eitaa logo
فرنگ، بدون روتوش
2هزار دنبال‌کننده
928 عکس
78 ویدیو
2 فایل
به کانال فرنگ، بدون روتوش خوش آمدید. کانالی متفاوت برای معرفی و شناخت دقیق‌تر ابعاد فرهنگی اجتماعی اقتصادی غرب و شرق، توسط مشاهدات بنده و ایرانیان مقیم @Dr_Mehrabaan ..................... راه ارتباطی 🔴تبلیغات نداریم🔴
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️تجربیات زندگی در آمریکا و کانادا 📝ﺭﺿﺎ نجفی[اﺳﺘﺎﺩ ﺭﺷﺘﻪ ﻫﻴﺪﺭﻭﻟﻮﮊی، ﺩاﻧﺸﮕﺎﻩ ﻭﺳﺘﺮﻥ اﻭﻧﺘﺎﺭﻳﻮ، ﻛﺎﻧﺎﺩا] • بخش سوم: مسائل فرهنگی قسمت چهارم: فرهنگ رانندگی در مورد رانندگی خوب این جوامع سخن فراوان گفته شده و در اینجا سعی می‌کنم از زوایای دیگری به این مسئله بپردازم. پرداخت جریمه‌های سنگین در صورت تخلف تنها یکی از عوامل کنترلی است و میزان آن در وب‌سایت‌های راهنمایی و رانندگی ایالت‌های مختلف برای هر مورد تخلف ذکر شده است. تخلفات رانندگی همچنین در رکورد شخص ثبت می‌شود و به عنوان نمونه باعث می‌گردد که تخفیف‌های بیمه‌ی اتومبیل برای مدتی شامل حالش نشود. برخی تخلفات سنگین‌تر مانند رانندگی در حال مستی یا سرعت بسیار زیاد ممکن است در وضعیت کاری و استخدامی شخص نیز تاثیر منفی بگذارد. اما عوامل دیگری نیز در رعایت رانندگی درست در این جوامع دخیل هستند و عموما رانندگی در این کشورها همراه است با تاکید جدی بر رعایت حق تقدم‌ها، آشنایی با علائم رانندگی و سایر قوانین راهنمایی و رانندگی و رعایت آن‌ها. امتحان رانندگی شامل یک امتحان کتبی است که نیازمند مطالعه‌ی کتابی نسبتا مفصل در مورد رعایت احتیاط در رانندگی، رعایت حق تقدم و شناخت قوانین است. بخش عمده‌ی امتحان عملی نیز نشان دادن توانایی در رعایت کامل قوانین، رانندگی محتاطانه و بی‌خطر و رعایت حق تقدم است، و تنها قسمتی از آن به قول ما به داشتن دست فرمان خوب اختصاص می‌یابد، ضمن اینکه اکثر اتومبیل‌ها اتوماتیک هستند. دوستان و آشنایان متعددی که در ایران بیش از ۱۰ سال رانندگی می‌کردند در امتحانات عملی چندین بار رد شدند، نه به خاطر دست فرمان و رانندگی ضعیف بلکه به دلیل عدم رعایت دقیق اصول حاکم و رانندگی محتاطانه. در این جوامع زدن بوق بی‌مورد، چراغ زدن برای گرفتن راه، و در کل رعایت نکردن حق تقدم‌ها بسیار زشت و بی‌ادبانه تلقی شده و با واکنش تند سایر رانندگان مواجه می‌شود. بارها ملاحظه کرده‌ام هنگامی که عابر پیاده و یا اتومبیلی به دلایلی باعث کندی حرکت و یا توقف سایر خودروها شده، سایر رانندگان بدون بوق زدن و واکنش‌های دیگر تنها محترمانه صبر کرده تا مسیر حرکت دوباره آزاد شود. نکته‌ی بسیار مهم، دقت کامل در قرار دادن علائم رانندگی در تمام خیابان‌های اصلی و فرعی است که در تمام شرایط تکلیف راننده را برای تنظیم سرعت، ایست کامل، پارک و غیره روشن می‌کند. رعایت نکردن هر کدام از این علائم ریسک جریمه شدن را بالا می‌برد، از جمله سرعت بالای ۳۰ کیلومتر در ساعت در نزدیکی مدارس، عدم ایست کامل در تقاطع‌ها و جایی که تابلوی ایست نصب شده، عدم رعایت سرعت‌های مجاز در کوچه‌ها، خیابان‌ها و اتوبان‌ها، پارک اتومبیل در کوچه‌هایی که تابلوی مخصوص پارک اهالی منطقه نصب شده. این دقت و توجه ویژه در استفاده از علائم سهمی عمده در ایجاد نظم و ترتیب در این جوامع دارد به نحوی که یک تابلوی غلط ممکن است در رادیو و تلویزیون خبرساز شود. به نظر می‌رسد با ارائه‌ی قوانین شفاف، علائم رانندگی کامل، و اجرای جدی قوانین همراه با فرهنگ‌سازی توانسته‌اند حمل و نقل بسیار امن‌تر و بهتری ایجاد نمایند. ادامه دارد... ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
