eitaa logo
هیئت فاطمیون قم(باغ پنبه)
588 دنبال‌کننده
3هزار عکس
102 ویدیو
43 فایل
﷽ به محشر از فراز چرخ گردون ندا می آید "أيْنَ الْفاطِمیون" کانال اطلاع رسانی محله باغ پنبه پخش صوت و تصویر مراسمات هیئت فاطمیون قم ( مسجد باغ پنبه) ارتباط و دریافت نظرات و پیشنهادات @ir16htb
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹شهید علی میرزازاده 🔻نام پدر: نعمت الله 🔻تولد: ۱۳۳۶ 🔻شرح مختصر: علی که پدرش از قزوین به قم مهاجرت کرده بود در خانواده ای باایمان و زحمتکش به دنیا آمد. اولین پسر خانواده و خوش قد و قامت بود و بسیار برای پدر و مادر عزیز و دوست داشتنی. علی پس از دوران تحصیل ابتدایی همچون بسیاری از کودکان و نوجوانان آن دوران مجبور بود برای کمک به امرار معاش خانواده تلاش کند. او در سال ۱۳۵۶ پس از پایان دوره خدمت سربازی تشکیل خانواده داد و صاحب دو فرزند شد، یکی پسر و یکی دختر. 🔻انقلاب اسلامی: تازه گرم کار و زندگی شده بود که با شروع مجدد نهضت امام خمینی (ره) در سال ۱۳۵۷ پا به میدان مبارزه گذاشت و همراه جوانان محل باغ پنبه به مجاهدت علیه رژیم فاسد و ستمگر شاه پرداخت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، همزمان با کار و کوشش برای امرار معاش، برای پاسداری از دستاوردهای انقلاب شب و روز تلاش می کرد. 🔻دفاع مقدس: با آغاز جنگ تحمیلی برای دفاع از مرز و میهن و نجات کشور اسلامی از دست متجاوزین به سوی جبهه شتافت. وی سرانجام همراه رزمندگان اسلام و گروهی از جوانان محل باغ پنبه در عملیات طریق القدس (آزادسازی شهر بستان) با فداکاری و جانبازی دشمن بعثی را به عقب راندند و پیروزی بزرگی را برای ملت ایران به ارمغان آوردند. در این نبرد علی میرزازاده به اوج سعادت رسید و مدال جاودانگی و شهادت را دریافت کرد. پیکر مطهر این شهید پس از سه ماه که در بیابان دشت آزادگان بر زمین منطقه عملیات باقی مانده بود با جستجوی همرزمان و شناسایی توسط برادرش به قم منتقل و پس از تشییع باشکوه مردم و با حضور نیروهای نظامی در گلزار شهدای شیخان خوش آرمید. 🔻تاریخ شهادت: ۹ آذر ۱۳۶۰ 🔻عملیات: طریق القدس 🔻محل دفن: گلزار شهدای شیخان 🔻فرازهایی از وصیت نامه : بنام خداوند بخشنده مهربان وقتى اين وصيتنامه را مى نويسم كه هيچگونه ناراحتى ندارم و صحيح و سالم هستم اين وصيت ها كه بايد انجام بگيرد... ... نه پدرم و نه مادرم، نه خواهرم نه خاله ها و فاميلها حقى ندارند پيراهن مشكى تن كنند و حق ندارند عزا برايم بگيرند، اگر خواستید خرجى كنيد فقط مقداری برايم به كسانى كه ندارند بدهيد. از طرف من از تمام بچه ها و تمام فاميلهايى كه از من ناراحتى دارند بخواهید که مرا ببخشند و از طرف من همه را ببوسید. قربان شما على ميرزازاده 🚩هيئت فاطمیون قم محله باغ‌پنبه 🆔 @fatemiyoon_qom
