آن که سائل از عطایایش تحیر می کند
غربت و غم سینه اش را روز و شب پر می کند
میرود مسجد به منبر سَبّ حیدر می کنند
بین کوچه می رسد با خود تفکر می کند
دیدن هر بارِ قنفذ یا مغیره، بگذریم
در خودش میریزد و یادی ز چادر می کند
می شود آیا کریمی را به دِرهم ها فروخت؟
آدم از این حرف، احساس تحیر می کند
می کِشد از زیر پا سجاده اش را آشنا
اینچنین سرباز از رهبر تشکر می کند؟
صلحِ آقا جنگ با تزویر بود و جاهل است
هر کسی این صلح را سازش تصور می کند
بین سرداران غریب و بین منزل هم غریب
تا که می گویم "حسن""غربت" تبادر می کند
مطمئنم در دو عالم جزء قوم اشقیاست
هر که از آقام احساس تنفّر می کند
می رسد آخر زمان انتقام منتقم
می رسد خواری آن کس که تکبّر می کند
سنگدل هستم، به درد گِل شدن که می خورم
این د لِ سنگم برایش کار آجر می کند
صحن او یک روز مثل صحن مشهد می شود
با نگاه مادرش این سنگها دُر می کند
#نـوكــر_نـوشـت:
#حـسـن_جـان💔
شیعه میسازد حـرم روزی برایت #یاحسن
بعداز آن چشم ملائک سوی #باب_القاسم است
السلام علیک یا ابا عبدالله