*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #براساس_زندگینامه_شهید_غلامعلی_رهسپار*
* #نویسنده_غلامرضا_کافی*
* #قسمت_دوم*.
خودم را با این حرفها قانع میکردم که محمدعلی از سر کار برگشت. جریان را بهش گفتم اون هم مخالفتی نکرد و گفت: مادرت راست میگه بری اونجا بهتره.
_آخه فکرم پیش تو هست. ظهر که برمیگردی غذای آماده نمی خوای؟!
_شریعت نگران من نباش.مگه موقعی که ازدواج نکرده بودیم که برای من غذا درست می کرد؟!
با خنده گفت: توی خانواده موحد بیشتر از همه تو شور میزنی. البته مادرت کبرا خانم هم دست کمی از تو نداره.
راست می گفت برای سال قبل از اینکه ازدواج کنیم محمدعلی خود تنها شیراز بود و کارهایش را خودش انجام میداد.الان هم محمدعلی همش سرش توی کتاب هست و خیلی به شکم اهمیت نمیده و لقمه نون خالی هم که گیرش بیاد قانع هست و گله نداره.
در این یک سالی که ازدواج کرده بودیم همه اخلاقش آمده بود توی دستم.بنده خدا اصلا اهل نق زدن نبود .خیلی هم به من می رسید. مخصوصا از وقتی باردار بودم همه چیز برام می گرفت. آخه اون هم ذوق داشت دیگه ، می خواست پدر بشه.
همش میگفت:
_خانم مواظب این دو تا بچه توی شکمت باش!
من هم می خندیدم و می گفتم :از کجا میدونی دوتا هستن.
_معلومه!
خلاصه پنجشنبه اومدیم کازرون خونه بابام .فکر میکردم حالا شاید یکی دو هفته تا فارغ شدن مونده . آخه اون موقع که امکاناتی نبود .سونوگرافی نبود که تاریخ زایمان را مشخص کند.چند روز بود که آمده بودم خونه مادرم و مثل پروانه دورم میچرخید.چون که دختر اول بودم و تازه می خواستند و نوه داربشن و به اصطلاح خودشان فرزند بادام هست و نون مغز بادام ،دیگه خیلی خوشحال بودند. چیزی برام کم نمی گذاشتند که اوایل خرداد بود و هوای کازرون ها انگار کوره آتش.
تازه حالا خرداد مرداد که میشد فصل خرماها دیگه انگار آتیش از آسمان می بارید.
سه چهار روزی که گذشت یک روز و احساس خوبی نداشتم به مادرم هم چیزی نگفتم با خودم گفتم حالا بنده خدا نگران میشه فعلا که چیزی نیست.شبکه دیگه حالم خیلی بد بود مادرم خودش متوجه شد. سریع رفت دنبال یک مامای محلی به اسم ننه علی.
ننه علی گفت :هنوز وقتش نیست حالا فعلا باید راه بره .بچه هر موقع وقتش باشه خودش به دنیا میاد .شما شور نزنید.
_ننه علی ،میگی هنوز وقتش نیست؟! دخترم از صبح داره درد می کشه .
_نه فعلا که باید راه بره تا بچه خودش بیاد!
منم اون شب تا صبح را رفتم و مادرم به پام نشست تا دو روز درد میکشیدم و راه میرفتم و این ننه علی می گفت هنوز وقتش نیست.
روزسوم بچه با هر بدبختی بود به دنیا آمد خدا میدونه که چقدر زجر کشیدم.
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #براساس_زندگینامه_شهید_غلامعلی_رهسپار*
* #نویسنده_غلامرضا_کافی*
* #قسمت_سوم*.
همه همسایه ها آمده بودندمن درد می کشیدم و بچه به دنیا نمی آمد. از بس من جیغ میزدم خاله ام دستش را گرفت جلوی دهنم و من از بس دستش را گاز گرفته بودم تمام دستاش کبود بود.مادرم فقط گریه میکرد و نذر و نیاز و التماس به خدا..
بچه که به دنیا آمد من بیهوش شدم. مادرم دست به دامان پسر عمه شده بود که آشنا داری برو یه دکتر بردار بیار.