🌹شهید حاج هادی رجب زاده 🔻نام پدر: محمد 🔻تولد: ۱۳۴۳ 🔻محل تولد: محله باغ پنبه قم 🔻شرح مختصر: هادی پسری اهل کار و تلاش بود و از سنین دبستان دست و بازویش به کارگری و تحمل کار طاقت‌فرسا عادت کرده بود. 🔻انقلاب اسلامی: در زمان انقلاب با سن کم در صحنه مبارزه با رژیم شاه وارد شد و بسیار فعال و پرشور در تظاهرات حضور می‌یافت. پس از پیروزی انقلاب از فعال‌ترین نیروهای بسیج پایگاه شهدای باغ پنبه بود و شبانه روز و خستگی ناپذیر برای حفظ جان ومال و امنیت مردم تلاش می کرد. 🔻دفاع مقدس: ▫️هادی از نوجوانی در حالی که برادر بزرگترش (مهدی) به شدت مجروح و بستری شده بود به سوی جبهه شتافت تا سنگر برادر خالی نباشد و سلاحش بر زمین نماند. ▫️در عملیات محرم دست چپش به شدت آسیب دید، ولی به زودی به جبهه بازگشت و با همان دست کم توان سلاح سنگین تیربار را در دست می‌گرفت و با دشمن می‌جنگید. ▫️هادی از رزمندگان شاخص بسیجی بودبود و فرماندهانی همچون شهید مصطفی کلهری و شهید جواد عابدی ، وجودش را در گردان خود غنیمت می‌شمردند. ▫️در سال ۱۳۶۴ به دلیل حضور مستمر و فعالش در جبهه، به عنوان بسیجی رزمنده نمونه همراه شهید حاج ابراهیم جنابان و چند نفر دیگر از رزمندگان به سفرحج و زیارت خانه خدا مشرف شد و حج ابراهیمی به جا آورد تا بیش از پیش آماده قربانی شدن در راه خدا باشد. 🔻عملیات ها : شهید رجب زاده در نبردهای ثامن الائمه (ع)، طریق القدس، نبرد چزابه، عملیات فتح المبین و بیت المقدس، نبرد شدید رمضان و حماسه محرم و والفجر ۴ و خیبر و بدر، فتح مجنون و فاو و آزادسازی مهران و بالاخره شب عملیات کربلای ۴ در کنار نهر خین حضور داشته است 🔻خاطره ای از زبان مادر شهيد: هادى مى ‌خواست به جبهه برود، ولی چون سن كمى داشت شناسنامه خود را دستكاری كرد تا به سن قانونى برسد. سپس بعد از رضايت من و پدرش عازم جبهه شد. ايشان به مدت ۷ سال در تمام عمليات‌ها شركت داشت. 🔻تاریخ شهادت: ۴ دی ماه ۱۳۶۵ 🔻عملیات: کربلای ۴ ، شلمچه 🔻محل دفن: گلزار شهدای علی بن جعفر 🔻فرازهایی از وصیت نامه : ... اي خداى متعال، جانى كه تو به من امانت دادى و من آنچه داشتم در طبق اخلاص گذاشتم و اين جان ناقابل را از من گنهكار و روسياه و ناتوان و حقير قبول كن. اي معبود من، مرا به بندگى قبول كن و گناهان مرا ببخش. اى خداى من، تو را دوست دارم و عاشق تو هستم و به من سعادت بده تا به شهادت برسم. «انشاءالله» اى خدا ، من شهادت را دوست دارم و تو به من عطا كن. 🚩هيئت فاطمیون قم محله باغ‌پنبه 🆔 @fatemiyoon_qom
🌹طلبه شهید حمید ناظرپناهی 🔻نام پدر: حسن 🔻تولد: ۹ آبان ۱۳۴۶ 🔻محل رشد: محله باغ پنبه قم 🔻شرح مختصر: حمید در شهر مقدس قم متولد شد و در محله باغ پنبه رشد کرد. پدرش حاج حسن، فرش فروش بازار و کاسبی مومن و بسیار بزرگوار بود. مادر شهید نیز در پشت جبهه و در مسجد و پایگاه بسیج خواهران فعالیت داشته و این خانواده پایه گذار جلسات مذهبی و فعالیت های مردمی و خیریه بوده و هستند. حمید از نوجوانی در انقلاب و بسیج فعال بود و در اخلاق و تحصیل ، ممتاز و نمونه. تا چهارم متوسطه در رشته علوم انسانی درس خواند و دیپلم گرفت. سپس به فراگیری علوم دینی و حوزوی تا سطح (مقدمات) پرداخت. 🔻دفاع مقدس: در بحبوحه جنگ و دفاع مقدس به عنوان بسیجی در جبهه کردستان و خوزستان حضور یافت و از دین و ناموس و میهن دفاع کرد. این رزمنده بسیجی در جریان عملیات بسیار سنگین و دشوار کربلای پنج وارد میدان رزم شد و در بیست و سوم دی ماه ۱۳۶۵، با سمت پیک در شلمچه بر اثر انفجار دچار سوختگی شد و به شهادت رسید. پیکر او پس از تشییع باشکوه با حضور هزاران نفر از مردم شریف قم و طواف حرم حضرت معصومه سلام الله علیها در گلزار شهدای علی بن جعفر قم در جوار همرزمان و دوستان شهیدش به خاک سپرده شد. 🔻تاریخ شهادت: ۲۳ دی ۱۳۶۵ 🔻عملیات: کربلای پنج ، شلمچه 🔻محل دفن: گلزار شهدای علی بن جعفر علیه السلام 🚩هيئت فاطمیون قم محله باغ‌پنبه 🆔 @fatemiyoon_qom
