eitaa logo
فطرت مدیا
825 دنبال‌کننده
297 عکس
275 ویدیو
2 فایل
﷽ کانال رسانه محور فطرت مدیا آشفته دلان را هوس خواب نباشد ..... ️ پیام‌ها‌ی ناشناس شما: https://daigo.ir/secret/444831194 راه ارتباطی ادمین مشاوره و پاسخگویی سوالات @Ali_Ramezani1370 @hossein_dosti
مشاهده در ایتا
دانلود
☘☘ ✍اِبن سیرین كسی را گفت : چگونه‏‌ای ؟ 🔸گفت : چگونه است حال كسی كه پانصد درهم بدهكار است، عیالوار است و هیچ چیز ندارد ؟! 🔹ابن سیرین به خانه خود رفت و هزار درهم آورد و به وی داد و گفت : پانصد درهم به طلبكار بده و باقی را خرج خانه كن و لعنت بر من اگر پس از این حال كسی را بپرسم ...! 🔸گفتند : مجبور نبودی كه قرض و خرج او را بدهی ! 🔹گفت : وقتی حال كسی را بپرسی و او حال خود بگوید و تو چاره‌ای برای او نیندیشی، در احوالپرسی منافق باشی ...! @Fetrat_Media14
☘☘ 🔊گویند ✍ قبل از انقلاب مردی در شهر خوی بود که به او تِرمان می‌گفتند . 🔹او شیرین‌عقل بود و گاهی سخنان حکیمانه‌ی عجیبی می‌گفت . 🔸روزی از او پرسیدند : « مصدق خوب است یا شاه ؟ بگو تا برای تو شامی بخریم . » 🔹ترمان گفت : « از دو تومنی که برای شام من خواهی داد ، دو ریال کنار بگذار و قفلی بخر بر لبت بزن تا سخن خطرناک نزنی !!! » 🔸مرحوم پدرم نقل می‌کرد ، در سال ۱۳۴۵ برای آزمون استخدامی معلمی از خوی قصد سفر به تبریز را داشتم . 🔹ساعت ده صبح گاراژ گیتیِ خوی رفتم و بلیط گرفتم . از پشت اتوبوسی دود سیگاری دیدم ، نزدیک رفتم دیدم ، ترمان زیرش کارتُنی گذاشته و سیگاری دود می‌کند . یک اسکناس پنج تومانی نیت کردم به او بدهم . او از کسی بدون دلیل پول نمی‌گرفت . باید دنبال دلیلی می‌گشتم تا این پول را از من‌بگیرد . 🔸گفتم : « ترمان ، این پنج تومان را بگیر به حساب من ناهاری بخور و دعا کن من در آزمون استخدامی قبول شوم ترمان از من پرسید:ساعت چند است؟ گفتم : نزدیک ده گفت:ببرنیاز نیست. 🔹خیلی تعجب کردم که این سؤال چه ربطی به پیشنهاد من داشت ؟ 🔸پرسیدم : « ترمان ، مگر ناهار دعوتی ؟ »گفت : « نه . من پول ناهارم را نزدیک ظهر می‌گیرم . الان تازه صبحانه خورده‌ام . اگر الان این پول را از تو بگیرم یا گم می‌کنم یا خرج کرده و ناهار گرسنه‌می‌مانم.من بارها خودم را آزموده‌ام خداوند پول ناهارمرا بعد اذان‌ظهرمی‌دهد. واقعا متحیر شدم . 🔹 رفتم و عصر برگشتم و دنبال ترمان بودم . ترمان را پیدا کردم . 🔸پرسیدم :ناهار کجا خوردی ؟ گفت : بعد اذان ظهر اتوبوس تهران رسید.جوانی از من آتش خواست سیگاری روشن کند روشن‌کردم مهرم به‌دلش‌نشست‌وخندید ، خندیدم و با هم دوست شدیم و مرا برای ناهار به آبگوشتی دعوت کرد. 💯ترمانِ دیوانه ، برای پول ناهارش نمی‌ترسید،اما بسیاری از ما چنان از آینده می‌ترسیم و وحشت داریم که انگار در آینده دنیا نابود خواهد شد ؛ جمع کردن مال زیاد و آرزوهای طولانی و دراز داریم . ❣حضرت علی علیه السلام می‌فرمایند: 🌴از آنچه که داری فقط آنچه که‌می‌خوری مال توست،سرنوشتِ بقیه‌ی اموالِ تو،معلوم نیست .
شخصی به دارالحکومه رفت و گفت: از كسی پولی طلب دارم و پس نمی دهد. گفتند: آیا شاهد داری؟ گفت: خدا گفتند: کسی را معرفی کن؛ که قاضی او را بشناسد!! ............................ 🌐کانال «فِطْرَت مِدِیا» @Fetrat_Media14
🔊گویند ✍ قبل از انقلاب مردی در شهر خوی بود که به او تِرمان می‌گفتند . 🔹او شیرین‌عقل بود و گاهی سخنان حکیمانه‌ی عجیبی می‌گفت . 🔸روزی از او پرسیدند : « مصدق خوب است یا شاه ؟ بگو تا برای تو شامی بخریم . » 🔹ترمان گفت : « از دو تومنی که برای شام من خواهی داد ، دو ریال کنار بگذار و قفلی بخر بر لبت بزن تا سخن خطرناک نزنی !!! » 🔸مرحوم پدرم نقل می‌کرد ، در سال ۱۳۴۵ برای آزمون استخدامی معلمی از خوی قصد سفر به تبریز را داشتم . 🔹ساعت ده صبح گاراژ گیتیِ خوی رفتم و بلیط گرفتم . از پشت اتوبوسی دود سیگاری دیدم ، نزدیک رفتم دیدم ، ترمان زیرش کارتُنی گذاشته و سیگاری دود می‌کند . یک اسکناس پنج تومانی نیت کردم به او بدهم . او از کسی بدون دلیل پول نمی‌گرفت . باید دنبال دلیلی می‌گشتم تا این پول را از من‌بگیرد . 🔸گفتم : « ترمان ، این پنج تومان را بگیر به حساب من ناهاری بخور و دعا کن من در آزمون استخدامی قبول شوم ترمان از من پرسید:ساعت چند است؟ گفتم : نزدیک ده گفت:ببرنیاز نیست. 🔹خیلی تعجب کردم که این سؤال چه ربطی به پیشنهاد من داشت ؟ 🔸پرسیدم : « ترمان ، مگر ناهار دعوتی ؟ »گفت : « نه . من پول ناهارم را نزدیک ظهر می‌گیرم . الان تازه صبحانه خورده‌ام . اگر الان این پول را از تو بگیرم یا گم می‌کنم یا خرج کرده و ناهار گرسنه‌می‌مانم.من بارها خودم را آزموده‌ام خداوند پول ناهارمرا بعد اذان‌ظهرمی‌دهد. واقعا متحیر شدم . 🔹 رفتم و عصر برگشتم و دنبال ترمان بودم . ترمان را پیدا کردم . 🔸پرسیدم :ناهار کجا خوردی ؟ گفت : بعد اذان ظهر اتوبوس تهران رسید.جوانی از من آتش خواست سیگاری روشن کند روشن‌کردم مهرم به‌دلش‌نشست‌وخندید ، خندیدم و با هم دوست شدیم و مرا برای ناهار به آبگوشتی دعوت کرد. 💯ترمانِ دیوانه ، برای پول ناهارش نمی‌ترسید،اما بسیاری از ما چنان از آینده می‌ترسیم و وحشت داریم که انگار در آینده دنیا نابود خواهد شد ؛ جمع کردن مال زیاد و آرزوهای طولانی و دراز داریم . ❣حضرت علی علیه السلام می‌فرمایند: 🌴از آنچه که داری فقط آنچه که‌می‌خوری مال توست،سرنوشتِ بقیه‌ی اموالِ تو،معلوم نیست . ➖➖➖➖➖➖➖➖ 🌱🆔 @Fetrat_Media14  👈 join✨
حکایت مار و خارپشت خارپشتی دُم ماری را به دهان گذاشته و هنگامی‌که مار می‌خواهد واکنش نشان دهد، خارپشت خود را گِرد می‌کند و تلاش‌های مار فقط باعث می‌شود که خارهای بیشتری به بدنش برود و آسیب شدیدتری ببیند. اگر مار صبر می‌کرد و بی‌حرکت می‌ماند کمی بعد رها می‌شد و تَنَش زخمی نمی‌شد. ✍️ مولانا در این داستان به انسان می‌آموزد که نباید به موقعیت‌های خطرناک نزدیک شویم و اگر بدون اختیار خود وارد چالشِ سختِ زندگی شدیم با بردباری و پایداری در صبر، آن مرحله را پشتِ سر بگذرانیم. نادانی و عجله کردن، آسیب‌های احتمالی را بیشتر می‌کند. گذر از پیچ وتاب جاده زندگی کار ساده‌ای نیست و البته این جهان با مشورت ما بوجود نیامده و خالقی عالم و دانا دارد که هستی را به بهترین شکل اداره می‌کند، پس عاقلانه‌ست که هنگام گرفتاری و مصیبت‌ صبرِ جمیل داشته باشیم و بی‌تابی و بی‌قراری و عجله نکنیم و نظرمان به عاقبت کار باشد. زیرا صبر و پیروزی دو دوست قدیمی هستند که بعد از صبر، پیروزی می‌آید. ➖➖➖➖➖➖➖➖ 🌱🆔 @Fetrat_Media14  👈 join✨