📨 #همراه_با_اساتید 140 🎤 #استاد_پاسخگو 💼 #استاد_جعفری 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ⚠️شما عزیزان هم میتونید سوالات خودتون رو در قالب یک پیام به آیدی زیر ارسال کنین و پاسخ استاد مربوطه رو در کانال دریافت کنین😊✅ 🆔 @Fetrat_Monshibase ↪️ سوال قبلی ↩️ سوال بعدی 🆔 http://eitaa.com/joinchat/1830486034C0973355358 📃۩2⃣1⃣2⃣4⃣۩

❇️ ای فرشچیان! فکر حسن باش که زود است پیروزی ما بر عربستان یهودی...👌 🆔 @Fetrat_Base

❤️ولادت با سعادت کریم اهل بیت، امام حسن مجتبی علیه السلام مبارک 🎊🎀 @Gfetrat

🤱 #شب‌‌نشینی_مادرانه ۳۰ به نام خدای حسین فصل تابستون که میشد انگار خدا دنیارو باهمه بزرگیش یکجا داده بود به ما😍 چون هم مدرسه ،وامتحانات تموم شده بود☺️و هم بساط رفتن 24 ساعته ما به خونه پدربزرگم جور میشد😇 پدر بزرگ مرد زحمت کش و مهربونی بود ،با مادر بزرگم در یک خانه قدیمی و باصفا زندگی میکردن❤️ به قول مادر بزرگم بچه بادومه و نوه مغزه بادوم والبته یه جورایی عزیزتر از بچه خوده آدم☺️ اینو میگفت وقند تو دل ماها آب میشد😌 حالا ما مغزه بادوما بیشتر روزها وشب های تابستون رو اونجابودیم ومیشدیم همدم تنهایی هاییشون. بعداز ظهر که میشدبوی عطر غداتوی خونه میپیچید.🍲 سماور مادربزرگ مثل همیشه دست به کمرکنار اجاق گاز در حال قُل زدن بود.☕️ و خوراکی های خوشمزه ای که مادربزرگ دریک کیسه پارچه ای، در کنار اون قایم کرده بود،تا هرموقع صدای جیغ و فریاد ماکه در حیاط بازی میکردیم رو شنید برامون بیاره.🥧🍦 🥀💐حیاط مادر بزرگ پر بود از گل های خوشگل، پر از گلدون های شمعدونی ،که هر موقع، هرکدومشون یک سانت هم رشد میکردن ازچشم مادربزرگ دور نمیموند و شروع میکرد به قربون صدقه رفتن از قدو بالاشون و یک درخت انجیر که کار ما بعداز بازی بالا رفتن از اون درخت بود و چیدن انجیر هاش🌵 👵🏻 وصدای مادر بزرگ که میگفت: اونجوری نخورید، بیارید اینجا تا براتون تمیز بشورم ولی خب ما از هیجان همونجا بالای درخت نهایتا با یک فوت یکم تمیزش میکردیم و گاهی اوقات که خیلی دیگه میخواستیم وسواس به خرج بدیم با گوشه پیراهنمون تمیزش میکردیم و میخوردیم🙈😄 🆔 http://eitaa.com/joinchat/1830486034C0973355358 📃۩2⃣1⃣2⃣5⃣۩

🤱 #شب‌نشینی_مادرانه ۳۰ انقدر از صبح بازی میکردیم که بعداز ناهار همه از خستگی یک گوشه ای خواب بودیم 😴 ومعمولا خانه عصرها ساکت بودو به جز پیچیدن صدای نسیم خنکی که از لا به لای پرده های گلدوزی شده مادربزرگ ، و صدای قران خواندن پدر بزرگ، صدای دیگه ای به گوش نمیرسید.🙂 سواد کمی داشت ولی قران رو بسیار زیبا میخوند میگفت از آسید جمال خدا بیامرز یاد گرفته🌹 ماها دیگه اروم اروم باصداش از خواب بیدار میشدیم و میدیدیم مادربزرگم بااون چادر سفید گلدارش رو به رومون ایستاده با یک سینی شربت ابلیموی خنک😋🥤 بعداز خوردن اون شربت خوشمزه میرفتیم سراغ پدر بزرگ و بعداز کلی سرو صدا کردن دورو برش ازش میخواستیم بهمون قرآن خوندن رو یاد بده 😍 قبول کرد و دره قرآن رو باز کرد و سوره یس رو آورد ابتدا خودش از رویه آیه اول میخوند و بعداز ما میخواست که بخونیم. ماهم که منظم و به ترتیب کنارهم ورو به روی پدربزرگ نشسته بودیم ،تکرارمیکردیم😊 بعداز چند بار تکرار کردن تا آیه 5 رو خوب یاد گرفتیم بعد پدربزرگ از ماخواست تا یکی یکی این 5 آیه رو بخونیم 👈نوبت به هر کدوممون که میرسید جوری ژست میگرفتیم که انگار 10ساله به طوره ویژه قاری قرآنیم😅 و بعداز خواندن هدیه ما میشد یک بوس از طرف پدربزرگ .😘😍 زمان بُرد تا به ما مغز بادوم های بازیگوش تمام سوره یس رو آموزش بده ولی هیچ موقع خسته نشد و با ارامش بهمون یاد داد😍 واین شد اولین سوره بزرگی که ما از قران کریم یاد گرفتیم🌺 و چقدر این سوره برایمان لذت بخش بود و هنوز هم هست سالهاست که دیگر پدر بزرگ و مادر بزرگ در کنار ما نیستند ولی چه یادگاری های زیبایی از خودشون برامون به جای گذاشتن 😢 هر موقع که به یادشون می افتم قرآن رو باز میکنم و به یادشون یس میخونم و تمام خاطرات اون سالها توی ذهنم مرور میشه و نتیجه اش میشود اشک لغزنده ای که گونه هامو ترمیکنه😢 ان شاالله تاوقتی که هستند قدرشونو حسابی بدونیم و اگر که نیستند خدا درآغوش پر مهر خودش اونهارو به آرامش برسونه...🙏 یاعلی🌹 ↪️جلسه قبلی ↩️ جلسه بعدی 🆔 http://eitaa.com/joinchat/1830486034C0973355358 📃۩2⃣1⃣2⃣6⃣۩

💜✨دریافت انرژی الهی✨💜 🌸خداوندا همان گونه که چشم هایمان را از خواب بیدار کردی قلب های ما را از غفلت بیدار کن و همان گونه که جهان به نور صبح منور گرداندی زندگی‌مان را به نور هدایت منور بگردان سلام صبحتون بخیر 😊🌹🌹 🆔 @Fetrat_Base

🧒🏻 #بازی_های_کودکانه 82 🔆 کاردستی 🆔 http://eitaa.com/joinchat/1830486034C0973355358 📃۩2⃣1⃣2⃣7⃣۩

💚حُسْن ظَنّ نسبت به خداوند متعال💚 #استاد_فرحزاد زمان:دو دقیقه و سی و سه ثانیه 🆔 @Fetrat_Base