🌹شهید محمد حیات بخش 🔻نام پدر: اصغر 🔻تولد: ۱۳۴۲ 🔻محل تولد: محدوده محله باغ‌پنبه قم 🔻شرح مختصر: محمد در نوجوانی کمک حال پدر در کار کشاورزی بود و در دوره انقلاب برای مبارزه با رژیم ستمگر شاه بسیار فعالیت می کرد. از اوایل جنگ به جبهه خوزستان رفت او در تاریخ ۱۶ دی ماه ۵۹ در منطقه هویزه در درگیری مستقیم با دشمن همراه شهدای والامقام همچون حسین علم الهدی به درجه رفیع شهادت نائل آمد. 🔻تاریخ شهادت: ۱۶ دی ۱۳۵۹ 🔻عملیات: منطقه هویزه 🔻محل دفن: گلزار شهدای شیخان 🔻وصیت نامه کامل : بسم رب الشهدا من اگر مى‌ميرم صد چو من زنده شوند همگى در جهت مرگ تو آماده شوند آنان كه گستاخى آن را نداشتند تا مرگ سرخ را انتخاب كنند، مرگ سياه با ذلت به سراغ آنان خواهد آمد. 🔹به فرمان امامم اسلحه بر دوش مى‌گيرم و تا آخرين قطره خونم از اين وطنم حفاظت خواهم كرد. من امروز شنبه 24/8/59 عازم جبهه حق و باطل، حسين و يزيد، جبهه اسلام و كفر مى‌شوم تا در كنار ديگر برادران جانبازم از خاك وطنم حراست كنم. و درخت اسلام را با خونم آبيارى كنم. 🔹مى‌روم تا به صدام و صداميان، مزدور و مزدوران، جهان و جهانيان بفهمانم كه ايران ديگر ويران نخواهد شد. ايران ايران است با تمام ابعاد و مردمانش. ايران ديگر احتياجى به شماها و كمكهايتان ندارد. از تهديدهايتان نمى ترسد. 🔹مى‌روم تا درخت اسلام را پس از 1400 سال بار ديگر با برادران و خواهرانم با خونهايمان آبش دهيم. مى‌روم تا به خائنين بفهمانم، دينمان اسلام، كتابمان قرآن، مكتب معلممان حسين و رهبرمان خمينى و هدفمان شهادت است. 🔹من در اين وصيت‌نامه‌ام چند كلمه‌اى با شما ملت بيدار و شهيدپرور سخنى دارم: اى ملت مبادا يك لحظه از سخنان امام و يك آن از فرمانهايش چشم‌پوشى كنيد. اى مردم از فرمانهاى اين قلب مسلمانان جهان اين چريك پير دنيا اطاعت و سخنانش را با جان خريدارى كنيد. مبادا او را لحظه‌اى تنها بگذاريد. 🔹اى شهيدپروران جهان دشمنانتان را تا آخرين نفر از وطنتان بيرون كنيد و به كمك ديگر برادرانتان در افغانستان ، فيليپين، فلسطين و ديگر نقاط دنيا بشتابيد. با قواى مسلح‌تان از ارتش و پاسدار و ژاندارمرى و هوانيروز ، هوابرد و عشاير گرفته تا ديگر برادرانتان همكارى كنيد. آنان را خواهر و برادر خود بدانيد و به كمك آنان بشتابيد. 🔹اى اصحاب حسين در صحراى كربلاى ايران با رهبرى خمينى، اين ضدخلقى‌هاى با نام فدايى خلق، اين منافقين با آرم مجاهد، اين ضد كارگران در پوشش پيكار، اين راحت‌طلبان با نام رنجبر، اين عقب‌ماندگان با اسم پيشگام، اين ضد مردمى‌هاى در لباس توده، اين ترسوهاى با نشان رزمندگان و اين مخالفان آزادى با نام دمكرات را همچنان بكوبيد همچنان بكشيد و همواره رسوا كنيد و پوزه آنها را همانند پوزه سگ به خاك بماليد تا ديگر نتوانند سرشان را در ميان جمعيت بلند كنند. 