eitaa logo
اشعار فاطمی
159 دنبال‌کننده
753 عکس
79 ویدیو
30 فایل
📒اشعار مذهبی اجتماعی و مطالب مفید دیگر🌹🍀🌻 🌹اشعار فاطمی در بلاگفا: fatemi84.blogfa.com 🌻در بلاگ بیان : fatemi84.blog.ir 🍀در سروش : splus.ir/fatemi84
مشاهده در ایتا
دانلود
سینه‌ها با سوختن، ارزنده‌تر خواهند شد شمع‌ها در عمق شب، تابنده‌تر خواهند شد امتیاز ماست‌‌ مُردن! می کُشند و غافلند دم به دم با مرگِ ما بازنده تر خواهند شد سنگ اگر هم صحبت آیینه های ما شود ما زبان هامان از این بُرّنده تر خواهند شد چون‌جواب صخره تکراریست، پرسش‌های موج بعد از این از صخره ها کوبنده تر خواهند شد چشم هایی که پی میراث ما افتاده اند منتظر باشند! در آینده، تر خواهند شد! اهل دنیا را خیال مرگ حتی می کُشد عاشقان با مرگ اما زنده تر خواهند شد ای شهادت! دست خونین بر سر و رومان بکش! تحفه ها، تزیین شده، زیبنده تر خواهند شد رزق اگر باشد شهادت، شام با تهران یکی ست «بی تفاوت ها» فقط شرمنده تر خواهند شد! شعر از : محمدحسین ملکیان @syriankhabar
سلام لطفا به ترتیب و تا انتها کامل بخوانید: حافظ شيرازي: اگر آن ترک شيرازي بدست آرد دل ما را به خال هندويش بخشم سمرقند و بخارا را 🌼🌼🌼🌼🌼 صائب تبريزي: اگر آن ترک شيرازی بدست آرد دل ما را به خال هندويش بخشم سر و دست و تن و پا را هر آنکس چيز می‌بخشد زّ مال خويش می‌بخشد نه چون حافظ که می‌بخشد سمرقند و بخارا را 🌼🌼🌼🌼🌼 شهريار: اگر آن ترک شيرازی بدست آرد دل ما را به خال هندويش بخشم تمام روح و اجزا را هر آنکس چيز می‌بخشد بسان مرد می‌بخشد نه چون صائب که می‌بخشد سر و دست و تن و پا را سر و دست و تن و پا را به خاک گور می‌بخشند نه بر آن ترک شيرازی که بُرده جمله دلها را 🌼🌼🌼🌼🌼 خانم دريايی: اگر آن ترک شيرازی بدست آرد دل ما را خوشا بر حال خوشبختش، بدست آورده دنيا را نه جان و روح می‌بخشم، نه اَملاک بخارا را مگر بنگاه املاکم؟چه معني دارد اين کارا؟ و خال هندويش ديگر، ندارد ارزشی اصلاً که با جراحي صورت، عمل کردند خال‌ها را نه حافظ داد املاکی، نه صائب دست و پاها را فقط می‌خواستند اينها، بگيرند وقت ماها را 🌼🌼🌼🌼🌼 کامران سعادتمند: اگر آن ترک شيرازی بدست آرد دل ما را نه او را دست و پا بخشم، نه شهری چون بخارا را همان دل بردنش کافی که من را بی دلم کرده نمی‌خواهم چو طوطی من، بگويم اين غزلها را غزل از حافظ و صائب و يا دريايی بی ذوق و يا آن شهريار ترک که بخشد روح اجزا را ميان دلبر و دلدار، نباشد حرفِ بخشيدن اگر دلداده می‌باشيد، مگوييد اين سخن ها را 🌼🌼🌼🌼🌼 عارف تهرانی: اگر آن ترک شيرازی بدست آرد دل ما را شعار و حرف پُر کرده، تمام ادعاها را يکی بخشيده چون حافظ ، سمرقند و بخارا را يکی چون صائبِ تبريز ، سر و دست و تن و پا را از اين سو شهريار داده تمام روح اجزا را از آن سو بانو دريايی گرفته حال ماها را سعادتمند شاعر نيز فقط گفت و نداد هرگز نه ملک و نه بخارايی، نه روح و نه تن و پا را ولی... 😭 ولي من می‌شناسم کس، که او نه گفت و نه دم زد بدون حرف عمل کرده، تمام ادعاها را کسي که خانِمانش را، رها از بهر جانان کرد بدون منتی بخشيد، سر و دست و تن و پا را و او اهسته و آرام، براي کشور ایران فدا کرده به گمنامی تمام روح و اجزا را اگر خواهي بدانی کيست، وجودت از سجود اوست تمامی خودش را داد، به ما بخشيده دنيا را نه گفتش ترک شيرازی، نه گفتش خال هندويش و او نامش "سلیمانی"، عمل کرد ادعاها را 😭😭😭😭😭😭😭 شادی روحش صلوات 🌸🌼🍀 @fatemi84