⭕️حساب و کتاب دقیق 📝 خاطره ابراهیمی [برلین] چند ماه پیش یک لوستر و یک آباژور از یکی از فروشگاه‌های بزرگ لوازم خانگی به اسم XLutz خریده بودم. لوستر رو همون موقع بهم تحویل دادن و گفتن برای آباژور باید حدود یک ماه صبر کنم تا از اتریش به انبار آلمان بیارن و تحویل بگیرم. فاکتور رو برای مجموع خریدم نوشتن و من بخشی از اونو که مربوط به لوستر بود، همون موقع پرداخت کردم، و بقیه رو گذاشتم برای موقع تحویل آباژور. طی اون یک ماه نظرم عوض شد و تصمیم گرفتم آباژور رو نخرم! نگران بودم سفارشی رو که رسیدنش به انبار بیشتر از یک ماه طول کشیده، کنسل کنم و اونها قبول نکنن. اما فقط گفتن "چون فاکتور رو امضا کردین، برای لغو سفارش باید به شخصا به فروشگاه بیایید و برگه رو امضا کنین". وقتی به فروشگاه رفتم عجله داشتم، اما مسئول فروشگاه برای اون یک امضای من، یک ربعی بود که داشت با حوصله مدارک و صفحات مختلف برگه سفارشمو مرور میکرد. پرسیدم یک کنسل کردن مگه چقدر باید طول بکشه؟! گفت "مشکل اینجاست که فروشنده‌ای که فاکتور رو برای شما نوشته، مبلغ دریافتی از شما رو به عدد روند بعدی گرد کرده. یعنی شما برای لوستر، کمی پول اضافه پرداخت کردید. حالا که سفارش آباژور رو کنسل میکنید، ما باید اون یک یورو و هشتاد و پنج سِنت رو به شما برگردونیم و دارم فکر میکنم چطوری این مبلغ رو وارد فاکتور جدید بکنم"!! گفتم ۱/۸۵ یورو مهم نیست و من عجله دارم. اصرار داشت که حساب‌های فروشگاه اشتباه خواهد شد و برای هر سنت که از مشتری بیشتر گرفتن باید پاسخگو باشن. ۱۰ دقیقه بعد، چند طبقه پله برقی فروشگاه به اون بزرگی رو اومدم پایین، تا برم و از صندوق، یک یورو و هشتاد و پنج سنت تحویل بگیرم، و به عذرخواهی مسئول صندوق فروشگاه از اتفاق پیش اومده گوش بدم. 📸پ.ن: از فضای داخلی فروشگاه چند تا عکس گرفتم. واقعا توی این مجموعه تنوع لوازم بسیار بالاست. ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نگاهی به شهر نیویورک از طبقه‌ی صدم برج Legal Solutions که ۳ سال پیش گرفته بودم. ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
⭕️ ارتباط دانشگاه با شرکت‌های دانش بنیان 📝علی فراهانی [استکهلم، سوئد] یکی از کارهای قشنگ و الهام‌بخشی که من اینجا می‌بینم، برگزاری رویدادهایی توسط تشکل‌های دانشجویی و دعوت از شرکت‌های دانش‌بنیان برای معرفی کارهاشون و دادن ایده به دانشجویان هست. این رویدادها معمولا در قالب "لانچ‌سمینار" برگزار میشه، به این معنی که شرکت‌های مدعو اسپانسر میشن یه ساندویچ مختصر برای شرکت‌کننده‌ها تهیه کنن. انجمن ما در راستای معرفی ابعاد مختلف توسعه پایدار، چند روز پیش لانچ سمیناری برگزار کرد. در این رویداد دو نفر متخصص فعال در صنعت غذایی رو دعوت کرده بودن که sustainability در صنایع غذایی و چالش‌ها و پیشرفت‌ها در این موضوع رو معرفی کردن. طبق معمول یکی از بزرگواران مدعو ایرانی بودن. شرکتِ ایشون در اینجا توسعه ‌دهنده‌ی مزارع عمودی برای کشت سبزیجات و میوه‌های بوته‌ای هست، حالا اینطور که خودشون توصیف می‌کردن با روشی کاملا هوشمند و پایدار و بازدهی خیلی بالا، مثلا برای کنترل محصولات ‌شون از بینایی ماشین استفاده می‌کنن. نفر دوم هم خانوم Katarina Cumselius بودن که در مورد چالش‌هایی که