اونم سریع رفته بودیک دکتر آورده بود. دکتر تا منو میبینه ننه علی را خیلی دعوا میکنه
_خانم تو دیگه داشتی این بنده خدا رو میکشتی..!
آن وقتها کازرون زیاد دکتر نبود همین ماماهای محلی بودند .البته اگر شیراز بودم اینطور نمی شد. از بس ضعیف شده بودم اصلاً کسی من را نمیشناخت. دکتر دائم می آمد بالای سرم و کلی دارو و آمپول می داد تا یکم بهتر بشم.
اگر آن دکتر نبود معلوم نبود زنده میموندم یا نه.
دکتر میگفت: خدا این دختر را بهتون برگردون مادرجان از دعای شما بوده که دخترت سالم است.
آخه می دید که مادرم چقدر بیتابی میکرد و نذر و نیاز که خوب بشم.چقدر دست به دامان دکتر میشد که تو رو خدا هر کاری از دستت بر میآید برای دخترم انجام بده. از یک طرف همه نگران وضعیت من بودند و از طرفی خوشحال که به بچه پسر است .همین که بابام شنیده بود بچه پسر چه کارهایی که نمی کرد. تا چند روز مغازه را بسته بود و مشغول قربانی و مهمانی دادن و نذری پخش کردن بود.نه اینکه مادرم ۶ تا دختر آورده بود و پسری نداشت پدرم خیلی خوشحالی می کرد.
قدیمها فرزند پسر دلخواه تر بود و می گفتند عصای دست پدر و مادر میشه.
پدرم برای به دنیا آمدن هیچکدام از بچهها چقدر خوشحال نبود.نه این که از دختر بدش بیاد، اتفاقاً دخترها هم که به دنیا می آمدند میگفت که خدا را شکر سالم هستند قدمشون روی چشم.
یادم ده سالی داشتم که رفتم بابام رو خبر کردم که بگم بچه به دنیا اومده.اونم دختر .اولش می ترسیدم برم به بابام بگم. گفتم نکنه ناراحت بشه و بگه بازم دختر !!؟ولی وقتی بهش گفتم گفت:
_حال مادرت چه طوره ؟!قدم خواهرتم به روی جفت چشمام.
پدرم نمیدانست من چقدر حالم بده و چقدر مادرم در حال نذر و نیاز است برای زنده ماندنم در حال ذوق کردن این پسر بود.
البته بعد از پسر من خدا دوتا پسر به پدر و مادرم داد.
پسر من ماشالله پنج کیلو بود و اندازه یک بچه چهار پنج ماهه.تقریباً همه محله میدانستند آقا محمد رضای موحد نوه دار شده و چه شادی ها که نمیکنه.
همه اقوام که شنیده بودند من زایمان طبیعی داشتن دائم به من سر می زدند البته مادرم فقط به زنهای فامیل میگفت که چی کشیدم تا بچه به دنیا بیاد. به پدرم هم نمیگفت. فقط می دیدم یه گوشه خونه افتادم و دیگه نمیدونه چقد حالم بد بوده.
قدیمها شرم حیا خیلی بیشتر بود زیاد مردها را در جریان میگذاشتند و گرنه اگر پدرم می دانست که من چه زجری کشیدم برای زایمان به واسطه داروهای دکتر هست که کمی بهترم، به جای اینکه اینقدر برای بچه زوج جوان بیشتر نگران خودم بود.
#ادامه_دارد...
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #براساس_زندگینامه_شهید_غلامعلی_رهسپار*
* #نویسنده_غلامرضا_کافی*
* #قسمت_چهارم*.
خلاصه قرار شد اسمش را بگذاریم علی ، که خودم گفتم نه، بگذاریم «غلامعلی» .چون دوران بارداری در خلوت های خودم وقتی با خدا راز و نیاز میکردم میگفتم: ای حضرت علی اگر بچم پسر باشه ,دلم میخواد غلام خودت باشه اسمشو بذارم غلامعلی و همدم تنهایی هام باشه.
سختیهایی که برای به دنیا آمدن غلامعلی کشیدم هیچ وقت فراموش نمی شود. همین سختی ها باعث شده بود که بیشتر دوستش داشته باشم و بهش وابسته تر باشم.