🔹و اى امام از تو به يك اشارت از ما به سر دويدن. به اسم مباركت قسم اگر فرمان دهى دشمن را با دست خالى با چنگ و دندان از وطنمان خواهيم راند. اگر حرف بزنى تا قلب بغداد با پاى پياده پيش خواهيم رفت و صدام را با دست بسته تحويل شما خواهيم داد. 🔹اى امام تو بگو تا من تا آخرين قطره خونى كه در رگ، تا آخرين نفسى كه در بدن و تا آخرين فشنگى كه در اسلحه دارم خواهم جنگيد. اى امام فرمان ده تا اسلام را در ديگر كشورهاى دنيا زنده كنيم. بگو تا به ديگر كشورها برويم و برادران مسلمانمان را از چنگ اين ديوها آزاد كنيم، اى امام فرمان بده، بگو، حرف بزن. 🔹ديگر سخنى ندارم فقط چند كلمه‌اى با مادرم حرف، اى مادر مبادا برايم گريه كنى و يا روى قبرم بنويسيد جوان ناكام چون شهيد احتياج به گريه ندارد و من بهتريم كام گرفته دنيايم. روى قبرم شعر من اگر مى‌ميرم را بنويسيد. 🔻پایگاه یک شهدا محله باغ‌پنبه 🚩هيئت فاطمیون قم محله باغ‌پنبه 🆔 @fatemiyoon_qom
🌹شهید علی اصغر رمضانی 🔻نام پدر: غلامرضا 🔻تاریخ تولد: ۱۳۳۸ 🔻محل تولد: محله باغ پنبه قم 🔻شرح مختصر: علی اصغر پسر چهارم حاج غلامرضا بود پدرش در خیابان امام نانوایی داشت. او و برادرانش در شغل نانوایی کمک پدر میکردند. اصغر پسری شوخ طبع بود و در کودکی بسیار پر جنب و جوش در کلاس قرآن و جلسات مذهبی شرکت می کرد و به دروس دینی و مطالعه کتابهای مذهبی مخصوصا کتب شهید مطهری علاقه داشت. 🔻دفاع مقدس: پس از پیروزی انقلاب در سنگر بسیج و جهاد سازندگی به مردم خدمت میکرد و سپس به خدمت سربازی رفت و در نیروی هوایی ارتش خدمت سربازی را به پایان رساند. در دوران دفاع مقدس بارها به جبهه اعزام و مجروح شد برادر بزرگترش حسین هم در بهمن سال ۱۳۶۱ در عملیات والفجر مقدماتی در جبهه فکه به درجه جانبازی نایل شد. مادر و خواهرانش نیز در سنگر بسیج و مسجد در پشت جبهه و در حمایت از رزمندگان بسیار فعال بودند روح بلند علی اصغر همچنان آرام و قرار نداشت و پس از سال ها حضور در جبهه های مختلف سرانجام دی ماه ۱۳۶۶ پس از یک عملیات برون مرزی و نفوذ به جبهه دشمن در ارتفاعات بیاره کردستان عراق بر اثر یخ زدگی و سرما به آسمان پرکشید و به فیض شهادت که آرزویش بود رسید. پیکر این شهید عزیز پس از چند ماه از زیر برف بیرون آورده شد و در اردیبهشت سال ۱۳۶۷ تشییع شد 🔻تاریخ شهادت: دی ماه ۱۳۶۶ 🔻منطقه عملیات: بیاره کردستان عراق 🔻محل دفن: گلزار شهدای علی بن جعفر 🚩هيئت فاطمیون قم محله باغ‌پنبه 🆔 @fatemiyoon_qom
🌹طلبه شهیده فخرالسادات کفاش حسینی 🔻نام پدر: سید ابولفضل 🔻نام مادر: فاطمه سادات 🔻تولد: ۱۳۴۰ 🔻محل تولد: محله باغ پنبه قم 🔻شرح مختصر: شهیده فخرالسادات درسش را تا سوم راهنمایی خواند و با خدا مشورت کرد که چگونه ادامه تحصیل دهد تا به هدفش برسد. می گفت: خواب دیدم، یک راه مستقیم و یک راه کج را به من نشان دادند. این راه تحصیل من است. اگر استخاره خوب آمد. می روم درس حوزه. دو سال در حوزه علمیه خواهران به نام «مکتب توحید» درس خواند. 