گسترش شهرنشینی برای مزارع ایجاد کرده، مثل کاهش کیفیت خاک کشاورزی و همینطور قیمت‌گذاری ناعادلانه محصولات غذایی و اینکه سود بیشتر به جیب بخش تجاری میره و نه کشاورز تولید کننده صحبت کردن. گویا شرکت این‌ها راهکارها و برنامه‌هایی برای رفع این چالش‌ها در ابعاد مختلف، از تقاضای تغییر سیاست‌گذاری تا راه‌حل‌های علمی حل مساله و حمایت از کشاورزان انجام میده. اینکه اینجا بخش خصوصی تا این حد فعالانه در مسائل کشور مشارکت داره، واقعا تحسین ‌برانگیز و قابل الگو برداری هست. برگزاری رویدادهای این مدلی از یه طرف زیرساخت علمی لازم از طریق جذب مشارکت ایده‌های دانشجویان رو فراهم می‌کنه و از طرفی حمایت اجتماعی رو با آگاه‌سازی نسل جوان برای آمادگی تغییرات بزرگ جلب میکنه. ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️داستان منو و مدرسه دخترم 📝زهرا آزموده [ولینگتون نیوزیلند] نزدیک مدرسه به تسنیم میگم کجا پیاده‌ات کنم؟ جواب میده: "پیش ننه بِپَّریان‌. خیلی مهربونه، همیشه بهم لبخند میزنه." نمیدونم اسمش چیه ولی من اسمشو گذاشته‌م "ننه بپـّریان". چرا؟ چون یک مادربزرگ بانمکه که علامت ایست رو دستش میگیره و میپره وسط خیابون تا راهو برای دانش آموزان باز کنه. گاهی هم آهسته و لنگ لنگان وارد خیاوان میشه تا راهو بر راننده‌ها ببنده و برای دانش آموزان راه بگیره. هر روز صبح و عصر، در هوای آفتابی و بارانی این ننه بزرگِ دوست داشتنی، جلوی درب مدرسه ایستاده تا هم ترافیک رو و هم عبور و مرورِ امن بچه ها رو کنترل کنه. لابد به خودش هم احساس مفید بودن و مشارکت داشتن در اجتماع دست میده. زمان آغاز به کار و تعطیلی مدارس، از جلوی هر مدرسه‌ای که رد میشم دو سه تا از این پیرزن، پیرمردهای داوطلب با جلیقه‌ی شبرنگ و کلاه نارنجی و علامت ایست، مشغولِ راهنمایی بچه‌ها و ماشین‌ها هستن. این طرح داوطلبانه با نظارت سازمان حمل و نقل کویینزلند برقرار شده تا هم دانش آموزان با امنیت در اطراف مدرسه تردد داشته باشن و هم از ترافیک و به هم ریختگی خیابان کاسته بشه. افراد داوطلب در سایت دولتی ثبت نام میکنن تا بعد از دریافت اطلاعات لازم در مدرسه محدوده‌ی زندگی‌شون مشغول به این کار بشن. ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
⭕️آموزش صبر به کودکان 📝آزاده محبیان، [پزشک اطفال فارغ التحصیل دانشگاه علوم پزشکی تهران؛ ساکن آمریکا] • بخش دوم خب حالا به سراغ تکنیک‌هایی میریم که با استمرار و تداومش باعث میشه کودک از همون سنین خردسالی با مفهوم صبر آشنا و این فضیلت اخلاقی درونش نهادینه بشه. 1⃣بازی‌هایی انجام بدین که صبر لازمه‌ی اون‌هاست. در آمریکا زیاد دیدم که از بازی‌هایی مثل "مادام یس"و "چراغ سبز، چراغ قرمز" استفاده میکنن و به شدت مورد استقبال کودکان قرار میگیره. هرچند که متاسفانه این بازی‌ها در نسل فعلی منسوخ شده و جای خودشو به موبایل و تبلت و کنسول‌های بازی داده. این دو بازی و مشابه اون به بچه‌ها کمک میکنه تا یاد بگیرن چه زمانی باید منتظر بمونن و صبر کنن و چه زمانی وارد عمل بشن. بازی‌های کارتی یا مِنچ و مار پله هم از روش‌های بسیار عالی ست که بچه‌ها یاد میگیرن برای نوبت‌شون صبر و ناکامی‌هاشون رو مدیریت کنن. 2⃣توجه فرزندتون رو به چیز دیگه‌ای معطوف کنین. فرض کنین با کودک در صف انتظار قرار گرفتین. برای اینکه به کودک کمک کنین تا در صف صبور باشه، باید حواسش رو پرت کنین. مثلا یک بازی مثل "سنگ،کاغذ،قیچی" انجام بدید، با هم چند بیت شعر که دوست داره رو بخونین. اگر در فضای باز قرار دارین، پرنده‌ها رو بشمارید، یا به کودک بگید ابرهای آسمان شبیه چه چیزی هستن و یا ستاره‌های آسمون رو بشماره و... این کار باعث میشه زمان انتظار مفیدتر بگذره و کودک بر بی طاقتی خودش غلبه کنه. چون در حالت سکون قرار گرفتن طبیعتا رفتار کلافه‌گونه از خودش بروز خواهد داد. این تکنیک در آمریکا بسیار رایج هست و بهش آموزش توجه یا اصطلاحا [Attention training technique] میگن. آموزش توجه باعث میشه تمرکز کودک از روی احساسات برداشته بشه و به اشیاء و صداهای مختلف اطراف توجه کنه. 3⃣در زمان شکست یا ناکامی، یک الگوی صبوری برای کودک باشید. این تکنیک بسیار حائز اهمیت هست. والدین و افراد بزرگسال اطراف کودک به عنوان کسانی که دائما در محل مشاهده کودک قرار دارن باید با صبر و شکیبایی همراه باشن. کودک همانند یک دوربین فیلمبرداری رفتارهای پدر و مادر خودش رو رصد میکنه و الگو برداری میکنه. مثلا در زمان ناکامی یا شکست نفس‌های عمیق بکشید که کودک نشان بدید که در حال تخلیه هیجان و عصبانیت خود هستید یا در ترافیک به آواهای ملایم و آرامش بخش گوش بدید یا موضوع بحث رو به چیزی دیگه عوض کنید. دیدن این رفتارها میتونه به فرزند شما انگیزه بده تا در موقعیت‌های مشابه، همانند شما رفتار کنه. 4⃣مکث و درنگ رو مبنای کارها قرار بدید. وقتی فرزندتون از شما سوالی رو میپرسه، شما با مکث و درنگ با حالت تفکر به کودک نشون بدید که در حال یافتن پاسخ مناسب برای سوال هستم. همین مکث و درنگ کردن کودک رو منتظر پاسخ والدین خودش قرار میده. یا برعکس اگه از کودک سوالی پرسیدید که نیاز به پاسخ بله یا خیر هست، اونو تشویق کنید که حداقل ۳ تا ۵ ثانیه قبل از پاسخ دادن مکث و درنگ کنه و سپس پاسخ بده. همین درنگ و مکث علاوه بر این که به کودک فرصتی میده تا به یک پاسخ مناسب فکر کنه، به مهار و کنترل وسوسه‌ی " از دهان پراندن اولین چیزی که به ذهنش میرسه" بسیار کمک میکنه. ادامه دارد... ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
⭕️دکتر پرنده یک رفیق آمریکایی دارم بنام استیون. تعریف میکرد که پسر خردسالش رو برده بوده پیش یک دکتر ایرانی به اسم "بهمن". پسرک بدون مقدمه از دکتر پرسیده: "شما پرواز هم می‌کنید؟!" دکتر هم فکر کرده منظورش پرواز با هواپیما ست و در جواب گفته: "بله!" پسر بچه هیجان ‌زده شده و غبطه خورده به حال دکترِ پرنده! بعدا، استیون به پسرش گفته که این چه سوالی بود که کردی؟ پسرک هم در جواب گفته مگه بتمن [Batman] نبود؟! :)))) ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
⭕️نه به اینترنت این عکس رو توی یکی از محله‌های پولدارنشین نیویورک گرفته‌ بودم. علامت مشخص همه‌ی مرفه‌نشین‌ها در اینه که توی محله‌شون موبایل آنتن نمیده. چرا؟ چون حضرات اجازه‌ی دکل‌گذاری نمیدن و اینترنت خانه‌هایشون کابْلی‌ه. و چه‌ها که نمی‌کنه پول، این عصاره‌ی همه‌چیز آدمی! پ.ن: تابلوی نه به اینترنت 5G! را میگذاره کنار بعد دم از محافظت خفاش‌ها، درختان میزنن. چیو میخان توجیه کنن! معناش هم ظاهرا خودشون میدونن. ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
