#فهرست_روزانه #فطرت :
🗓 #تقویم_روز👈 تا دقایقی دیگر
📿 #کلام_بزرگان 👈ساعت ۹ صبح
1134
📼 #داستان_صوتی_کودکانه 👈ساعت ۱۰ صبح
1135
🌄 #عکس_نوشته 👈ساعت 14
1136
👩👩👦 تدریس #بانوی_دوست_داشتنی 👈ساعت 17
1137
🤱 #شبنشینی_مادرانه👈ساعت٢٠
1139
🙏 شب بخیر 👈 ساعت ۲۲:۳۰
🆔 http://eitaa.com/joinchat/1830486034C0973355358
📃۩1⃣1⃣3️⃣3⃣۩
#فهرست_روزانه #فطرت :
🗓 #تقویم_روز👈 تا دقایقی دیگر
👦🏻 #بازیهای_کودکانه 👈ساعت ۹ صبح
📼 #داستان_صوتی_کودکانه 👈ساعت ۱۰ صبح
📨 #همراه_با_اساتید 👈 ساعت ۱۴
🌄 #عکس_نوشته👈ساعت١٨
👩👦👦 #شبنشینی_مادرانه👈ساعت٢٠
🙏 #استغفار_هفتاد_بند 👈 ساعت ۲۲:۳٠
🆔 http://eitaa.com/joinchat/1830486034C0973355358
📃۩1⃣1⃣6⃣2⃣۩
🤱 #شبنشینی_مادرانه ۳۰
به نام خدای حسین
فصل تابستون که میشد انگار خدا دنیارو باهمه بزرگیش یکجا داده بود به ما😍
چون هم مدرسه ،وامتحانات تموم شده بود☺️و هم بساط رفتن 24 ساعته ما به خونه پدربزرگم جور میشد😇
پدر بزرگ مرد زحمت کش و مهربونی بود ،با مادر بزرگم در یک خانه قدیمی و باصفا زندگی میکردن❤️
به قول مادر بزرگم بچه بادومه و نوه مغزه بادوم والبته یه جورایی عزیزتر از بچه خوده آدم☺️
اینو میگفت وقند تو دل ماها آب میشد😌
حالا ما مغزه بادوما بیشتر روزها وشب های تابستون رو اونجابودیم ومیشدیم همدم تنهایی هاییشون.
بعداز ظهر که میشدبوی عطر غداتوی خونه میپیچید.🍲
سماور مادربزرگ مثل همیشه دست به کمرکنار اجاق گاز در حال قُل زدن بود.☕️
و خوراکی های خوشمزه ای که مادربزرگ دریک کیسه پارچه ای، در کنار اون قایم کرده بود،تا هرموقع صدای جیغ و فریاد ماکه در حیاط بازی میکردیم رو شنید برامون بیاره.🥧🍦
🥀💐حیاط مادر بزرگ پر بود از گل های خوشگل، پر از گلدون های شمعدونی ،که هر موقع، هرکدومشون یک سانت هم رشد میکردن ازچشم مادربزرگ دور نمیموند و شروع میکرد به قربون صدقه رفتن از قدو بالاشون و یک درخت انجیر که کار ما بعداز بازی بالا رفتن از اون درخت بود و چیدن انجیر هاش🌵
👵🏻 وصدای مادر بزرگ که میگفت:
اونجوری نخورید، بیارید اینجا تا براتون تمیز بشورم
ولی خب ما از هیجان همونجا بالای درخت نهایتا با یک فوت یکم تمیزش میکردیم و گاهی اوقات که خیلی دیگه میخواستیم وسواس به خرج بدیم با گوشه پیراهنمون تمیزش میکردیم و میخوردیم🙈😄
🆔 http://eitaa.com/joinchat/1830486034C0973355358
📃۩2⃣1⃣2⃣5⃣۩