گوزنی بر لب آب چشمه ای رفت
تا آب بنوشد عکس خود را در آب دید،
پاهایش در نظرش باریک
و اندکی کوتاه جلوه کرد. غمگین شد.
اما شاخ های بلند و قشنگش را که دید
شادمان و مغرور شد.
در همین حین چند شکارچی قصد او کردند.
گوزن به سوی مرغزار گریخت
و چون چالاک میدوید،
صیادان به او نرسیدند
اما وقتی به جنگل رسید،
شاخ هایش به شاخه درخت گیر کرد
و نمیتوانست به تندی بگریزد.
صیادان که همچنان به دنبالش بودند
سر رسیدند و او را گرفتند.
گوزن چون گرفتار شد با خود گفت:
دریغ پاهایم که از آن ها ناخشنود بودم
نجاتم دادند،اما شاخ هایم که
به زیبایی آن ها می بالیدم گرفتارم کردند.
چه بسا گاهی از چیزهایی که از آنها گله مندیم
و ناشکر پله ی صعودمان باشد
و چیزهایی که در رابطه با آنها مغروریم
مایه ی سقوطمان باشد
با تشکر از دبیر سرویس اخلاقی کانال،استادشاکر اردکانی
#حکایت
#آموزنده
#سبک_زندگی
https://eitaa.com/Faryad1340
4.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زندگی یعنی همین! با داشته هات خوشحال باشی و از نداشته هات ننالی...
#سبک_زندگی
#آموزنده
📌با کانال فرهنگی فریاد، همراه باشید👇
https://eitaa.com/Faryad1340
1.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با کدومش خاطره داری؟!
ما آنقدر خاطرات مشترک داریم
که انگار همه مون زیر سقف یه خونه زندگی کرده ایم…
شفایی:
این صدای دلپذیر زندگی است
هرچه باشد موجب ارزندگی است
خاطرات عمر را میکن مرور
تا نگردی از حقیقت دوردور
#سبک_زندگی
زندگی در آیینه ی اشعار شفایی
https://eitaa.com/Faryad1340