فراریِمسلحبهقلم
اون تراس خونه ی همسایه روبهرویی که چند ساله تو نخشم و هردفعه میبینمش ✨ میشم:
شکرخدا که من هر گل و گیاهی خریدم و خواستم بزرگش کنم به یه ماه نکشیده پژمرده شد و خراب شد، جز پتوسام. تهشم پتوسام برام میمونن فقط. حتی یدونه پتوس تو کمد کتابام که در داره و هرروز درش بسته ست و تاریکه گذاشته بودم و بزرگ شده بود💘
واقعا کرمان امسالو میخوام، کاپشن صورتی و خاطره هایی که باباش تعریف کرد، روضه خوندنای ساعت یک و بیست و تربتخونه و ثانیه به ثانیه ی سفر :)))