eitaa logo
جبهه فرهنگی فاطمیون استان مازندران
1.2هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
3.4هزار ویدیو
36 فایل
کانال رسمی جبهه فرهنگی فاطمیون استان مازندران کانالی 🌸 با حضور جمعی از دختران و بانوان فعال فرهنگی استان مازندران 🦋جهت انس بهتر و معرفی شهدا و انقلاب اسلامی 🌺اینجا متبرک به حضور خانواده های معظم شهدا است.
مشاهده در ایتا
دانلود
در سال ۱۳۵۱ که ۲۷ ساله بودم به مادرم گفتم ما یلم ازدواج کنم و اگر دختری مناسب با روحیات من میشناسند معرفی کنند تا به خواستگاری برویم. در آن ایام در تهران به امام زاده صالح در تجریش ارادت زیادی داشتم و همواره روزهای تعطیل یا جمعه ها به زیارت آن بزرگوار می رفتم. شبی در خواب دیدم که جلوی ضریح ایستاده ام و به ایشان گفتم که ای امامزاده صالح، شما اگر دختر مناسبی برای ازدواج با بنده سراغ دارید راهنمایی بفرمائید تا با او ازدواج کنم. ناگهان از درون ضریح امامزاده صدایی به گوشم رسید که میگفت فردا خواهرت همسر آینده ات را به تو معرفی میکند. فردای آن شب خواهرم که دانشجوی رشته شیمی دانشگاه شهید بهشتی (دانشگاه ملی سابق بود در مسیر به من گفت دختر خواهر دوستش طاهره خانم دختر خیلی خوبی است. اگر مایل باشی آقاجون و مامان میتوانند او را برایت خواستگاری کنند من بلافاصله خواب شب قبل را برایش بازگو کردم و سپس جریان را با پدر و مادرم در میان گذاشتیم. خوشبختانه پس از خواستگاری از ایشان که« منیره» نام داشت و پدرشان مدیر مدرسه و سیدی بزرگوار و مادرش بانویی مومنه از خانواده ای خوشنام و در همان سال ازدواج نمودیم. @fatimioun
اولین فرزندم یک سال بعد در اصفهان متولد شد و قرآن را باز گردیم و سوره مبارکه مریم آمد و نامش را مریم گذاشتیم جالب این که سالها بعد متوجه شدیم که روز تولد دخترم (۱۷) شهریورماه) با روز ولادت حضرت مریم مصادف است. مجاهد_گمنام @fatimioun
سال ۱۳۵۶ رژیم ستم شاهی با چاپ مقاله ای در روزنامه اطلاعات به امام خمینی که قلباً مورد احترام ملت ایران بود توهین نمود و این زمینه ساز برافروختن آتش خشم ملت از زیر خاکستری بود که رژیم سال ها سعی داشت آن را خاموش کند قیام های مردمی پی در پی در شهرهای ایران از چهلم شهدای شهری به چهلم شهدای شهری دیگر) شکل گرفت. کارخانه ذوب آهن اصفهان که با ۴۵۰۰۰ نفر کارمند کارگر مهندس و تکنیسین از بزرگترین مجموعه های کارگری ایران بود نیز دور از این جریانات نماند؛ خاطرم می آید به اتفاق همسر و دخترم با خودروی شخصی از ذوب آهن به تهران می رفتیم به قم که رسیدیم دیدیم تظاهرات عظیمی برپا شده و مردم با شعار «مرگ بر شاه» و «درود بر خمینی خواستار سقوط شاه و برپایی جمهوری اسلامی بودند ما هم در تظاهرات شرکت نمودیم به نزدیکی هایحرم حضرت معصومه که رسیدیم دیدیم نظامیان رژیم و ساواک با شلیک گلوله و پرتاب سنگین گاز اشک آور تعدادی از تظاهر کنندگان را به خاک و خون کشیده بودند و بقیه مردم به طرف کوچه های اطراف حرم هجوم آوردند. من و همسر و دخترم به داخل کوچه ای پناه بردیم. دخترم مریم که در آن ایام حدود ۵ سال بیشتر نداشت، در حالی که چشمانش شدیداً میسوخت، گفت: «بابا نگران نباش من تحمل میکنم!» طلبه روحانی که در کنار ما بود گفت: «آفرین دخترم که انقدر مقاوم هستی!» @fatimioun
2 در آن زمان حرکات انقلابی مردم اصفهان به حدی گسترده شده بود که رژیم مجبور شد که حکومت نظامی در اصفهان را با پخش مکرر اعلامیه در رادیو و تلویزیون برپا نماید. فرمانده حکومت نظامی در اصفهان تیمسار ناجی بود که بسیار با خشونت بر علیه انقلابیون عمل میکرد. جالب این بود که یکی از برادرانی که نقش زیادی در فعالیتهای انقلابی کارخانه ذوب آهن اصفهان داشت برادر عزیز مهندس حسین ناجی بود و تیمسار ناجی دائی ایشان بود. منزل ایشان در طبقه بالای خانه دو طبقه در اصفهان بود که در طبقه اولش مادر پیر تیمسار ناجی ساکن بود و به همین علت عوامل حکومت نظامی هیچ شکی به این خانه نداشتند. مهندس ناجی با احتیاط فراوان دستگاه کپی و تکثیر اعلامیه ها را در خانه خودش جا داده بود و اکثر اعلامیه های انقلابی و پیامهای امام خمینی را در این خانه تکثیر میکرد که توسط برادران انقلابی در اصفهان پخش میشد و جالب این که کسی از افراد رژیم تا آخر به این خانه مشکوک نشد. @fatimioun
آن زمان من با خانواده ام با توجه به این که علاقه به کار در مناطق محروم داشتیم، تصمیم گرفتیم که از ذوب آهن هجرت نموده و برای خدمت رسانی به مردم شریف منطقه محروم ترکمن صحرا، عازم آنجا شویم. به همین دلیل از کارخانه ذوب آهن اصفهان مأمور به بندر ترکمن شدم ابتدا به استانداری مازندران رفتم و در آنجا از طرف آقای مصحف استاندار مازندران حکم مسئولیت دفتر عمران امام در بندر ترکمن به اینجانب داده شد. به همراه همسرم و دخترم مریم با یک چمدان و یک گاز پیک نیکی و چند وسیله دیگر که همه در صندوق عقب یک ماشین سواری جا میشد به بندرترکمن رفتیم. @fatimioun
کردکوی که در شمال شهر بندر ترکمن قرار دارد. لوله کشی آب شیرین را به همه روستاهای آن منطقه انجام دادیم قبل از انقلاب هر هفته کامیون حامل تانکر آب شیرین به روستاهای ترکمن صحرا می رفت و به آنها آب شیرین می داد. با این حال بعضی مواقع به خصوص در زمستانها که سیل می آمد و راه های روستایی را آب فرا می گرفت ارتباط با شهر قطع می شد و آب شیرین به مردم روستاها نمی رسید و مردم در مضیقه شدید قرار می گرفتند. حتی در تابستان هم بعضی مواقع که تانکر حمل آب شیرین دچار نقص فنی می شد. آب شیرین به روستاها نمی رسید؛ که به لطف خدا با لوله کشی به روستاها این مشکلات کاملا برطرف شد. یکی دیگر از فعالیتهای ما احداث سیل بند بر روی رودخانه قره سو بود. این رودخانه در زمستانها طغیان میکرد و سیلاب روستاهای بندر ترکمن را در بر می گرفت. با انجام پروژه سیل بند بر روی دیواره رودخانه در تابستان از نفوذ سیلاب به داخل روستاها در زمستان جلوگیری میکردیم فعالیت دیگر ما ساخت پل بر روی رودخانه قره سو برای برقراری ارتباط شهر و روستاهابود. فعالیت دیگر ما در جهت مدرسه سازی در روستاهای منطقه بود که با بودجه یک روز نفت در هر روستا مدرسه احداث می کردیم. هم چنین در روستاها حمام وجود نداشت و ما نسبت به احداث حمام در روستاها اقدام نمودیم. در روستاها درمانگاه و خانه بهداشت موجود نبود و یکی از فعالیت های ما احداث خانه بهداشت و درمانگاه در نقطه ای که چند روستا را سرویس می داد بود. @fatimioun
پس از مدتی برادران سپاه و جهاد و دیگر نهادها به استانداری مازندران پیشنهاد کردند تا اینجانب را به عنوان فرماندار بندر ترکمن معرفی کنند و در سال ۱۳۵۹ حکم فرمانداری برایم صادر شد. @fatimioun
در جلسه ای که با برادر دکتر ولایتی داشتم ایشان پس از مذاکرات و دادن پیشنهادات مختلف در نهایت مسئولیت سفارت جمهوری اسلامی ایران در نروژ را بر عهده ام گذاشتند. که من هم پس از چند روز بررسی پذیرفتم. سپس چند ماهی در وزارت خارجه پرونده های مربوط به کشور نروژ را اعم از سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و همچنین روابط دوجانبه با ایران را مطالعه نمودم. @fatimioun
از صدور حکم به اتفاق همسرم دخترم مریم و پسرم محمد مهدی به کشور نروژ رفتیم قبل از من مسئولیت سفارت ایران در نروژ به عهده یکی از کارمندان وزارت خارجه به نام پرویز خزائی بود که در دوران دولت موقت مسئولیت سفارت در نروژ را به عهده گرفت اما پس از مدتی به رفتار او و همسرش در نروژ در ارتباط با منافقین مشکوک شدند و با ترفندهایی قصد داشتند او را به ایران برگردانند ولی او به دولت نروژ اعلام پناهندگی کرد و طی بیانیه هایی به سازمان منافقین مجاهدین خلق اعلام وفاداری نمود و بر علیه جمهوری اسلامی ایران موضع گیریهای زیادی کرد. سازمان منافقین نیز او را به عنوان مسئول سازمان در اسکاندیناوی منصوب نمود. @fatimioun
، خاطرات خودنوشت «محمدهادی اردبیلی» است از مسئولیتهای مختلفی که در دورانهای دشوار داشته است. از صنعت گرفته تا سیاست و فرهنگ از راه اندازی صنعت مس پس از انقلاب تا راه اندازی پالایشگاه آبادان پس از جنگ از جهاد سازندگی تا فرمانداری تا سفارت این خاطرات درسهای بسیاری دارد برای نسلهای آینده درس ایمان و توکل و نشانمان میدهد که حتی در سخت ترین شرایط در ناامیدوارانه ترین وضعیت با اتکای به خدا و باور به خودمان و توانایی هایمان بدون وابستگی و تسلیم در برابر بیگانگان ما میتونیم. برای تهیه این کتاب به مراجعه فرمایید.
☆کودکی و نوجوانی _داستان ازدواج پدر و مادرم _زندگی ای که دوباره بخشیده شد _خاطره آن شب نورانی _نمازی که خواندیم و سیزدهی که در کردیم _شفای پدرم در امامزاده عبدالله آمل _روزهای تحصیل در دبستان _ورود به جلسات مذهبی حاج آقا یزدانی _پخش قرائت قرآن سحرگاهی رویای مادر _سفر پر خاطره _احترام خانواده و فامیلها به یک نوجوان مذهبی _دادن خمس در نوجوانی _تاثیر عمیق حاج آقا یزدانی بر جوانان سالهای دبیرستان ☆دوران دانشجویی و کار در ذوب آهن _ازدواج _بحبوحه انقلاب ☆اوایل انقلاب _کار در ترکمن صحرا _راه اندازی صنعت مس _بازدید از مجتمع مس سرچشمه جهت ارائه گزارش از وضعیت مجتمع _شروع ماموریتم برای راه اندازی مجتمع مس سرچشمه _خاطرات ماموریت در مس _بنی صدر و تعطیلی کارخانه تغلیظ ۴۸ ساعت پس از راه اندازی _راه اندازی کارخانه مولیبدن _راه اندازی کارخانه ذوب مس _تولید اولین شمش مس در سوم خرداد ۱۳۶۱ _مذاکره با آمریکا برای گرفتن حق ملت _خاطره ملاقات وزیر فرهنگ نیکاراگوئه با امام خمینی _ماموریت در نروژ _ملاقات با شیخ السفرا در نروژ _ارتباط با مراکز اسلامی در نروژ _مراسم جشن روز ملی پاکستان _هواداری دکتر تروند لینستاد از انقلاب اسلامی ایران و مباحثه مطبوعاتی _حمله قایق تندرو در خلیج فارس به کشتی نفتکش نروژی _گسترش اسلام به قطب شمال _ساده زیستی و صرفه جویی _تشرف دکتر لینستاد به اسلام _پیشنهاد برای پذیرفتن مسئولیت وزارت معادن و فلزات _حمله ضد انقلاب به سفارت _تولد دخترم فاطمه و معجزه نجات بخش سفر شیخ زین و دو نفر از حزب الله لبنان به نروژ _درج نام خمینی بر تأسیسات نفت و گاز نروژ _اعزام زخمی های شیمیائی بمباران حلبچه به نروژ با کمک ایران _اعطای جایزه صلح نوبل به یک صهیونیست آمریکایی _ملاقات با کشیش مسیحی نروژی حامی انقلاب _مراسم روز ملی نروژ _بازگشت ایرانیان پناهنده _پایگاه های ناتو و آمریکا در نروژ _پالایشگاه آبادان _از دست دادن مادر _از اصفهان تا اهواز _شروع کار در مجتمع پتروشیمی اصفهان _شروع کار در نورد و لوله اهواز _بازگشت به مس _شروع دور دوم فعالیت در شرکت ملی صنایع مس ایران شکستن رکورد تولید مس در سال ۱۳۸۷ _مدیران لیبرال و غرب گرا عوامل مهم نفوذ و سلطه استعمار _سخن آخر _آلبوم تصاویر فهرست موضوعی کتاب خاطرات خود نوشت #محمدهادی
راه اندازی پالایشگاه آبادان بعد از جنگ از راست به چپ: مهندس آقازاده وزیر نفت آیت الله خامنه ای رئیس جمهور) مهندس صالحی فروز معاون وزیر و محمدهادی اردبیلی (مدیر پالایشگاه آبادان) مقام معظم رهبری در مراسم افتتاح فاز اول پالایشگاه نفت آبادان فروردین ۱۳۶۸ فرمودند: از نتیجه کار عظیم و تحسین بر انگیز شما عزیزان عید مضاعفی متصور است و حقیقتاً کار عظیمی که در زمینه بازسازی پالایشگاه آبادان در زمان بسیار کوتاهی صورت گرفته شبیه یک معجزه است. @fatimioun