غلامعلی روز به روز قد میکشید و من بیشتر ذوقش را میکردم.نه تنها من بلکه کل فامیل و مخصوصا خانواده هم خیلی دوستش داشتند.پدرم که غلامعلی را پسر خودش میدونست، به هر بهونه ای ما را می کشاند کازرون. با پدر و خانواده پدری خیلی انس گرفته بود.تابستانها کلا آنجا بود با اینکه خیلی دوستش داشتم و به او وابسته بودم دلم نمی آمد جلویش را بگیرم.همین علاقه زیادی که به من داشت باعث میشد هر مشکلی داره بهم بگه. حالا اگر نمی گفت ، خودم از چشماش متوجه می شدم.
یک روز از اتاق اومدم بیرون دیدم جلوی در ایستاده داره با یکی حرف میزنه تا من را دید گفت : باشه خداحافظ.
فکر کردم با دوست کازرونیش، منصور واسه که هر روز می آمد از تو کوچه یه صدایی می داد. غلام علی هم باهاش میرفت.البته سنش خیلی بیشتر از غلامعلی بود خودم رو زدم به ندیدن و نشنیدن. همین که آمد داخل با دلهره پرسید:
_مامان بابا هست؟!
_نه بیرون چیزی شده؟!
_چیزی نشده همینطوری پرسیدم!
انگار می خواست حرفی بزنه هی دل دل می کرد.رپ سراغ مجتبی برادر کوچکش و چند بار این بچه را کشید و او را بوسید. مجتبی بچه آخر مبادا غلامعلی خیلی دوستش داشت. چند لحظه با مجتبی بازی کرده بعدش دوباره آمد پیش ما گفت:
_مامان یه چیزی می خوام بگم!
_بگو مادر چی شده؟!
_آقای آگاه گفته فردا به بابات بگو بیاد مدرسه.
_چی شده مادر تو اهل دعوا نبودی!
_مادر کی گفته من دعوا کردم؟! گفتم آقای گفت آگاه گفته می خوام بابات را ببینم.
_خوب حتما یه کاری کردی که معلم گفته بابات بیاد ببینمش!
زنم عاشق خدایی این بچه که درسش خوبه عمل جراحی دعوا هم نیست آخه غلامعلی خیلی سر به زیر بود و کاری به کار کسی نداشت در این چند سالی که در این محل زندگی میکردیم یک بار هم نشده بود با یکی از همسایه ها دعوا کنه.سرش به کار خودش بود و اصلاً با هم سن و سال های خودش نمی پرید. با آدم های بزرگتر از خودش رفت و آمد داشت.آخه سر و کارش همش با مسجد بود به همراه پدرش پای منبر و سخنرانی آقای دستغیب می نشست.از همان جا با آدم های مسجد آشنا شده و آنها رفت و آمد داشت و آخر هفته ها هم که مدرسه نداشت راهی کازرون میشد.
بیشتر سرشتوی کتاب بود و بعد از ظهر ها هم مسجد و بعضی مواقع تو محل فوتبال بازی می کرد.
#ادامه_دارد...
✋
جنگ ترکیبی دشمن، وارد فاز جنگ ارزی شده است!
🔺جنگ ترکیبی، آمیخته ای از جنگ نظامی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، سایبری، دیپلماسی، اطلاعاتی، امنیتی، رسانه ای و روانی، با محوریت جنگ های شناختی و ادراکی است.
▪️دشمنان با شکست در فاز اول از جنگ ترکیبی، وارد فاز بعدی؛ یعنی جنگ اقتصادی و ارزی شده اند.
▪️آنان در این عرصه، با ایجاد تقاضای کاذب در بازار ارز، و تبلیغ آن در رسانههایی، مانند «من و تو» و «بی بی سی» به دنبال افزایش تلاطم در بازار ارزی ایرانند.
▪️ بعد از دو هفته از افزایش قیمت ارز در ایران، مارک دوبوویتز؛رئیس صهیونیستی بنیاد دفاع از دموکراسی آمریکا با خوشحالی در این باره توییت کرد: "همانطور که پیشبینی میشد قیمت دلار به ۶۰۰,۰۰۰ ریال رسید. ممکن است زودتر از چیزی که فکر میکردم به ۱,۰۰۰,۰۰۰ ریال برسد."
▪️این اظهار نظر ابلهانه یک مقام امریکایی، درباره افزایش نرخ ارز در ایران، نشان می دهد که التهابات اخیر ارزی در کشورمان، حکایت از یک جنگ اقتصادی تمام عیار علیه معیشت مردم ایران دارد.
▪️ برخی در داخل نیز با جهل مرکب، این جنگ را به برجام گره زدند و نوشتند: اقتصاد کشور ما با موضوع برجام گره خورده است و انکار این واقعیت هیچ تأثیری در آن ندارد.
▪️همان روزنامه در ادامه نوشت: این واقعه، حاوی درس بزرگی برای دولتمردان امروز کشورمان است که اگر به آن توجه کنند می توانند بر مشکلات غلبه نمایند و کشور را از بحران اقتصادی کنونی نجات بدهند.
▪️ نویسنده مقاله، می افزاید: در محدوده کاربردی این درس، سه نکته مهم قرار دارد که مسئولان نظام و دولتمردان کشور ما با بکار بستن آنها میتوانند کشور را از بحران کنونی عبور دهند و به وضعیت عادی برسانند. احیاء برجام، اعلام بیطرفی در جنگ اوکراین و گرایش عملی به سیاست موازنه در روابط بینالملل، محورهای اصلی این درس هستند!!
▪️ این ادعای جاهلانه و غیر کارشناسی، و این حرف های بی منطق و بی ربط، در حالی نوشته می شود که اقتصاددانان می دانند ارزش دلار در هر کشوری بر مبنای قدرت خرید و تورم محاسبه میشود و بر اساس تورم سال ۱۴۰۰ تا دی ماه ۱۴۰۱ قیمت واقعی دلار، با خطای ۱۰ درصد، باید حدود ۳۵ هزار تومان باشد.
▪️وضعیت کشور نیز از نقطه نظر تحریمها، تفاوت زیادی با یک یا دو سال گذشته نکرده است، و میلیاردها دلار منابع بلوکه شده ایران هم آزاد شده است.
▪️ آنچه قابل اثبات است، به کارگیری یک استراتژی اقتصادی از سوی دشمنان با هدف تضعیف اقتصاد کشور ایران است که بارزترین روشهای آن محاصره اقتصادی و تحریم می باشد.
▪️هدف این جنگ ارزی، تسخیر یا کنترل منابع حیاتی اقتصاد ایران است. جنگ اقتصادی دشمن، از مهم ترین ابعاد جنگ ترکیبی علیه ایران اسلامی است که هدفی جز شکستن نیروی مقاومت مردم ندارد.
▪️تحریمهای ۴۰ ساله آمریکا علیه ایران، تحریمهای با بهانه هستهای، تحریم نهادهای مالی و اقتصادی کشور، تلاش برای قطع شریان صادرات نفت ایران، بلوکه کردن و مسدودسازی اموال جمهوری اسلامی درکشورهای هم پیمان، قطع سیستم های ارتباطی مالی- بانکی و ممانعت از نقل و انتقال پول به کشور و حصول درآمدهای نفتی و صادراتی و جنگ ارزی را میتوان در زمره این نبردها طبقهبندی کرد.
▪️ اظهار نظر رئیس بنیاد دفاع از دموکراسی آمریکا درباره افزایش نرخ ارز، نشان میدهد که التهابات ارزی در کشورمان تصادفی نیست و حکایت از یک جنگ تمام عیار دارد.
▪️جنگی که مدت ها کشورهایی مانند عراق، سوریه تا لبنان را در برگرفته و هم اکنون بعد از شکست پروژه اغتشاشات خیابانی در ایران، وارد مرحله دوم خود با اسم رمز "نارضایتی اقتصادی" شده است .
▪️ با این تبیین روشن می شود که جهشهای ناگهانی قیمت ارز، ارتباطی به مولفههای بازار و تجارت ندارد و صرفا تلاشی برای ایجاد تلاطم و التهاب در عرصه اقتصاد کشور است که از خارج ایران دنبال میشود و برخی نیز در داخل، دانسته یا ندانسته، در آتش آن میدمند.
▪️ تبیین حقایق رو و پشت صحنه، تبیین واقعیت های جنگ ارزی، تبیین حرف های دشمنان داخل و خارج، و برخورد جدی و قاطع با اخلالگران ارزی، تنها راه شکست دادن این فاز از دشمنی است.
⏪ به یقین دشمن در این مرحله نیز شکست می خورد و آینده ای زیبا برای ملت مقاوم و صبور ایران اسلامی رقم خواهد خورد.
✍علی شیرازی
هدایت شده از زواره نیوز
☀️ امروز چهارشنبه ۱۰ اسفند ۱۴۰۱
🌙 ۸ شعبان ۱۴۴۴
🎄 ۱ مارس ۲۰۲۳
🔸ذکر روز : یا حی یا قیوم (۱۰۰مرتبه)
💠 پیامبر اکرم (ص): بنده ای که مطیع پدر و مادر و پروردگارش باشد، روز قیامت در بالاترین جایگاه است
@zavarehnews
🔴 واجب ؛ اما فراموش شده
🔹عالم محقق سید محمد تقی موسوی اصفهانی رحمة الله در کتاب شریف «مکیال المکارم» مینویسد:
برادر عزیز ایمانی ام، فاضل وارسته -که مؤیّد به تأییدات ربانی است- جناب میرزا محمد باقر اصفهانی، برایم نقل کرد که:
شبی از شب ها در خواب -یا بین خواب و بیداری- مولایم امام بزرگوار حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام را دیدم که سخنانی به این مضمون فرمودند:
🔹به مردم بگویید و به آن ها امر کنید که توبه کنند و برای فرج و تعجیل ظهور حضرت حجت عجل الله دعا نمایند؛ و این دعا مثل نماز میت واجب کفایی نیست که اگر یک یا چند نفر از مردم آن را انجام دادند، تکلیف از دیگران برداشته شود؛ بلکه همانند نمازهای واجب روزانه است که بر تمام مکلّفین واجب است آن را انجام دهند.
📚
feri ab:
یک سرنخ جدید از عوامل مسمومیت سریالی دانشآموزان/ پرتاب کپسول دودزا به داخل ۲ مدرسه دخترانه در تهران/ پای منافقین و سلطنتطلبان در میان است؟
🔹 یک سرنخ جدید از عوامل ضدانقلاب که در ماجرای مسمومیت دانشآموزان مدارس دخترانه نقش داشتند، به دست آمدهاست.
🔹طبق مشاهدات میدانی خبرنگار تهرانپرس، در روز دوشنبه و سهشنبه در شهرک هواپیمایی، مدرسه آزادگان، چند نفر با پراید مشکی (شماره پلاک به مراجع مربوطه گزارش شدهاست) اقدام به پرتاپ کپسول دودزا نموده اند.
🔹امروز چهارشنبه ۱۰ اسفند نیز در حدود ۹:۳۰ صبح، افراد دیگری در دبیرستان دخترانه ۱۳ آبان در تهرانسر اقدام به پرتاب کپسول دودزا نموده و موجب مسمومیت جزئی چند دانش آموز شده اند. در پی این موضوع، والدین دانشآموزان نیز در مدرسه حاضر شده و پیگیر ماجرا هستند.
🔹گفتنی است به دنبال این اقدام مشکوک، ۲۰ نفر مسموم شده و با آمبولانس به بیمارستان شهدای یافت آباد و فیاض بخش منتقل شده اند.
🔹با توجه به اخبار دریافتی و نوع واکنش اکانتهای منافقین، سلطنتطلبان و برخی اصلاحطلبان داخلی به نظر میرسد یک هماهنگی در این زمینه بین مجموعههای مذکور با هدف ایجاد بحران و تولید اخبار و اتفاقات ناامیدکننده شکل گرفته است.
🔹تهرانپرس، موضوع را از طریق مراجع ذیصلاح تا حصول نتیحه پیگیری خواهد کرد