eitaa logo
『دختران‌فاطمی|پسران‌علوی』
547 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
311 فایل
اینجا‌خانھ #عشق است خانھ‌بۍ‌بۍ‌زهراو موݪا‌امیراݪمؤمنین{؏‌‌}♥️ آهستہ‌وذڪرگویان‌واردشو.....😌✋🏻 📡راه‌ارتباطی‌با‌ما پاسخ‌به‌ناشناس‌ها🔰 ♡➣ @nazar2 📩راه‌های‌ارتباطی⇩ ♡➣zil.ink/asheghe_shahadat.313 ♡➣zil.ink/building_designer
مشاهده در ایتا
دانلود
[ عکس ] 🍃ابراهـــیم هـادی 🍃حتی از اسمش هم درس‌ها می توانی بگیری .مانند ، بت شکن و مانند ، هدایت کننده ❤️ 🍃سرگذشت زندگی‌اش📖 را ورق بزنی پر است از شکستِ بت های نفسانی، جسمانی و روحانی. 🍃هدایت کننده و پر از نور🌟هدایت، از بچه های محل تا سربازان حزب بعث. 🍃ابراهیم هادی است که زمانی سراغمان می آید که راه گم کرده ایم و آنقدر شده ایم که باید دستمان گرفته شود😔 🍃به قول 🌺چشم او هرگز طغیان نکرد؛ برای همین با اولین نگاه به چهره اش تا مغز استخوان انسان نفوذ می کند😔 🍃آدمی است که زندگی اش، لحظه شــ🌺ــهادتش و بعد از رفتنش هرگز، کمک کردن را یادش نرفته و نمی رود😭 🍃 کانال کمیل را به اسم تو شناخته ایم و کرده ایم برای 😞 🍃 همه برگشتند جز تو، درکانال فقط تو مانده ای😭 🍃دست هایم را که روی خاک کمـیل گذاشتم گرمای وجودت را در خودم عجیب احساس کردم😥 من باتو کردم، اگر بیعتم شکست تو به بزرگواری خودت 😓 🍃در روبرو نیل داریم و پشت سر سپاه فرعون و در بین جمعیت، های گوساله سامری؛ به مددت نیازمندیم، دستمان را بگیر 🤲 (آماده شو بهر آن صبح اهورایی، چیزی نمانده تا آن سبز مسیحایی) 📅تاریخ تولد: ۱۳۳۶/۲/۱ 📆تاریخ شهادت: ۱۳۶۱/۱۱/۲۲ ❣️محل شهادت : 🕊وضعیت پیکر : @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti @ebrahim_navid_shahadat ═══°✦ ❃ ✦°═══
••💛✨ خُدایا! مارا‌ بخاطر آن‌نمازۍڪه بعدش‌فڪر‌ڪردیم باید‌چهار‌دنگـــ از‌بهشتت‌را‌به‌ناممان‌بزنۍ!! :)🖐🏻🥀 🌸🌱@hadidelhaa🌱🌸
🌿🌺﷽🌿🌺 زن نمی دانست که چه بکند ؟  خلق و خوی شوهرش او را به تنگ آورده بود ، همیشه می گفت و می خندید ، با بچه ها خوش و بش می کرد  ولی مدتی بود با کوچکترین مسئله عصبانی می شد و داد و فریاد می کرد !!! زن روزی به نزد راهبی رفت تا از او کمک بگیرد ، او در کوهستان زندگی می کرد ، 🏔زن از راهب معجونی  خواست تا شاید چاره ای کارش شود !☺️ راهب نگاهی به زن کرد و گفت : چاره ی کار تو در یک تار مو از سبیل ببر کوهستان است !. ببر کوهستان !! آن حیوان بسیار وحشی است !! و هر وقت تار مویی از سبیل ببر وحشی را آوردی برایت  معجونی می سازم تا شوهرت با تو مهربان شود .... زن با ناامیدی به خانه اش برگشت .😔 غذایی را آماده کرد و روانه ی کوهستان شد ، خود را به نزدیکی غار رساند ، از شدت ترس بدنش می لرزید  اما مقاومت کرد .. آن شب ببر بیرون نیامد !.😭  چندین شب به همین منوال گذشت هر شب چند گام به غار نزدیکتر می شد ، بلاخره ببر وحشی غرش کنان از  غار بیرون آمد و ایستاد و به اطراف نگاه کرد !. هر شب که می گذشت آن ببر و زن چند گام به هم نزدیکتر می شدند .... چهار ماه طول کشید تا ببر به واسطه ی بوی غذا به زن نزدیک شد ، و آرام آرام شروع به خوردن کرد .  مدتی گذشت .... طوری بود که ببر بر سر راه زن می ایستاد و منتظر می ماند زن خود را به ببر نزدیک تر میکرد و سر او را  نوازش می کرد و به ملایمت به او غذا می داد ،  هیچ سرزنش و ملامتی در کار نبود هیچ عیب جویی ، ترس و وحشتی در میان نبود و بر خلاف دشواری و  سختی راه هر شب آن زن برای ببر غذا می برد و سر او را در دامن خود می گذاشت ، دست نوازش بر مویش می کشید ....!!!! بالاخره یک شب زن با ملایمت تار مویی از سبیل ببر کند ، و شادمان نزد آن راهب رفت .... 😍 فکر می کنید آن راهب چه کرد ؟ نگاهی به اطرافش کرد و آن تار مو را به داخل آتشی انداخت که در کنارش شعله ور بود .. زن ، هاج و واج نگاهی کرد در حالی که چشمانش داشت از حدقه بیرون می زد ماند که چه بگوید .راهب با  خونسردی رو به زن کرد و گفت : آیا ”مرد تو " از آن ببر کوهستان بدتر است ؟تو نیرویی داری که از وجود آن بی خبری !!😊 ✨با و ، و توانستی آن حیوان را کنی !!! 💪مهار خشم شوهرت در دستان توست ، 👌پس و را به او و با و و را از او دور ساز. 🌷 / ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa