"کسی می آید و تو را نجات میدهد"
خون زیادی از پای من رفته بود ، بی حس شده بودم ، عراقی ها مطمئن بودند که زنده نیستم ، حالت عجیبی داشتم ، زیر لب میگفتم : یا صاحب الزمان ادرکنی ...
هوا تاریک شده بود ، جوانی خوش سیما و نورانی بالای سرم آمد ، چشمانم را به سختی باز کردم ، مرا به آرامی بلند کرد، دردی حس نمیکردم، از میدان مین خارج شد در گوشه ای امن آهسته و آرام مرا روی زمین گذاشت.
گفت : کسی می آید و تو را نجات میدهد ، او دوست ماست !
لحظاتی بعد ابراهیم آمد با همان صلابت همیشگی ، مرا به دوش گرفت و حرکت کرد .
آن جمال نورانی ، ابراهیم را دوست خود معرفی کرد، خوشا به حالش...
کتاب سلام بر ابراهیم،ص117
#شهید_ابراهیم_هادی🤍🇮🇷
#تیکه_کتاب
🌹بزن رو لینک زیر و با ما همراه باش😊
به کانال فرکانس 313ظهور بپیوندید
https://eitaa.com/Fercans313Zouhor