⭕️ولع سرمایه‌داری 📝ﺭﺿﺎ نجفی[اﺳﺘﺎﺩ ﺭﺷﺘﻪ ﻫﻴﺪﺭﻭﻟﻮﮊی، ﺩاﻧﺸﮕﺎﻩ ﻭﺳﺘﺮﻥ اﻭﻧﺘﺎﺭﻳﻮ، ﻛﺎﻧﺎﺩا] این عکس را در راه برگشت از میدلند تگزاس [Midland, Texas] که قلب تپنده‌ی منابع نامتعارف آمریکاست گرفتم. جایی که نفت و گاز را با قوه‌ی قهریه‌ای به اسم شکست هیدرولیکی [Hydraulic Fracturing] از دل زمین به سطح می‌آورند! تعداد چاه‌های داخل عکس نشان‌دهنده‌ی ولع شرکت‌های نفتی‌ست در رسیدن به نفت! توی کنفرانس نفت و گاز و محیط زیست بودم و فعالان محیط زیست که دشمن درجه‌ی یک شکاف یا شکست هیدرولیکی هستند موقع ناهار می‌لُنباندند و به حرف‌های وزیران محیط زیست ایالتی گوش میدادند و آدم در حجم مزخرفی که سخنرانان بلغور میکردند و دوستداریِ محیط زیست را بهانه‌ می‌آوردند می‌ماند. آدم می‌ماند توی حجم بزرگ‌نمایی که انگار خاصیت فرهنگ سرمایه‌داری‌ست. ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
⭕️هزینه‌های زندگی در شهر رن فرانسه 📝جواد امیریان[دانشجوی دکترای کامپیوتر، موسسه Inria، رن فرانسه] من و همسرم برای تحصیلات دکترا ژانویه ۲۰۱۸ به شهر رن در غرب فرانسه مهاجرت کردیم. ما تمامی هزینه‌های ریز و درشتمون رو در ۱۲ ماه اول لیست کردیم و الان یک مجموعه داده بسیار با ارزش در اختیار داریم که برای افرادی که می‌خواهند با هزینه‌های تقریبی در فرانسه آشنا بشن، میتونه جالب توجه باشه. من ماهیانه ۱۶۰۰ یورو بعنوان بورس تحصیلی بطور خالص دریافت میکردم که جمعا نزدیک ۱۹ هزار یورو در سال میشد. ما همچنین هنگام مهاجرت، ۵ هزار یورو با خودمون همراه آورده بودیم. ما هزینه‌ها رو در دسته‌های مختلف طبقه بندی کردیم. همانطور که میشد حدس زد، بزرگترین هزینه ما، مربوط به مسکن بود. ما ماهی ۶۲۰ یورو برای آپارتمان ۳۰ متری!! پرداخت میکردیم. یعنی میشد جمعا نزدیک ۷۵۰۰ یورو در سال. همچنین نزدیک ۹۰۰ یورو مالیات مسکن و بیمه بصورت سالیانه بهش اضاف میشد. خلاصه ماهیانه ۴۴٪ از درآمد ما بابت مسکن هزینه میشد. ۱۳۰۰ یورو هم برای رهن و هزینه بنگاه دادیم که بخشی از اون بعدا بر خواهد گشت. با این که منزل ما شبیه مبله بود، ما ۸۰۰ یورو هم برای خرید ماشین لباسشویی و جاروبرقی و اتو و... و یک فرش کوچک کنار گذاشتیم. هزینه دوم ما، خواروبار بود. ما جمعا ۳۰۰۰ یورو، یعنی میانگین ماهی ۲۶۰ یورو و اکثرا از فروشگاه‌های LiDL و Carrefour یا U Express خرید میکردیم و یا از سلف دانشگاه ناهار می‌گرفتیم. این بخش فقط ۱۶٪ درآمد ما رو تشکیل میداد. البته مدل زندگی ما یک مدل دانشجویی بود و معتقدم برای خانواده‌های دیگه این عدد ممکنه بین ۳۰۰ الی ۴۰۰ یورو در ماه باشه. هزینه سوم ما، چیزی بود که من اونو هزینه‌های اداری نام گذاری کرده بودم. ۲۶۰۰ یورو بابت دوبار ثبت ‌نام‌های دانشگاه، کارت اقامت ۳ ساله، برخی هزینه های پستی و... هزینه چهارم ما هزینه‌های سفر بود. ما برای دو بار مسافرت به ایران، یک بازدید چهار روزه از ایتالیا و چند سفر یک روزه به دور و اطراف رن، ۴۵۰۰ یورو هزینه کردیم. البته سفرهای کاری به سوئیس و پاریس هم داشتیم که کاملا توسط دانشگاه پوشش داده شد. ما همچنین نزدیک ۱۵۰۰ یورو برای خانواده هدیه و سوغات اعم از لباس، لوازم بهداشتی و اسباب‌بازی و... خریدیم که یک سهم ۸٪ی از درآمد رو شامل میشد. اون سال ما کلی لباس خریدیم، نسبت به سال‌های گذشته‌مون توی ایران. البته ما معمولا از برندهای نه چندان لوکس مانند C&A, H&M یا Zara و Nike و غالبا در فصل تخفیف‌ها خرید میکنیم. جمع این هزینه‌ها، ۱۱۰۰ یورو شد. یعنی متوسط ماهی ۱۰۰ یورو که ۶٪ از درآمد ما رو تشکیل میداد. ما همچنین هزار یورو بابت اشتراک حمل و نقل شهری اتوبوس و مترو پرداخت کردیم که دانشگاه ۵۰ درصدشو پوشش