eitaa logo
『دختران‌فاطمی|پسران‌علوی』
560 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
311 فایل
اینجا‌خانھ #عشق است خانھ‌بۍ‌بۍ‌زهراو موݪا‌امیراݪمؤمنین{؏‌‌}♥️ آهستہ‌وذڪرگویان‌واردشو.....😌✋🏻 📡راه‌ارتباطی‌با‌ما پاسخ‌به‌ناشناس‌ها🔰 ♡➣ @nazar2 📩راه‌های‌ارتباطی⇩ ♡➣zil.ink/asheghe_shahadat.313 ♡➣zil.ink/building_designer
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°•♡ حاج‌‌آقاپناهیاݩ مےگفټ:⇩↻ . ټوے دݪټ بگو حسیـݩ‌‌‌﴿؏﴾ نگاهم میڪنہ...(:😍 . عباس نگاهم میڪنہ... حټے اگہ اینطوࢪ نباشہ خدا بھ حسیݩ میگھ:🌱 حسینم...❤️ نگاھ ڪݩ ایݩ بندمو خیݪے دݪش خوشہ!🍃 نا امیدش نڪݩ.. یہ نگاهیم بھش بنداز🌙 ایݩ خیݪے مطمئݩ حࢪف میزنہ‌ها!❤️ | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa
سوالات چالش فردا از مباحث امروزمونه
إنا لله و إنا إليه راجعون ◾️مرحومه خانم فاطمه دهدشتی، مادرِ همسر استاد پناهیان، به رحمت خدا رفتند. 🔻با عرض تسلیت به استاد و خانواده محترمشان، دوستان می‌توانند ضمن قرائت فاتحه و دعا برای مغفرت و علو درجات برای آن مرحومه؛ امشب نماز لیلة الدفن برای ایشان اقامه فرمایند. (نماز به نام فاطمه بنت علی) موسسه بیان معنوی @Panahian_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. . دعای_فرج📜 ٻِسمِ_اللہِ_الرَّحمَڽِ_الڔَّحِیم... 🌺الهى عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ 🌸وانْكَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ ♥️وضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ 🌺واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيْكَ 🌸الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى ♥️الشِّدَّةِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى 🌺محَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِى الاْمْرِ 🌸الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ♥️وعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ 🌺عنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَريباً 🌸كلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا ♥️محَمَّدُ يا عَلِىُّ يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ 🌺اكْفِيانى فَاِنَّكُما كافِيانِ وَانْصُرانى 🌸 فاِنَّكُما ناصِرانِ يا مَوْلانا يا صاحِبَ ♥️الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْنى 🌺ادْرِكْنى اَدرِکنی 🌸الساعه الساعه الساعه ♥️العجل العجل العجل یاارحمن راحمین بحق محمد وآله طاهرین (خواندن دعای فرج به نیت سلامتی و ~♡ ~ تعجیـل در فرج مولامـون) . . 🌸🌱 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa ‌‎‌‌‌‎‌
✨🌸 😉💕 🔰ذکر روز شنبه 🤲🏻📿 🧡یا رب العالمین 🧡 0️⃣0️⃣1️⃣مرتبه👌🏻 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نور ✨امام صادق علیه السلام می فرمایند : آنکه خدا خیرش را بخواهد عشق حسین را به قلب او می اندازد ⚠️ وسائل الشیعه ،ج ١٤،ص ٤٩٦📚 | _علوی ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa
🔸 نماز اول ماه به همراه صدقه اول ماه را فراموش نکنیم | _علوئ ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa
﷽ در آنچه خداوند بر تو بخشيده است، سراى آخرت را بجوى و سهم خود را از دنيا فراموش مكن و همانگونه كه خدا به تو نيكي كرده است نيكي كن و هرگز فساد در زمين منما كه خدا مفسدان را دوست ندارد.🌸✨ 🥀 قصص آیه ۷۷✨ -------------------------------- های قرآنی 🔖 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa
✨💕✨ مثلا✨ روز ازدواج حضرت زهرا سلام الله یه جشن دو نفره بگیریم:) ♥️ 🌺حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرمایند: «فدارها علی کل حال واحسن الصحبه لها فیصفو عیشک (۳) ; همیشه با همسرت مدارا کن، و با او به نیکی همنشینی کن تا زندگیت باصفا شود .»🌺 😍‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌ ‌‎‌‌‌‎‌‌─┅═ೋ❅♥️❅ೋ═┅─ @hadidelhaa ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌ ‌‎‌‌‌‎‌‌─┅═ೋ❅♥️❅ೋ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسیجی 🧕 هشتادم _آره! ایشون تو ی اتاق تنها هستن. پرستاره با گفتن این حرف از من فاصله گرفت و با باز نگه داشتن در اتاق از من خواست وارد اتاق بشم و من با تعلل و دودلی به سمت اتاق قدم برداشتم و وارد اتاق کوچک اورژانس شدم. به آرام که رو ی تخت دراز کشیده و چشماش رو بسته بود نگاه کردم و بدون گرفتن نگاهم از صورتش رو ی تنها صندلی و با فاصله از تخت نشستم که آرام چشماش رو باز کرد و با تعجب به من و پرستار که داشت مایع داخل آمپول رو تو ی سرمش خالی می کرد نگاه کرد. پرستار که دید آرام بهش خیره شده به روش لبخند زد و گفت : فکر کردم خوابیدی؟! آرام لبخند بی جونی زد و گفت : میشه این سرم روزیادتر کنین تا زودتر تموم شه حوصله ام سر رفت. پرستار با همون لبخند جوابش رو داد : نه عزیزم نمیشه! اگه زیاد تر بشه تاثیری نداره! بعدشم من که باهات پارتی بازی کردم و اجازه دادم آقاتون بیاد پیشت دیگه برای چی این همه عجله داری؟ آرام نگاه عصبی و کلافه اش رو بهش دوخت و من زودتر از او و با لبخند بدجنسانه ای و با اشاره به آمپول گفتم : این رو عضلانی تزریق می کردی بهتر نبود؟ فکر کنم اینجوری تاثیرش بیشتر باشه ها! آزاد 👆🙂 ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa
بسیجی 🧕 هشتاد_یکم آرام با چشمای گرد شده نگاهم کرد و پرستار هم که به نیت من پی نبرده بود به روم لبخند زد و در حالی به سمت در می رفت گفت : نگران نباش بالخره تاثیر خودش رو می ذاره! با رفتن پرستار و بسته شدن در پشت سرش آرام نفسش رو حرصی بیرون داد و با همون حرص توی لحنش گفت : من نمی دونم کی به پرسنل اینجا مدرک داده؟ آخه ما کجامون به....... به او که حرفش رو نصفه رها کرده بود و به حرص خوردنش خندیدم و وسط خنده بریده بریده گفتم : فکرش رو بکن ... من و..... من و تو..... با هم ازدواج کنیم ! با عصبانیت نگاهم کرد و گفت : حتی فکر کردن بهش هم ...... با جد یت و اخم نگاهش کردم و با بالا انداختن یه تای ابروم گفتم : فکر کردن بهش چی؟! _هه! خنده داره! _آره! خنده داره! نگاهش رو از من گرفت و در سکوت به سقف خیره شد و من در حالی که به نیم رخش زل زده بودم دوباره به او و بودن در کنارش فکر کردم. آزاد 👆🙂 ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa
🧕 هشتاد _دوم باز هم کلافه از فکرای بی سر و ته و ضد و نقیضم نفسم رو بیرون دادم و گفتم : اینجوری...... همزمان با خارج شدن این کلمه از دهن من آرام هم کلمه ای رو به زبون آورد که ناگهان هر دو ساکت و به هم خیره شدیم. وقتی دیدم چیزی نمی گه به حرف اومدم و گفتم : چی می خواستی بگی؟! _چیز خاصی نبود! شما حرفتون رو بزنین. _می خواستم بگم اگه ساکت باشیم این دقیقه ها دیر می گذره و حوصله مون سر می ره که خودت به حرف اومدی. _مگه ما حرفی هم برای گفتن داریم؟! _می بینم که این سرم و آمپول اول از همه زبونت رو باز کرده و من مطمئن شدم اون دختری که هر لحظه ممکن بود از حال بره خودتی. جوابی نداد و من با پوزخند ی گوشه ی لبم ادامه دادم : بهت نمیومد انقدر شکمو باشی که به خاطر پر خوری کارت به بیمارستان بکشه! _من نه شکموام و نه پر خور! آزاد 👆🙂 ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa