ترکیب سه چهار پنج شیش هفت هشت تا غم کوچولو و بزرگ و خوابی که تو بعدازظهر پاییز کابوس شده و دلتنگی و حرم خواستن و میل به تموم شدن یک چیزی که نمیدونم چیه.
دقیقا یک سال پیش همچین ثانیه ای یادمه که منتظر بودم اینجا پیام بزارم و بعدش بگیرم بخوابم.
چقد دارم زود بزرگ میشم. چقد داره زود میگذره. چقد حس میکنم که همین چهار پنج ماه پیش بود. ولی یک سال گذشته، و چشم به هم بزنم، آذر چهارصد و چهار.