هرچی بیشتر میگذره بیشتر میفهمم که "عادت" کردن چقد بیرحمانهس، اینکه "مجبوری" به چیزایی که عاشقشونی وابسته شی و یهروزی دیگه نباشن، اینکه مجبوری به نداشتن یسری چیزا عادت کنی بعد یهو به خودت بیای و ببینی که داره "عادی" میشه، عادت خیلی بده، عادت تلخه.
فراریِمسلحبهقلم
همیشه غر میزنیم که چرا اینهمه باهم میریم حرم و تهشم بازگشتمون به حرمه، حالمون همونجا کلی خوب میشه و از همجام بیشتر خوش میگذره بهمون.