میداد. اشتراک ۱ ساله دوچرخه هم نفری ۲۷ یورو شد. یعنی جمعا ۳٪ درآمد. رستوران رفتن و هزینه های درمانی هم جمعا ۶٪ شامل بیمه تکمیلی و یکی دوبار دکتر عمومی. همچنین مجموع هزینه‌های مربوط به ارتباطات، ورزش و سرگرمی کمتر از ۲٪ درآمد رو تشکیل میداد. اگرچه مجموع درصدها بالای ۱۰۰٪ شد و این یعنی اینکه ما چند درصد بیشتر از درآمدمون در اون سال هزینه کردیم. اما هزینه‌های اداری در سال‌های بعد، کاهش پیدا کرد و طبق قوانین دولت در سال‌های بعد مالیات مسکن کمتر شد. یکی از دلایل اصلی شورش‌هایی که اتفاق می‌افتاد؛ بخاطر این بود که درآمد خیلی از اقشار در فرانسه همینقدره و با یک زندگی نه چندان لاکچری، نه تنها نمیشه پس‌انداز کرد بلکه ممکنه، درآمدشون چند درصدی از خرجشون عقب بیفته. ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
⭕️ سفر سراب • قسمت هشتم: خاطرات آمریکا و کار در فیس‌بوک 📝صادق رسولی [ایالت پنسیلوانیا] وسط حرفم پرید و گفت "یعنی حدودا چقدر وقت گذاشتی؟" +"اووم. شاید دو یا سه ساعت" –"دو یا سه ساعت؟ ببین! من دارم با تو جدی حرف می‌زنم." دیگر صدایش بلند شده بود. حرف نمی‌زد. فریاد می‌زد. "من این‌طوری نمی‌توانم با تو کار کنم. اگر یک بار دیگر بدون هماهنگی با من دست به کاری بزنی آن موقع خودت باید عواقبش را بپذیری." عرق سرد روی پیشانی بد چیزی است. به خودم که آمدم دیدم جلسه بیشتر از حد طول کشیده بود. به کلاس درس دیر رسیدم. کنار همسرم نشستم. لابد قیافه‌ام داد می‌زد که کشتی‌هایم به گل نشسته. بو برده بود اتفاقی افتاده. گفتم چیزی نشده. چیزی نشده بود؟ کم‌کم به فحش شنیدن و هر از گاهی تهدید به اخراج شنیدن عادت کرده بودم. با همه همین ‌طوری رفتار می‌شد. من تنها نبودم. همکار لبنانی‌ام، لیلا، حداقل یک بار بعد از جلسه‌اش با استاد، رفته بود گوشهٔ اتاقش و زار زار گریه کرده بود. دیگر کارمان شده بود که من و لیلا بعد از تمام شدن کلاس پردازش زبان، از آسانسور ساختمان ماد به خیابان صد و بیستم برویم و از آنجا به سمت برادوی و از برادوی به سمت مرکز پژوهشی محل کارمان و همه‌اش غر بزنیم. حالا که کاری از دستمان برنمی‌آید، غر که می‌توانیم بزنیم. وقتی که همین استاد در جلسات عمومی بگو و بخند می‌کرد، با همه با لبخند ملیح صحبت می‌کرد، حرف از آزادی بیان و اصول انسانی می‌زد، با خودم می‌گفتم لابد بقیهٔ‌ استادهای لبخند به لب هم در خفا دانشجوهایشان را زیر فحش و فضیحت تحقیر می‌کنند. اما مگر می‌شود راحت این مسئله را پذیرفت؟ کارم به جایی رسیده بود که یک شب بدون آن که به همسرم بگویم تصمیمم را گرفته بودم. می‌خواستم برگردم ایران سربازی. مگر نمی‌گفتند در سربازی، سربازها تحقیر می‌شوند،‌ سختی می‌کشند، بی‌پولی وبال گردنشان می‌شود، خب اینجا چه فرقی با سربازی داشت؟ یاد نگاه آخر مادرم افتادم. جوری نگاهم می‌کرد که انگاری می‌گفت مهلاً مهلا. بچه بزرگ کرده‌ام که آخرش ولم کند برود آن‌ور دنیا؟ بغض گلویم را گرفته بود. پتو را روی سرم کشید. آخه مرد مگر گریه می‌کند؟ البته این استاد فاز و نولش قاطی داشت. گاهی چنان مهربان می‌شد که آدم فراموش می‌کرد با چه موجودی طرف است، و گاهی چنان قاطی می‌کرد که عربده‌هایش تا چند خانه آن‌طرف‌تر می‌رفت. شاید طعم آوارگی در اردن، لبنان،‌ عراق، تونس و این اواخر آمریکا، بزرگ شدن زیر بمباران در بیروت، دوری از وطنش فلسطین، بی‌دین شدنش در آمریکا، همه و همه دست به دست هم داده بود که این طوری شود. روزهای آخر ترم دوم خبرمان کرد که سال بعد آخرین سالی است که در دانشگاه می‌ماند و بعدش ول می‌کند می‌رود دانشگاه نیویورک در ابوظبی. قول داد تا آخر دکتری هوای حقوق دادن ما را داشته باشد و البته استاد راهنمای ما باقی می‌ماند ولی از راه دور. لابد اگر از راه دور داد می‌زد، می‌شد صدای بلندگوی اسکایپ را کم کرد. برای من بد نمی‌شد. همسرم از دانشگاه جرج واشنگتن در فاصلهٔ‌ حدودا ۴ ساعته با نیویورک پذیرش گرفته بود و این‌جوری بعد از تمام شدن کلاس‌های حضوری، آزادی عملی بیشتری داشتم. از ترس بی‌پولی به هر دری زدم تا جایی کارآموزی قبول شوم و تابستان بی‌پول نشوم. استادم پول برای تابستان داشت، ولی قبض ۶ هزار دلاری یک سر به اورژانس رفتن و صرفاً یک سی‌تی‌اسکن برای همسر بی‌بیمه‌ام که بعد با دوپینگ کمک‌هزینهٔ بیمهٔ فقرا تبدیل شد به ۲۲۰۰ دلار، کارمان را از نظر اقتصادی به جاهای باریک کشانده بود. هر چه گشتم، هیچ‌جا جور نشد. تا آن که یک‌دفعه ایمیلی آمد از سمت یکی از استادان که فلان شرکت تازه گروه پژوهشی راه انداخته و کارآموز می‌طلبد. این یکی دیگر تیرش به هدف خورد. برای تابستان رفتیم به ایالت کلیفرنیا. آنجا مربی‌ای داشتم به اسم جوئل، آمریکایی که مادرش هندی بود و پدرش کانادایی. کاری به جزئیات کارم نداشت. پیگیر بود، ولی اهل مچ گرفتن نه. کار می‌خواست ولی بیگاری نه. می‌خندید ولی داد نمی‌زد. دودل بودم که باهاش مشورت کنم یا نه. با یکی از رفقای ایرانی که استنفورد درس خوانده بود و چند پیراهن بیشتر از من پاره کرده بود، مطلب را در میان گذاشتم. قاطع گفت که حتی ۱ دقیقه بیشتر هم نباید با چنان استادی ماند. رفتم مسئله را با جوئل در میان گذاشتم... ادامه‌ دارد... ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
⭕️قوانین مجموعه ورزشی در ایالت ایلینوی: آوردن و مصرف الکل، انجام قمار و شرط‌بندی، فحاشی و حرف بد ممنوع! در کنار زمین بسکتبال یک نفر security قرار داده شده تا ضمانت اجرایی برای این قوانین محسوب بشه. ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
⭕️یونیفورم یکدست در مدارس انگلیس 📝سحر دانشجو[لندن] تقریبا تمام مدارس قانون خاصی برای لباس پوشیدن دانش آموزان دارن. گاهی دانش آموزان خاطی رو که از قوانین درست پیروی نکرده باشن، به خانه میفرستن و اجازه حضور در کلاس به اونها داده نمیشه. قوانین مربوط به لباس یکدست در مدارس، گاهی به بحث‌های داغی میان محققان، مسئولان و رسانه‌های انگلیس تبدیل میشه. موافقان یونیفورم مدرسه معتقدن که پوشیدن لباس‌های یکدست به دانش آموزان کمک میکنه که در فضای مدرسه جا بیفتن و هویت دانش آموزی حفظ بشه. بعضی‌ها میگن اینکه مجبور نباشن از آخرین مد لباس بخرن تا فرزندانشون مقابل دوستان کم نیارن، و این از مزایای یونیفورم مدرسه ست و قطعا به نفع هزینه‌های خانواده خواهد بود. یکی از تولیدکنندگان یونیفورم مدرسه در انگلیس به اسم تراتکس [Trutex] تحقیقی منتشر کرده که نشان میده پوشیدن یونیفورم در مدرسه باعث کم شدن رفتارهای قلدرانه [Bullying] در میان دانش آموزان میشه. گاهی هم تحقیقاتی صورت گرفته که رابطه مثبت میان نمرات و نتایج تحصیلی و الزام به پوشیدن یونیفورم در مدارس رو نشون میده و علت اون رو تمرکز بیشتر دانش آموزان بر تحصیل و یادگیری بیان میکنه. ولی کماکان خیلی‌ها مخالف این روند در انگلیس هستن. عده‌ای از والدین الزام یونیفورم پوشیدن در مدارس رو محدود