🔻مبارزات انقلابی: ماه رمضان سال 56 بود که بین دوستان حوزوی‌اش سخنرانی کرد. در باره سیاست ظالمانه شاه افشاگری می کرد. با آن خفقان حاکم طاغوتی، پردل و جرأت بود و در جلسات خانگی در بین بانوان روشنگری می نمود. در مبارزات انقلاب همراه برادرش در صحنه بود و از امام و اسلام دفاع می کرد. خیرمقدم آقا! پس از پیروزی انقلاب و زمانی که حضرت امام خمینی(ره) به فیضیه تشریف آوردند، در اسفند ۱۳۵۷ فخرالسادات به نمایندگی از خواهران حوزوی؛ با قرائت مقاله ای ضمن خیرمقدم، با امام تجدید عهد و پیمان نمودند. 🔻ازدواج: فخرالسادات، هر کسی را قبول نمی کرد. می گفت: «باید همدرس و همراه من باشد». اتفاقا آقای ، طلبه ای فاضل بود که از فخرالسادات خواستگاری کرد و می گفت: «مهم نیست که ظاهرش با من تناسب دارد یا نه! مهم راهش است که با من یکی است». با هم یکی شدند، همدرس و همراه. ساده زیست بود. وقتی مادرش یک جفت پشتی برای جهیزیه اش خرید، به او گفتند که کادوی اقوام است. وقتی هم که عروس شد، راضی نمی شد تور عروسی به سرش بزنند. می گفت: «این آرزوی من نیست، آرزوی من چیز دیگری است...!» 🔻خانواده: سال 58، اولین فرزندش زهرا به دنیا آمد. زهرا پنج ساله بود که برادرانش هانی و حسام با فاصله کمی از یکدیگر به دنیا آمدند. آقای مناف پور در تهران در دفتر نخست وزیری کار می کرد. فخرالسادات حاضر بود با درآمد کمی در قم زندگی کند، اما در تهران نباشد، او زندگی در شهر مقدس قم را بر زندگی مرفه در تهران ترجیح می داد. 🔻شوهرداری: در طی هفت هشت سال زندگی، دائم مستأجر بودند. کرج، تهران و قم زندگی کردند. قبل از شهادت هم قرار بود ساکن مشهد شوند، (مشهد زادگاه همسرش) وقتی مادرش به سختی این زندگی اعتراض می کرد، می گفت: «اگر همسرم پشت کوه قاف هم برود، با او زندگی می کنم. شوهرداری؛ یعنی این!». 🔻تهذیب نفس: یادم است یک روز از خیابان میردامادِ تهران رد می‌شدیم، آنجا پر از مغازه‌هایی با مبل‌ها و ظرف‌های شیک بود، فخرالسادات چشمش به آن‌ها افتاد و گفت: «اینا چقد قشنگن». ولی سریعاً حرفش را پس گرفت و گفت: «خدایا توبه کردم، اصلاً دوست ندارم این زیبایی هارو داشته باشم، همه رو را برای آخرت می‌خوام». همان جا به خودم گفتم که عشق به دنیا نداشتن را باید از او یاد بگیرم. 🔻شمیم بهشت در صبح شهادت: صبح روز اول بهمن بود؛ من به همراه فخری و مادرش برای مراسم سوم به خانه آن شهید رفتیم، به گلزار شهدا که رسیدیم فخرالسادات گفت: «بوی بهشت از اینجا میاد». به ‌راستی که او بوی بهشت را استشمام کرده بود چرا که بعدازظهر همان روز به شهادت رسید. 🔻شهادت: شهیده فخرالسادات حسینی اول بهمن ماه ٦٥ در بمباران خیابان باجک(۱۹ دی) قم به همراه همسرش ، دخترش زهرا مناف پور ۷ ساله و دو پسرش هانی ۴ ساله و حسام ۲ ساله به شهادت رسیدند. 🔻محل دفن: گلزار شهدای علی بن جعفر علیه السلام 🔻پایگاه یک شهدا محله باغ‌پنبه 🚩هيئت فاطمیون قم محله باغ‌پنبه 🆔 @fatemiyoon_qom