💡مشاعره ای در طول زمان با عنوان: خال هندو  🍀حافظ شیرازی: اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را 🌼صائب تبریزی: اگر آن ترک شیرازی  بدست آرد دل  ما  را به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را هرآن کس چیز می بخشد ز مال خویش می‌بخشد نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را 🌺شهریار تبریزی: اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا را هر آن کس چیز می بخشد بسان مرد می‌بخشد نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را 💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠 اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم تمام دین و دنیا را نه چون حافظ که می بخشد دو شهر از کشور خود را نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را نه همچون شهریارم من که دلبند نگارم من چنان مجذوب دلدارم که بخشم روح و اجزا را ری و تبریز و شیراز و سمرقند و بخارا کی بود در شأن آن یاری که دارد آسمان‌ها را اگر روزی بیاید او که بینم روی ماهش را برد از قلب تار من وجودش جمله غم‌ها را حمیدرضا فاطمی -- اول خرداد۱۳۸۶  💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠 یک روز یکی از همکاران وارد اتاق شد و این ابیات را برایمان خواند؛ در ذهنم جرقه ای زد و مجذوب آن شدم و یکی دو ساعت بعد این اشعار آخر را به آنها اضافه کردم. البته خودم میدانم که قدر و پایه و منزلت ما به آن بزرگان علم و ادب نمی رسد و ما کجا و آن شاعران گرانمایه کجا ؟!  اما خوب چه کنیم شعر است دیگر . به قول شاعر عزیز ، احمد عزیزی : شعر گاهی وسط آسانسور یقه آدم را می چسبد… 🌸🌼🍀 @fatemi84 http://fatemi84.blogfa.com
مکـه  اول شهـر دین خاتم  است قبـله گاه  مسلمین  عـالم  است کعبه در آن چون نگیـن گوهـری حاجیان گردش چو ماه و مشتری بر تمامی مسلمانان جهان مبارک باد 🌺 🌸🌼🍀 @fatemi84
سلام دستخط مبارک جنابعالی در سی سال پیش . شعر هم نمی دانم ازشما بوده یا از جایی اقتباس کردید؟ هدیه امروزتان اسماعیل پور طارمسری 🌸🌼🍀 @fatemi84
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴پویش بزرگ جهانی تجدید میثاق با امام خامنه ای با لبیک یا خامنه ای در روز غدیر خم در توییتر و اینستاگرام 🌸🌼🍀 @fatemi84
عید غدیر خم ،  نبیّ ، دست  علی  بالا  گرفت شد آیه نازل دینـتان امروز دین  کامل است    در عصر غیبت هم ولیّ  , چون نایب مهدی بُود امروز "حکم رهبری" ، معیار حق  و  باطل است مبارک باد 🌺🍀🌻 🌸🌼🍀 @fatemi84
اگر چـه  عید فطـر  و  عید قـربان به نـزد مسلمین عیـد کبـیر است و لیـکن  بـر  اسـاس  نصّ  قـرآن کمال دین ما« عید غدیر » است   مبارک 🍀🌺🌼 🌸🌼🍀 @fatemi84
علی معنای عشق آفرینش 🌴   علی  آن    شیر   میدان   شجاعت علی آن مظهر  زهد  و  عدالت همان   سرچشمه   علم  و  فضایل به آن زیبا ترین شکل و  شمایل علی    دریای   علم     بیکران ها که  بود  آگه   به  راه  آسمانها علی   زیبا ترین   نام   دو عالم علی  اولی ترین    اولاد   آدم علی   آن   اولین   مرد  مسلمان که در  جانش نشسته  نور ایمان به سیزده سالگی بهر پیمبر(ص) ولی گشت و وصی گشت و برادر .🌴🌴🌴🌴🌴🕋🌴🌴🌴🌴🌴 پیمبر   کز  خلایق    برترین  بود بدانستی  که  حج  آخرین  بود چو   در  خاک  غدیر  خم رسیدند بکردند صبر  تا مردم  رسیدند   تمام   حاجیان  را   جمع    کردند سخن های فصیحش سمع کردند سپس  دست  علی  بالای سر کرد وصیت  کرد و  گفتارش اثر کرد که هر کس را که  من مولای اویم ز  بعد  خود  علی مولاش گویم   که هرکس دست من بالای او هست  ز بعد  من  علی مولای اوهست وصی   باشد   برایم   هم    برادر ولی  بهر   شما   مولا و رهبر ز   گفتار   نبی    طاعت    نمودند تمام  حاضران   بیعت   نمـودند  چو  پیغمبر  برفت   از   دار   دنیا