کننده آزادی میدونن و میگن این فقط یک بیزنس پولساز برای مدارس و تولیدکنندگان روپوش مدرسه ست. عده‌ای از مسئولین مدارس و معلمان هم میگن که تمرکز بسیاری از بحث‌ها و مشکلاتشون با دانش آموزان، اینه که چرا از قوانین یونیفورم مدرسه درست پیروی نمیکنن، در حالی که تمرکز در مدرسه باید بر یادگیری و تعلیم باشه. عده‌ای از والدین و مسئولان آموزش هم میگن که در شرایط کنونی برداشتن قانون الزام پوشش خاص در مدارس یک چالش جدیه، چون "وقتی قانونی وجود داشته و ناگهان محدودیت ناشی از اون برداشته بشه، حداقل در کوتاه مدت، رفتار جامعه بی ثبات و معمولا افراطی خواهد شد، و حتی در صورتی که ثابت بشه این کار به نفع عموم‌ه، باید چاره‌ای برای مشکلات احتمالی در گذر زمان اندیشید." ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
⭕️هجمه‌ی رسانه‌ای 📝ویدا درخشان [لیون، فرانسه] جلسه‌ی آخر بود و استاد اصرار اصرار که بگویید چه تجارب مثبت و منفی در فرانسه داشتید. به من که رسید گفتم: یک چیز خیلی ناراحت کننده و عجیب برای من که بارها هم پیش آمد این بود که هرکس ملیتم را میپرسید و من میگفتم: ایرانی هستم با یک نگرانی خاصی میگفت: اووه ایران!!! کشورتون امن هست؟ شما آزادی دارید؟ اینجا پناهنده شدید؟ و... گفتم: یعنی چی؟! آخه چرا؟! استاد هم با یک حالت تاسف و ناراحتی و حس همدردی گفت: بله متاسفانه ما رسانه‌ی نادانی داریم. من هم واقعا نمیدانم چرا اما ما مدام از رسانه هایمان منفی ترین اخبار را از ایران میشنویم. در واقع جز اخبار منفی از ایران خبری دریافت نمیکنیم... پس به مردم ما حق بدهید که چنین تصوراتی برایشان ساخته شده باشد. دوست داشتم بگم، نادان نه، نامرد! که نمیدانستم به زبان فرانسوی چگونه باید بگویم. فقط گفتم: این مطابق با واقعیت نیست و استاد هم گفت: میدانم! ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
⭕️ کتابخانه‌ی شهر استکهلم 📝 علی فراهانی [سوئد] یکی از زیباترین مکان‌هایی که در استکهلم می‌شناسم، کتابخانه‌ی شهر در خیابان Odenplan هست. در پایتخت سوئد، چندین کتابخانه عمومی هست، اما اونچه به کتابخانه‌ی شهر معروفه، ساختمان قدیمی گردی‌ست که بنای اون در سال ۱۹۲۸ طراحی شده. این کتابخونه چندین بخش و سالن مطالعه داره، اما تالار اصلی به صورت دایره‌ای طراحی شده و دور تا دور اون در سه طبقه پر از قفسه‌های کتاب در موضوعات مختلف و به زبان های مختلف هست. احساسم از دیدن بخش کتاب‌های فارسی توصیف ناپذیره... ورود به کتابخونه و مطالعه در اونجا آزاد هست، اما برای امانت گرفتن کتاب باید عضو باشید، با داشتن کد ملی سوئدی می‌تونید به صورت رایگان و آنلاین عضو کتابخانه‌های عمومی شهر بشید. ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
⭕️این عکس مربوط به سیم‌ها و تیرهای برق ولتاژ بالا در یک منطقه‌ی مسکونی واقع در سیلیکون‌ولی کلفرنیاست که از روی درخت آووکادو رد شده. اهالی منطقه معتقدند با وجود پیشرفت تکنولوژی‌، هنوز نوآوری قابل توجه و گسترده‌ای در فرآیند توزیع منطقه‌ای الکتریسیته صورت نگرفته و سیم‌های معلق در هوا، نمای مناطق شهری رو خراب کردن. دولت هم اذعان میکنه که جا به جایی و تغییر در برق‌رسانی هم با مخاطرات بسیاری روبرو هست و هم از لحاظ منابع مالی صرفه اقتصادی نداره، مگر اینکه غول‌های اقتصادی در این منطقه دست بکار بشن، که نخواهند شد :) ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch