#عاقبتتان_بخیر
میکشم روی زمین پای پر از آبله را
تا میان من و تو کم کنم این فاصله را
سرِ نیزه، وسط تشت طلا، کنج تنور
فرصتی نیست بگیرم سر پر مشغله را
کاش دست تو کمی موی مرا شانه کند
بلکه آرام کنی دختر بی حوصله را
علت لکنت من را که خودت می بینی
ورم صورت و زخم لب و خون لثه را
جان من فکر نکن قافیه را باخته ام
خواستم پیش تو راحت بنویسم گله را
بین بازار به اشکم همه میخندیدند
دوست دارند چرا گریه ی در هلهله را
کاش بودی و مرا باز بغل می کردی
کاش بودی که بگیری يقه ی حرمله را
عمه در هلهله ها گفت کجایی عباس؟
غیرت الله بیا ختم کن این غائله را
عمه کوهیست که ما تکیه به او میکردیم
مادری کرد، که آرام کند قافله را
خطبه ای خواند که بند دلشان را لرزاند
شام حس کرد دم صحبت او زلزله را
راستی واژهی "یابن طلقا" یعنی چه؟
عمه آتش زده این سلسله ی باطله را
او عقیله ست، صبور است، خدا حفظ کند
دختر فاطمه ی عالمه ی فاضله را
حسم این است که من دردسر قافله ام
کاش با خود ببری دردسر قافله را
می کشم منت اگر ناز مرا هم بکشی
می کشم روی زمین پای پر از آبله را
#نـوكـــر_نـوشــت:
#رقیه_بنت_الحسین🖤
ای که از قافله ی شامِ بلا جا ماندی
کمکم کن که من ازقافلهی کرببلاجاماندم
#صلي_الله_عليڪ_ياسيدناالمظلوم_ياابا_عبدالله_الحسين
سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير، شهادت خانُم سه ساله حضرت #رقیه سلام الله علیها تسلیت🏴
#به_یاد_شهید_مدافع_حرم_محمد_اینانلو
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
@fatemi_ar
شد اسیر غل و زنجیر تنِ بیمارش
سوختم یکسره از غربت و حالِ زارش
چقدر خواند دعا تا که پدر برگردد
رفت دلتنگِ پدر، تازه نشد دیدارش
داشت عادت به اذانِ علي اکبر امّا...
بی برادر شده بود و غم دل شد یارش
تا در آغوش گرفتش کمی آرام شد و
شد #رقیه رمقِ هر نفس ِ تبدارش
او علی بود و همین داغ برایش بس بود
اینکه عمّه سرِ بازار رسیده کارش
یک نفر خنده زنان هسته ی خرما زد و رفت
گفت با خنده که از روی سرت بردارش
لرزه افتاد به پایش، چه چراغان شده بود
دورِ دروازه ی ساعات و در و دیوارش
مانده هر ثانیه در خاطرِ ویرانه ی شام
چشم ِ گریان شده ی تا به سحر بیدارش
#نـوكـــر_نـوشـت:
#یا_امام_سجاد💔
ابر آمد و گریه کرد با باد گریست
باران شد و قطره قطره افتاد، گریست
تا کرببلا زنده بماند، هر روز
در سوگ پدر حضرت سجاد گریست
#صلی_الله_علیک_ياسيدناالمظلوم_يااباعبدالله_الحسين
@fatemi_ar