🌹شهیدان حسین و مهدی مومن پور 🔻تولد هر دو شهید : ۱۳۳۶ 🔻محل تولد: محله باغ پنبه قم 🔻شرح مختصر حسین مومن پور: حسین در یکی از خانواده‌های اصیل محله باغ پنبه به دنیا آمد . هنوز خردسال بود که آغوش پرمهر مادر را از دست داد و مادر علویه‌اش به رحمت ایزدی پیوست. در نوجوانی به شغل آهنگری روی آورد و با برادرش (مرحوم محمد طیب) به حرفه درب و پنجره‌سازی مشغول شد. وی علاقه‌مند به مسجد و محافل دینی بود و در عزاداری حضرت سیدالشهدا -علیه‌السلام- حضور فعال داشت. 🔻شرح مختصر مهدی مومن پور: مهدی در خانواده‌ای متدین و کشاورز پا به جهان گذاشت و برای کمک به خانواده فعال و در تحصیل علم و فن کوشا بود. وی علاوه بر تحصیل به فراگیری تخصص تعمیر یخچال پرداخت و استاد این فن شد. در سن نوجوانی با تعلیم و هدایت برادر ارشدش (مرحوم آیت الله شیخ محمد مومن قمی ) با اصول و ارزش‌های اسلام و رهبر انقلاب اسلامی آشنایی پیدا کرد و عاشق و مرید امام خمینی(ره) شد. 🔻انقلاب اسلامی: در دوران انقلاب اسلامی، هر دو با دوستان و جوانان باغ پنبه به میدان مبارزه با رژیم شاه وارد شدند و در تظاهرات و راهپیمایی‌های انقلاب همراه مردم بودند. در حین مبارزات با همفکری برخی دوستان مبارزشان به این نتیجه رسیدند که برای مقابله با مأموران شاه و ایجاد رعب و وحشت برای آن‌ها، باید از مواد منفجره استفاده کنند و نارنجک‌های دستی بسازند. در آن زمان، ساخت بمب و نارنجک دستی با حداقل امکانات و به صورت مخفیانه، کار بسیار خطرناک و غیر قابل باوری بود، اما جوانان محله ‌پنبه و به خصوص حسین و مهدی مومن، با مهارت شروع به این کار نمودند و بسیار مخفیانه و با رعایت احتیاط‌های لازم در سال ۱۳۵۷ تعداد زیادی از این نارنجک‌ها و بمب‌های دستی (سه راهی) را تولید و شب‌ها در مسیر حرکت تانک‌ها و نیروهای نظامی رژیم پرتاب می‌کردند و یا در اختیار برخی جوانان جسور محله قرار می‌دادند تا در موقع لازم از آن‌ها علیه مأموران گارد شاهی استفاده کنند. چه بسیار بمب‌های دست‌ساز این جوانان، تانک‌های طاغوت را از کار انداخت و یا جان مزدوران را گرفت و عرصه را بر دشمنان اسلام تنگ کرد. در دو سه ماه اواخر مبارزات در سال 1357 که بازار قم یکپارچه تعطیل و تهیه فتیله هم برای بمب سه راهی‌ها مشکل بود، آن‌ها مکرر از بندهای کفش و کتونی‌های مستعمل بستگان برای فتیله استفاده می‌کردند و در این راه بند کتونی‌های خود را نیز به مصرف رسانیده بودند. 🔻روز شهادت : بعد از ظهر روز 23 بهمن بود که مهدی از تحویل دادن سه راهی‌ها و بمب‌های تهیه شده به انباری که زیر نظر جناب آقای حاج شیخ محمد یزدی به مصرف می‌رسید برگشته بود. به او گفتند با اینکه دیروز پیروزی ملت و سقوط دولت بختیار اعلام شد، دیگر چه حاجتی به این مواد است؟ در جواب گفته بود: هنوز برخی از نیروهای ارتش در خرم آباد تسلیم نشدند و مقاومت می‌کنند و به ما گفته‌اند برای مقابله با آنها باز هم به چنین موادی احتیاج است. 🔻خاطره‌اى از مجاهدت مهدى و حسين مومن پور از زبان خواهر مهدی(همسر حسین): اين دو عموزاده و دوست صمیمی، با همكارى هم و مخفيانه در زمان انقلاب براي مبارزه با رژيم پهلوى با مواد منفجره، بمب دستی سه‌راهى می‌ساختند و به مكان‌هايى ديگر هم مى ‌فرستادند. آن‌ها اين كار را ادامه ‌دادند تا پيروزى انقلاب ، روز ۲۳ بهمن كه هنوز عوامل طاغوت همه جا تسليم نشده بودند، حدود ساعت ۴ بعدازظهر این دو در کارگاهی که در ورودی منزل ما بود مشغول ساخت سه راهی بودند. من هم گاهی کمک آن‌ها می‌کردم. گفتند: براي ما آب بياور ما تشنه‌ايم. با خود گفتم بهتر است آب ميوه برايشان ببرم. تا براي تهيه آب ميوه داخل خانه رفتم، يك مرتبه با صداي انفجار همه جا لرزید و خانه پر از دود و غبار شد. تا خودم را به کارگاه رساندم با پيكر قطعه قطعه شده آن‌ها (برادرم و همسرم) مواجه شدم. لحظاتی بعد مادرم به محل انفجار ‌آمد و صحنه دلخراش مقتل فرزند و دامادش را مشاهده کرد. مادر خیلی صبور و با ایمان بود و هیچ بی‎تابی نکرد و گفت: قسمت آن‌ها بود كه لب تشنه شربت شهادت بنوشند. ناگفته نماند كه حضرت امام(ره) پس از پيروزى انقلاب به منزل ما آمدند و با خانواده شهیدان مومن ديدار كردند. 🔻تاریخ شهادت: ۲۳ بهمن ۱۳۵۷ 🔻مکان شهادت: محله باغ‌پنبه 🔻محل دفن: آرامستان بقیع 🚩هيئت فاطمیون قم محله باغ‌پنبه 🆔 @fatemiyoon_qom
🌹شهید سید علی اصغر میرزرندی 🔻نام پدر: سید جواد 🔻تولد: ۱۳۳۲ 🔻محل تولد: محله باغ پنبه قم 🔻شرح مختصر: سید علی اصغر در خانواده‌ای محترم از سادات شریفِ محله باغ پنبه به دنیا آمد. از کودکی بسیار با ادب بود و اخلاق خوش داشت و به قرآن و اهل بیت ـ علیهم‌السلام ـ ارادت و علاقه داشت. در سال ۱۳۵۲ با فقدان پدر روبرو شد و سال‌ها برای تأمین خانواده و تربیت و تحصیل خواهر و برادرانش تلاش کرد و دلسوز و کمک حال خانواده و امید قلب مادر بود. وی پس از تحصیل دوره دبیرستان و اخذ دیپلم به خدمت سربازی اعزام شد و به عنوان سپاه دانش در روستاهای آذربایجان به کودکان درس می‌آموخت. سپس به استخدام اداره مخابرات تهران درآمد و به علت فوت پدر در مرکز مخابرات قم به کار مشغول گردید. سید علی اصغر جوانی باوقار و خوش برخورد و محبوب دوستان در محله باغ‌پنبه بود که خدمت به دیگران و به خصوص یتیمان را غنیمت می‌شمرد. 🔻انقلاب اسلامی: وی در دوران انقلاب اسلامی از مریدان امام خمینی (ره) بود و در زمان خفقان رژیم شاه، نوارهای سخنرانی حضرت امام را مخفیانه به دست می‌آورد و در منزل گوش می‌کرد و پیام امام امت را به دوستانش می‌رساند. 🔻دفاع مقدس: وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ازدواج کرد و با شروع جنگ تحمیلی برای حفظ کیان کشور اسلامی و دفاع و مقابله با ارتش بعثی عراق، به جبهه اعزام شد و در رسته مخابرات به رزمندگان اسلام خدمت نمود. وی پس از چند ماه خدمت در جبهه، به قم بازگشت و در مرکز مخابرات قم انجام وظیفه نمود. سید علی اصغر در فراق برادر کوچک‌ترش (سید محمد علی) که تابستان ۱۳۶۱ در عملیات رمضان مفقود شده بود، همواره می‌سوخت و به مادر صبورش امید و دلداری می‌داد. وی در دوران دفاع مقدس با مسؤولیتی که در شرکت مخابرات قم داشت، خود شخصاً پیگیر بود تا تلگرام‎های رزمندگان را که از جبهه می‌رسید و خبر سلامتی ایشان را به خانواده‌هایشان برساند و این را برای خودش افتخار و توفیق می‌دانست. او چند سال پس از شهادت برادرش، با هزینة خودش مقدمات سفر روحانی حج خانة خدا را برای مادر بزرگوارش فراهم نمود و قبل از اینکه مادر به حج مشرف شود، ‌سید علی اصغر به ملاقات خدا رفت. 🔻شهادت: در بهمن ۱۳۶۵ با تشدید حملات هوایی دشمن به شهرها و بمباران شهر مقدس قم،‌ سیدعلی اصغر در نزدیکی منزل خود در کوچه جوادالائمه ـ علیه‌السلام ـ بر اثر اصابت ترکش بمب هواپیمای دشمن به شهادت رسید و به برادر شهیدش پیوست. از این شهید بزرگوار یک پسر و یک دختر به یادگار مانده است که با تلاش و تحصیل دانش و با کسب مدارج بالای علمی در راه خدمت به مردم و کشور کوشا هستند. 🔻تاریخ شهادت: ۱ بهمن ۱۳۶۵ 🔻محل دفن: گلزار شهدای علی بن جعفر 🚩هيئت فاطمیون قم محله باغ‌پنبه 🆔 @fatemiyoon_qom
