اینکه حال سید حسن نصرلله خوبه رو دلم نمیخواد از صدا و سیما و رسانه های ایرانی بشنوم.
حالا میفهمم دلیل اونهمه بیقراری دیشبم چی بود، میفهمم چرا خوابم نمیبرد، اون دل آشوبی که سحر روز آخر سر مزار حاجی داشتم و بعدش که یکی یکی خبرای ضاحیه اومد. کاش هنوز کنارت بودم حاجی. کاش به جای اینکه اینجا قلبم درد بگیره و دست و پام یخ کنه و نتونم حرف بزنم، گلزار شهدای کرمان کنار خودت زار میزدم. مثل شب آخر. داغونیم حاجی، حال و هوامون مثل بیروته، مثل بیروت بود ..
فقط این هوای ابری و خنک میتونست از هفت صبح تا الان تو کلاس چپیدن و بشوره ببره.