《حالا وقتشه.》 پاورچین پاورچین نزدیک درِ خانه شد. صدای قیژ قیژ در، علی را بیدار کرد. علی با صدای بلند گفت:《کجا؟من هم میام.》سارا کنار علی خواب بود. این پهلو آن پهلو شد.چشمانش را مالید و گفت:《آبجی من هم میام》زهرا لبانش را به هم فشرد و گفت:《 باااااشهههه....》هر سه دمپایی های رنگی رنگیشان را پوشیدند. سر کوچه ایستادند. نور آفتاب از بین شاخه های نخل، صورت سارا را قلقلک داد. انگشتش را روی نور گذاشت و بازی کرد. پیرمردی سوار بر ویلچر نزدیک شد. علی بپر بپر کرد و تندی، بشقاب را از زهرا گرفت. زهرا گفت:《چیکار می کنی علی؟ دوتا از شیرینی ها را انداختی!!》زهرا دستش را به سمت شیرینی ها برد. پیرمرد خم شد و آنها را از روی زمین برداشت. نگاهی به بچه ها انداخت و گفت:《 به به عجب عطری دارند این شیرینی ها!》علی لپهایش قرمز شد و گفت:《 عمو از تو بشقاب بردارید.》پیرمرد شیرینی اش را که خورد، گفت:《 خیلی خوشمزه بود بچه ها. از مامان تشکر کنید.》زهرا لبخندی زد و چیزی نگفت. پیرمرد، دستان لرزانش را به سمت آسمان برد و زیر لب چیزی گفت.نگاهی به سربند زهرا انداخت. اشک چشمانش را پاک کرد و گفت:《بچه ها، کلی سرحال شدم با این شیرینی ها. حالا برای بقیه ی راه حسابی سرحالم!》همگی لبخندی زدند. زهرا خوشحال شد و در دلش گفت:《 باید به مامان بگویم هر روز نوبتم باشد!》 نویسنده و تصویرگر: @Mehrabani_kon خدیجه بابایی @farajnezhad110
نویسنده و تصویرگر مرحومه خدیجه بابایی همسر مرحوم استاد مجله سروش خردسالان @farajnezhad110
اثر مرحومه خدیجه بابایی خواهر عزیزمان تحت عنوان " بیا هر روز برویم " در ششمین جشنواره‌ی بین‌المللی خاتم در رده‌ی کودک و نوجوان در مرحله‌ی اول داوری، توسط هیات داوران جزو پذیرفته شدگان قرار گرفته بود. @farajnezhad110
28.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تب‌وتـاب‌ادبستانه ...نمیدانیم از کجا بگوییم و از کجا شروع کنیم و آشفتگی دلمان را سامان بدهیم. آنچه در این سه هفته و کمتر از ۶ الی ۷ جلسه رفاقت ما رخ داد؛ بروز اوصافی به یادماندنی از بزرگمردی کوچک بود که با رفتنش آن هم به همراه تمام اعضای خانواده اش همه ما را مات و مبهوت کرد. رب العالمین، تو و زیبایی‌هایت را چند روزی مقابل ویترین نگاه‌ مان چیده بود تا چه به ما بگوید؟! تا چه کنیم بعد تو ؟! تا چه عبرتی بگیریم ؟! 📣آقا محمدرضا عزیز، ، ما‌ در فراق؛ 🌀 سخن گفتن شیرینت، 🌀 خنده های شیرین و همیشگی‌ات... 🌀 مهربانی سرشار تو که همگان را مهمان بر سفره‌ی خوراکی هایت میکردی... 🌀 و معرفت و مرام بالایت که در همه فعالیتهای این چند روز پیش قدم و نفر اول بودی ... 🌀 منادی قرار دادن مربیت که به کمتر از واژه »استاد« برای صدا زدنش در مدرسه و خانه راضی نبودی.😭 و هزاران نکته دیگرت چه کنیم؟! 💠چه کنیم با این همه خاطرات خوشی که برایمان رقم زدی. آنچه تو وسیله انتقالش به ما بودی چه بود؟! مقدر عالم برای چه تورا کنار ما آورد؟! 😭دلمان بدجوری برای دیدنت تنگ شده است. 💠 نمیدانیم شاید حضور و رفاقت چند روزه‌ی تو برای بیدار کردن ما و تلنگری برای فرصت کم بودنمان در دنیاست. چه کنیم با بار سنگین تقدیری که برای تربیتمان رب العالمین با رحمت نبودنت رقم زد. ♨️چگونه میتوان فراموش کرد تو را... ♨️چگونه در چشمان معصوم تو نظر کنیم اگر یادمان برود... ✅ امید است @farajnezhad110
برای علیرضا، محمدرضا و مطهره مدتی بود خدمت استاد نرسیده بودم. زنگ زدم گفتم می‌خواهم ببینمتان. گفت همین امشب. بچه‌هاتو‌ بردار، منم بچه‌هامو بر می‌دارم بریم پارک. فلاسک چای و ... را برداشت و منم قدری خوراکی گرفتم و رفتیم. چهره مطهره کوچولو از درون قاب پنجره عقب هنوز در چشمانم هست. دم بوستان پیاده شدیم. مطهره و محمدرضا تندی دویدند و اشتباه رفتند. صداشون زدیم. کودکانه دویدند و برگشتند. زیرانداز را پهن کردیم. بچه‌ها دویدند سوار سرسره‌ها و وسایل بازی شدند. سید محمد حسن‌ با علیرضا، سید محمد حسین با محمد رضا و مطهره‌ هم با دخترای پارک هم بازی شدند. مطهره هی می‌رفت بازی می‌کرد، میومد یه گاز به کیکش می‌زد و دوباره می‌رفت.باباش به شوخی بهش می‌گفتند شهید مطهری و حرم مطهر. باباش می‌گفت نگاش کن چقدر مطهره یزدیوکه. راست می‌گفت تیپش و چهره‌اش به شدت معصومانه و از جنس بچه‌های ساده و مظلوم یزدی بود. البته محمدرضا و علیرضا هم. تو بازی، بچه‌ها اگه کم توجهی بهش می‌کردند، زود میومد خودشو می‌انداخت تو بغل باباش تا نازشو بخره، باباشم یه خورده نازشو می‌کشید و مطهره دوباره شارژ می‌شد و می‌رفت سوار سرسره. محمدرضا هم که از چیزی انگار ناراحت بود هی ناز می‌کرد و جلو نمی‌اومد. استاد به من گفت برو بیارش تا آشتی کنه. کلی نازش را کشیدم تا آشتی کرد. وقتی محمد رضا بچه‌تر بود، استاد میگفتن شبها قبل خواب باهم دعا می‌کنیم. محمد رضا میگه: خدایا! اسرائیلو بتش.(بکش) علیرضا هم بچه‌ها رو بزرگتری می‌کرد. ماشاءالله خیلی اقا و فهیم‌ بود. وقتی کنارمون بود، باباش بعضی‌ حرف‌ها رو نمی‌زد و می‌گفت این باهوشه، می‌فهمه، دوست ندارم از الان ذهنش درگیر بشه. باباش با لذتی خاص می‌گفت بچم می‌خواد بره مدرسه‌ی مسجد محور، الآنم داره آزمایشی می‌ره تا اگه پسندید و اونها هم پسندیدن، ادامه بده. قشنگ می‌دیدم که استاد بهش امیدواره و افتخار میکنه و وقتی می‌بینتش کیف می‌کنه. کلی گفتیم و خندیدیم. از خاطرات گذشته گفتیم تا مسائل مهم و جدی... قبلنا می‌گفت من قند نمی‌خورم اما چایی چرا، چون خستگی ذهنمو رفع میکنه. اون شب کیک نخورد گفت شکرش مضره و به آدم ضربه می‌زنه‌. سید محمد حسن ۷ ساله‌ی ما به ساخت وسایل برقی خیلی علاقه داره، موقع خداحافظی، در عالم بچگی خودش گفت: علیرضا! هر روز هفته به جز پنجشنبه و جمعه، ساعت دو بیا خونه ما تا باهم وسایل برقی و الکتریکی درست کنیم. علیرضا هم گفت بابا! می‌ذاری برم؟ باباش گفت حتما، از همون شب با چنان ذوقی به مامانش میگفت که علیرضا قراره بیاد خونمون تا با هم چیزی بسازیم که نگو و نپرس. اما حالا چند روزه که منتظره علیرضاست و ناامیدانه میگه دیدین نیومد... دیروز باز میگفت چند روز دیگه تولدمه علیرضا و محمدرضا هم باید بیان، بهش گفتیم اونا رفتند ابرکوه! خیلی ناراحت شد و گفت کی برمیگردن تولدمو عقب بندازم، گفتم معلوم نیست عقب بندازی میفته تو محرم، دیگه چیزی نگفت... قرار شد بعضی جمعه‌ها با هم، خانوادگی بریم بیرون، تو بیابون، کنار آب و برای بچه‌ها آتیش روشن کنیم. استاد از این کنار آب رفتن و آتش روشن کردن و تفریحات زنده یه جور خاص و با تاکید ویژه‌ای حرف می‌زد... همه این‌ها، دوشب قبل از عروجشون بود و این، هم توفیقی بود که خدا را برآن شکر میکنم و هم، دردی است در دلم که چهره‌های معصوم علیرضا، محمدرضا و مطهره جلوی چشمانم راه می‌روند و آتشم می‌زنند. الان چالش ما در خانه این است که چطوری به سید محمد حسن و سید محمد حسین که مرتب سراغ علیرضا و محمد رضا را میگیرن بگیم رفیقاتون پرکشیدند و همه اون قرارها برای همیشه لغو شده... و چقدر سخته گریه و عزا و ماتم، جوری که بچه ها متوجه نشن چه خبره! خدایا! چقدر آن کفن‌های کوتاه قد علیرضا، محمدرضا و مطهره، غمبار بود! عطر استاد در بچه‌هایش ادامه نیافت و باشد که بوی گل را از گلاب برادرانش آقا محمدحسن و آقا محمدجواد استشمام کنیم. عاشوا سعداء و ماتوا سعداء یکی از جاماندگان از استاد @farajnezhad110
رئیس مرکز خدمات در پی درگذشت دکتر فرج نژاد بسم الله الرحمن الرحیم انا لله و انا الیه راجعون خبر درگذشت دکتر نویسنده و پژوهشگر انقلابی و از اساتید برجسته حوزه رسانه و شناخت صهیونیسم به همراه خانواده گرامی‌اش در سانحه تصادف موجب تأثر گردید. این استاد برجسته حوزه تلاش‌های فراوانی برای معرفی صهیونیسم جهانی انجام داد و آثار گران‌بهایی از خود به یادگار گذاشت. اینجانب ضمن عرض تسلیت این حادثه غم‌انگیز به حوزه‌های علمیه، بازماندگان، شاگردان و همکاران آن مرحوم، از درگاه ایزد منان برای درگذشتگان، غفران الهی و برای بازماندگان صبر جمیل و اجر جزیل مسئلت می‌نمایم. سید جمال‌الدین میرمحمدی رئیس مرکز خدمات حوزه‌های علمیه @farajnezhad110
غرفه عزای دکتر محمد حسین فرج نژاد در موسسه بیت الرضا علیه السلام ِبافق @farajnezhad110
▪️تصویری از نشست «تبیین جایگاه معاد و تناسخ در قرآن و سینما» با حضور استاد سعید مستغاثی و استاد محمد حسین فرج‌نژاد🖤 @farajnezhad110
PTT-20210724-WA0004.opus
1.05M
بررسی ابعاد شخصیت علمی و فرهنگی استاد فرج‌نژاد پیام آقای فرحت حسین مهدوی از پاکستان به مناسبت رحلت استاد فرج‌نژاد @farajnezhad110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📆 🏴مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللّٰهَ عَلَيهِ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِرُ وَما بَدَّلوا تَبديلًا... @farajnezhad110