☑️سومین سالگرد شهادت فرمانده تفحص شهدا، شهید علیرضا گل محمدی (از ساکنین محله باغ‌پنبه) 🔻تاریخ شهادت : ۳۰ بهمن ۱۳۹۹ 🚩 هیئت فاطمیون قم محله باغ‌پنبه 🆔 @fatemiyoon_qom
🌹در آستانه سال نو خورشیدی گرامی میداریم یاد و خاطره شهدای اسفند ماه محله باغ پنبه 🌷شهید محسن جلیلیان (اسفند ۱۳۵۹) 🌷شهید حسین نیکوگفتار(اسفند ۱۳۶۲) 🌷شهید مصطفی محمودی (اسفند۱۳۶۲) 🌷شهید محمد حسن مشرفیان (اسفند ۱۳۶۳) 🌷شهید محمدرضا صراف زاده (اسفند ۱۳۶۳) 🌷شهید سید مجتبی سیفی (اسفند ۱۳۶۳) 🌷شهید علیرضا مورتمی (اسفند ۱۳۶۳) 🌷شهید سعید کشمیری (اسفند ۱۳۶۳) 🌷شهید محمود مریزاد (اسفند ۱۳۶۵) 🌷شهید حسین جعفریان (اسفند ۱۳۶۵) 🌷جانباز شهید حاج حسین دخانچی (۱۳۸۰) ✅ شادی روحشان صلواتی هدیه کنید 🔻پایگاه یک شهدا محله باغ‌پنبه 🚩هیئت فاطمیون قم محله باغ‌پنبه 🆔@fatemiyoon_qom
🌹شهید حاج محمد جواد فرحی 🔻نام پدر: محمد علی 🔻تولد: ۱۳۳۶ 🔻محل تولد: محله اصیل باغ پنبه قم 🔻شرح مختصر: آقا جواد از کودکی و نوجوانی در کنار تحصیل به پدرش در امر معاش و کسب و کار کمک می کرد. در جوانی با برادرانش به شغل لبنیاتی مشغول شد. در جریان انقلاب اسلامی همراه جوانان و دوستان انقلابی به خصوص شهیدان مهدی و حسین مومن پور به مبارزه با رژیم طاغوت پرداختند. 🔻دفاع مقدس: پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با آغاز جنگ تحمیلی آقا جواد فرحی و جمعی از جوانان انقلابی و بسیجی قم از اولین گروه هایی بودند که به جبهه های جنگ شتافتند و به میدان جهاد با دشمنان وارد شدند. آنها در گروه جنگ های نامنظم تحت امر شهید دکتر مصطفی چمران و آیت الله خامنه ای در جبهه خوزستان ، مظلومانه و با کمترین امکانات و حداقل تجهیزات با متجاوزین بعثی جنگیدند و در نجات سوسنگرد در آبان ماه ۱۳۵۹ نقش داشتند. 🔻جانبازی: محمدجواد فرحی در بهمن ۱۳۵۹ در خط مقدم جبهه سوسنگرد بر اثر ترکش خمپاره دچار ضایعه نخاعی شد و به خیل جانبازان انقلاب اسلامی پیوست. وی پس از ماه ها درمان و بستری شدن در بیمارستان به خانه مراجعت کرد و مادر بزرگوار و عزیزانش از او پرستاری کردند. در سال۱۳۶۶ خانمی انقلابی و ایثارگر با او ازدواج کرد و بیش از سی سال این بانوی صبور و با استقامت همدم رنج و دردهای جانبازی و بیماری همسر جانبازش بود. این جانباز عزیز ده ها بار در بیمارستان یا آسایشگاه جانبازان بستری شد و بارها مورد عمل جراحی و تحت درمان قرار گرفت. شهید فرحی تا آخرین لحظات عمر خویش امیدش را از دست نداد و به آینده این نظام و انقلاب خوش بین و در گفتار و رفتار به دیگران امید و انگیزه می بخشید و راهنمای دوستان بود. 🔻شهادت: سرانجام روح بلند این عزیز دوست داشتنی در بامداد پنج شنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۰ از این تن خاکی به جوار حق تعالی پرکشید و آسمانی شد. 🔻تاریخ شهادت: ۱۹ فروردین ۱۴۰۰ 🔻محل دفن: گلزار شهدای علی بن جعفر 🚩هيئت فاطمیون قم محله باغ‌پنبه 🆔 @fatemiyoon_qom