دل  مولا   شکست  از کار دنیا ولی   انداخت   رسم   بی   وفایی میان  امت   و   مولا   جدایی ! ضمان  و  بیعت  خود را  شکستند ز قدرت دست  او کامل   ببستند خلافت  را  ز  دست  او ستاندند شتر در خانه ای  دیگر نشاندند ز  دست  او  حکومت   را   گرفتند همه  زین   ماجرا  اندر شگفتند علی کز علم و حکمت هیبتی داشت خلافت کی به نزدش قیمتی داشت خلافت  را به  نزدش قیمتی نیست به قدر لنگه کفش کهنه ای نیست تمام  همّ  و  غمّش  بهر  دین   بود که دستورات قرآن کی  چنین بود سکوتش  بهر  حفظ  دین  اسلام که  تا شاید  بماند  شیعه  را  نام چنانکه  خاری   اندر چشم  او  بود و  یا  یک استخوانش در  گلو  بود سکوت از شیر غرّان بس عجیب است چرا؟ چون بین یارانش غریب است بگفــتا    صبر    کردم   بهر     دینم که  پیغمبر (ص)  بفرمودی چنینم  حمیدرضا فاطمی 1385 🍀🌸🌼 (ع) @fatemi84
وَ لَوْ لاَ أَنْتَ يَا عَلِيُّ لَمْ يُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدِي. 🌴 و اگر تو نبودی یا علی ، بعد از من هرگز مؤمنین شناخته نمی شدند. قسمتی از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و اله) 🍀🌸🌼 @fatemi84
عید سعید غدیر مبارک 🌸🌼🍀 @fatemi84
علی معنای عشق آفرینش 🍃🌺🍃 🌸🌼🍀 @fatemi84
علی معنای عشق آفرینش 🍃🌺🍃 شعر کامل در 👇👇👇👇👇 🌸🌼🍀 @fatemi84
عید غدیر خم ،  نبیّ ، دست  علی  بالا  گرفت شد آیه نازل دینـتان امروز دین  کامل است    در عصر غیبت هم ولیّ  , چون نایب مهدی بُود امروز "حکم رهبری" ، معیار حق  و  باطل است مبارک باد 🌺🍀🌻 🌸🌼🍀 @fatemi84 Fatemi84.blog.ir
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
۲۵ ذیحجه ، روز خانواده اسلامی بر همه شما مبارک باد    خداوندا به حق آل اطهار (ع) تو  ما  را  در پناه خود  نگهدار    خودم  را  با  جمیع   خـانواده ز  کید دشمنان و  شر  اشرار 💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫 🌸🌼🍀 @fatemi84
🌼۲۵ ذیحجه ، بر همه شما مبارک باد 🌺   خداوندا به حق آل اطهار (ع) تو  ما  را  در پناه خود  نگهدار    خودم  را  با  جمیع   خـانواده ز  کید دشمنان و  شر  اشرار 💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫 🌸🌼🍀 @fatemi84
کربلا از شیعه ها دل می برد ⚫️ السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین السلام علیک یا اباالفضل العباس کربـلا از شیـعـه ها دل  می برد نام تو  ما را به منـزل می برد یا حسین و یا حسین و یا حسین عاشقان را عشق کامل می برد در عزایت هر کجا یک محفلی است عشق تو ما را به محفل می برد  رأس تو  بر نیزه پیشـاپیـش ما جان و دل همراه محمل می برد  از زمیـن کربـلا  تا ملک شـام کاروان منـزل به منـزل می برد  روز عاشورا که غرق ماتم است شیعـیان را پـای در گِل می برد  حـق تو ما را هدایـت می کند دشمنان را سمت  باطل می برد  مـا  گرفتـاریم و  امـواج  بـلا کشتی ات ما را به ساحل می برد ما همه از  عشق تو دیوانه ایم مال دنیـا شخص عاقل می برد گر شفاعت می‌کنی در روز حشر خیر عقبی را به حاصل می برد حمیدرضا فاطمی 🍃🍂🍃🍂🍃 @fatemi84 fatemi84.blog.ir
کربلا از شیعه ها دل می برد شعر کامل در ‌کانال 👇👇👇👇 🍃🍂🍃🍂🍃 @fatemi84 Fatemi84.blogfa.com
خواب «مقبل» از مجلس عزاداری پیامبران در شب عاشورا - و شعر محتشم کاشانی «آن فرشته برای دلجویی، مرا به دیگر قسمت‌های حرم راهنمایی کرد. به بخش غربی صحن که رسیدیم، با مجلس باشکوهی مواجه شدم. درباره حاضران در مجلس که پرسیدم،‌ در جواب گفت: پیامبران خداوند هستند؛ از آدم (ع) تا خاتم (ص) که جملگی برای زیارت اباعبدالله‌الحسین (ع) آمده‌اند. در همان اثنا،‌ چشمم به جمال حضرت محمد مصطفی (ص) روشن شد و شنیدم که فرمودند: «به محتشم بگویید بیاید.» محتشم که وارد مجلس شد، حضرت رسول اکرم (ص) به منبر اشاره کردند. محتشم به‌طرف منبر رفت و روی هر پله‌ای ایستاد، حضرت (ص) به او فرمودند: «بالاتر برو.» و آنقدر بالا رفت تا به پله نهم رسید. اینجا بود که رسول‌الله (ص) فرمودند: «امشب،‌ شب عاشوراست. ای محتشم!‌ از آن اشعار جانسوزت بخوان!‌» و محتشم شروع کرد: کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلا/ در خاک و خون تپیده میدان کربلا گر چشم روزگار بر او زار می‌گریست/ خون می‌گذشت از سر ایوان کربلا نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک/ زان گل که شد شکفته به بستان کربلا از آب هم مضایقه کردند کوفیان/ خوش داشتند حرمت مهمان کربلا بودند دیو و دد همه سیراب و می‌مکید/ خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا زان تشنگان هنوز به عیوق می‌رسد/ فریاد العطش ز بیابان کربلا    شعرخوانی محتشم به اینجا که رسید، حضرت رسول (ص) در میان صدای گریه و ناله پیامبران فرمود: «ای پدران من! ببینید با فرزندم حسین چه کردند. آب فراتی که همه حیوانات از آن می‌نوشند، بر فرزندم حرام کردند...» و با گریه به محتشم اشاره کردند که؛ «باز هم بخوان .» محتشم ادامه داد: روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار/ خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار صدای شیون که به اوج رسید، محتشم خواست از منبر پایین بیاید اما حضرت (ص) فرمودند: باز هم بخوان. محتشم درحالی‌که عمامه را از سرش برمی‌داشت، فریاد برآورد: یا رسول الله! این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست/ وین صید دست و پا زده در خون حسین توست این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی/ دود از زمین رسانده به گردون حسین توست این ماهی فتاده به دریای خون که هست/ زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست اینجا دیگر پایان کار محتشم بود چون رسول‌الله (ص) با شنیدن این ابیات از هوش رفتند و همه انبیا بر سر می‌زدند. در این لحظه،‌ یکی از فرشتگان شروع به زمزمه ادامه اشعار محتشم کرد: خاموش محتشم که دل سنگ آب شد/ بنیاد صبر و خانهٔ طاقت خراب شد خاموش محتشم که از این حرف سوزناک/ مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد محتشم از منبر پایین آمد و وقتی مجلس به حالت عادی برگشت، حضرت رسول اکرم (ص) به‌عنوان صله، عبای خود را بر دوش محتشم انداختند ... 👇👇👇 🍃🍂🍃🍂🍃🍂 @fatemi84 Fatemi84.blog.ir
خواب مقبل کاشانی در مورد شعر محتشم و مجلس عزاداری پیامبران در شب عاشورا 👇👇👇👇👇 🌸🌼🍀 @fatemi84
باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است شعر کامل و داستان سرودن این شعر در اینجا 👇👇👇👇👇 🌸🌼🍀 @fatemi84 Fatemi84.blog.ir
باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است این صبح تیره باز دمید از کجا کزو کار جهان و خلق جهان جمله در هم است گویا طلوع می‌کند از مغرب آفتاب کاشوب در تمامی ذرات عالم است گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست این رستخیز عام که نامش محرم است در بارگاه قدس که جای ملال نیست سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است جن و ملک بر آدمیان نوحه می‌کنند گویا عزای اشرف اولاد آدم است خورشید آسمان و زمین نور مشرقین پروردهٔ کنار رسول خدا حسین کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلا در خاک و خون طپیده میدان کربلا گر چشم روزگار بر او زار می‌گریست خون می‌گذشت از سر ایوان کربلا نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا از آب هم مضایقه کردند کوفیان خوش داشتند حرمت مهمان کربلا بودند دیو و دد همه سیراب و می‌مکید خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا زان تشنگان هنوز به عیوق می‌رسد فریاد العطش ز بیابان کربلا آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم کردند رو به خیمهٔ سلطان کربلا آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی وین خرگه بلند ستون بی‌ستون شدی کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت یک شعلهٔ برق خرمن گردون دون شدی کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان سیماب‌وار گوی زمین بی‌سکون شدی کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک جان جهانیان همه از تن برون شدی کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست عالم تمام غرقه دریای خون شدی گر انتقام آن نفتادی بروز حشر با این عمل معاملهٔ دهر چون شدی آل نبی چو دست تظلم برآورند ارکان عرش را به تلاطم درآورند برخوان غم چو عالمیان را صلا زدند اول صلا به سلسلهٔ انبیا زدند نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند آن در که جبرئیل امین بود خادمش اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند پس آتشی ز اخگر الماس ریزه‌ها افروختند و در حسن مجتبی زدند وانگه سرادقی که ملک محرمش نبود کندند از مدینه و در کربلا زدند وز تیشهٔ ستیزه در آن دشت کوفیان بس نخلها ز گلشن آل عبا زدند پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید بر حلق تشنهٔ خلف مرتضی زدند اهل حرم دریده گریبان گشوده مو فریاد بر در حرم کبریا زدند روح‌الامین نهاده به زانو سر حجاب تاریک شد ز دیدن آن چشم آفتاب چون خون ز حلق تشنهٔ او بر زمین رسید جوش از زمین بذروه عرش برین رسید نزدیک شد که خانهٔ ایمان شود خراب از بس شکستها که به ارکان دین رسید نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند طوفان به آسمان ز غبار زمین رسید باد آن غبار چون به مزار نبی رساند گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید یکباره جامه در خم گردون به نیل زد چون این خبر به عیسی گردون نشین رسید پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش از انبیا به حضرت روح‌الامین رسید کرد این خیال وهم غلط کار، کان غبار تا دامن جلال جهان آفرین رسید هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال او در دلست و هیچ دلی نیست بی‌ملال ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند یک باره بر جریدهٔ رحمت قلم زنند ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر دارند شرم کز گنه خلق دم زنند دست عتاب حق به در آید ز آستین چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند آه از دمی که با کفن خونچکان ز خاک آل علی چو شعلهٔ آتش علم زنند فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت گلگون کفن به عرصهٔ محشر قدم زنند جمعی که زد بهم صفشان شور کربلا در حشر صف زنان صف محشر بهم زنند از صاحب حرم چه توقع کنند باز آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه ابری به بارش آمد و بگریست زار زار گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن گفتی فتاد از حرکت چرخ بی‌قرار عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر افتاد در گمان که قیامت شد آشکار آن خیمه‌ای که گیسوی حورش طناب بود شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل گشتند بی‌عماری و محمل شتر سوار با آن که سر زد آن عمل از امت نبی روح‌الامین ز روح نبی گشت شرمسار وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد شور و نشور و واهمه را در گمان فتاد هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند هم گریه بر ملایک هفت آسمان فتاد هرجا که بود آهوئی از دشت پا کشید هرجا که بود طایری از آشیان فتاد شد وحشتی که شور قیامت ز یاد رفت چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد بر زخمهای کاری تیغ و سنان فتاد ادامه در 👇👇👇 @fatemi84
2⃣قسمت دوم شعر محتشم ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان بر پیکر شریف امام زمان فتاد بی‌اختیار نعرهٔ هذا حسین او سر زد چنانکه آتش از او در جهان فتاد پس با زبان پر گله آن بضعة الرسول رو در مدینه کرد که یا ایها الرسول این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست وین صید دست و پا زده در خون حسین توست این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی دود از زمین رسانده به گردون حسین توست این ماهی فتاده به دریای خون که هست زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست این غرقه محیط شهادت که روی دشت از موج خون او شده گلگون حسین توست این خشک لب فتاده دور از لب فرات کز خون او زمین شده جیحون حسین توست این شاه کم سپاه که با خیل اشگ و آه خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست این قالب طپان که چنین مانده بر زمین شاه شهید ناشده مدفون حسین توست چون روی در بقیع به زهرا خطاب کرد وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد کای مونس شکسته دلان حال ما ببین ما را غریب و بی‌کس و بی‌آشنا ببین اولاد خویش را که شفیعان محشرند در ورطهٔ عقوبت اهل جفا ببین در خلد بر حجاب دو کون آستین فشان واندر جهان مصیبت ما بر ملا ببین نی نی ورا چو ابر خروشان به کربلا طغیان سیل فتنه و موج بلا ببین تنهای کشتگان همه در خاک و خون نگر سرهای سروران همه بر نیزه‌ها ببین آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام یک نیزه‌اش ز دوش مخالف جدا ببین آن تن که بود پرورشش در کنار تو غلطان به خاک معرکهٔ کربلا ببین یا بضعةالرسول ز ابن زیاد داد کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد خاموش محتشم که دل سنگ آب شد بنیاد صبر و خانهٔ طاقت خراب شد خاموش محتشم که از این حرف سوزناک مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد خاموش محتشم که از این شعر خونچکان در دیده اشگ مستمعان خون ناب شد خاموش محتشم که از این نظم گریه‌خیز روی زمین به اشگ جگرگون کباب شد خاموش محتشم که فلک بس که خون گریست دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد خاموش محتشم که بسوز تو آفتاب از آه سرد ماتمیان ماهتاب شد خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین جبریل را ز روی پیمبر حجاب شد تا چرخ سفله بود خطائی چنین نکرد بر هیچ آفریده جفائی چنین نکرد ای چرخ غافلی که چه بیداد کرده‌ای وز کین چها درین ستم آباد کرده‌ای بر طعنت این بس است که با عترت رسول بیداد کرده خصم و تو امداد کرده‌ای ای زادهٔ زیاد نکرده‌ست هیچ گه نمرود این عمل که تو شداد کرده‌ای کام یزید داده‌ای از کشتن حسین بنگر که را به قتل که دلشاد کرده‌ای بهر خسی که بار درخت شقاوتست در باغ دین چه با گل و شمشاد کرده‌ای با دشمنان دین نتوان کرد آن چه تو با مصطفی و حیدر و اولاد کرده‌ای حلقی که سوده لعل لب خود نبی بر آن آزرده‌اش به خنجر بیداد کرده‌ای ترسم تو را دمی که به محشر برآورند از آتش تو دود به محشر درآورند محتشم کاشانی داستان محتشم و سرودن شعر معروف او 👇👇👇👇 🌸🌼🍀 @fatemi84 Fatemi84.blog.ir