eitaa logo
Foad Nasery
108 دنبال‌کننده
3 عکس
3 ویدیو
0 فایل
فؤادِ ناصری هستم.
مشاهده در ایتا
دانلود
May 11
۱۱ بهمن ۱۳۹۹
۱۱ بهمن ۱۳۹۹
May 11
۱۱ بهمن ۱۳۹۹
۱۱ بهمن ۱۳۹۹
بِسم الله الرحمن الرحیم
۱۱ بهمن ۱۳۹۹
۱۱ بهمن ۱۳۹۹
سلام علیکم هستم اهل زیاد نویسی نیستم... کوتاه می‌نویسم نه نویسنده ام نه خیال پرداز... خدا کمک کنه شرمنده نشیم. یا علی 🙌
۵ اردیبهشت ۱۴۰۰
۵ اردیبهشت ۱۴۰۰
وقتی اسم سیاست میاد ، بوی کثافت کاری هم میاد. ظریف ِ زمانه! واست بد شد حاجی رو قاطی کثافت بازی هات کردی.
۶ اردیبهشت ۱۴۰۰
یک مهره پیاده شناسایی کرده بودم وقتش بود سر در بیارم تا چه میزان موفق بودم. دو سالی بود پیگیر یک زن بودم. همیشه بود عادی راحت روتین مهره پیاده ، منو میرسوند به پروژه نسترن سیاه از اراک ، قم، تهران ردشو میزدم از بس معمولی بود شک برانگیز تر بود نزدیک سوژه شدم تا اومدم جلو بزنم ازش ، ی موتور از فرعی زد بیرون و موبایل تو دستِ مهره پیاده رو قاپید ادای چلمنگ ها رو درآورد، من تنه زدم به موتور و دو تا موتور سوار ها ولو شدن کف خیابون اما فرز و چابک موبایلشو از رو زمین ورداشت این اولین نشونه بود. مردم ریختن و هر دو سارق تحویل بچه های نیروی انتظامی شد. به حاجی زنگ زدم گفتم فی الحال این دو سارق واسم مهم تر از سوژمه رفتن برای تشخیص هویت و رصد شاخه ای مهره پیاده احساس خطر کرد میپائیدمش جمعیت زیاد بود ، تشخیصش ناکارآمد شد محل رو ترک کرد بدلیل اینکه گفتم ممکنه بپا خودی داشته باشه رهاش کردم تا بوقتش گیرش بندازم یا ممکن بود موتوری خودی اونا باشه ، رد منو زده باشن به خونه برگشتم درو وا کردم و همزمان صدای تنهایی خونه در گوشم پیچید. عادت ندارم لباس خونه و کار داشته باشم همه یکیه دراز کشیدم و کتاب بدست مشغول خوندن شدم... 📌 لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/2337996898C97bfe13851
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
از بچگی زیر چشمی بلد بودم طوری که فرقی با کامل دیدن برام نداره ، فرودگاه دوحه بودم و پرواز ایرلاین قطر سوژه من دیگه خیلی خنثی بود ، هیچ حرکت غیر عادی این زن نمی‌کرد از بس کارش تمییز بود این نظر منه نه مافوقم یک دست سیاه پوشیده بود و حجاب نرمالی داشت گاهی روسریش عقب می‌رفت و خودش جلو میکشید چند تا مرد هم دورش وز وز میکردن که اهمیت چندانی به مردا نمی‌داد. بلند شد سمت پیر زنی رفت و کمکش کرد تا آب جوش از دستگاه بریزد و تی بگ انداخت تو لیوانش دست رو شونه پیرزن زد و فقط یک لبخند. و لاغیر هیچ گزارشی نداشتم به حاجی بدم. بد قیچی شده بودم تا فرودگاه امام خمینی ره ، تو رصدم بود بعد اون سپردمش دست « عماد» ✔️ چند روز بعد زیر دوش حمام داشتم جزئیات رو بررسی میکردم لامصب هیچی نبود هیچی حوله پیچ بودم که « مظاهر» بهم زنگ زد گفت : ... نطنز ... خشکم زد توسل به آقا امام زمان کردم که واسه بچه ها اتفاقی نیفتاده باشه ... از حاجی خواستم تمام لیست پرواز های خارجی به من بده و تصمیم گرفتم اول از لیست پرواز قطر خودم با سوژه ام که اسمشو « سارا » گذاشته بودم شروع کنم کار از اون چیزی که تصورشو میکردم زودتر پیش رفت ... سارا پیچیده ترین شخصیتی بود که باهاش برخورد کرده بودم زنی بی نهایت باهوش. با فریاد از مظاهر خواستم دوربین های تاریخ و ساعت ورود ما به فرودگاه امام خمینی رو برام آماده کنه. حاجی صدا کردم تا قبل دیدن تصاویر در مورد پیش فرضام با ایشون صحبت کنم. بله کامل درست فهمیده بودم سارا کاملا عادی اون پیرزن تو فرودگاه از تو کیفش لیوان با اون تی بگ رو درآورد داد به مردی که کمکش چرخ دستی هول میداد. رفتیم تو کار اون مرد ▪️**رضا کریمی** ۴۳ ساله ... و متواری از کشور.... باز کردن بخش محرمانه پرونده « سارا » احتمالا داخل اون تی بگ ریز تراشه ای بود برای نابودی زیر ساخت های هسته ای و یا ... تقویت ویروس استاکس نت کوچک ملت شریف ایران 📌 لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/2337996898C97bfe13851
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۰
رضا کریمی 42ساله
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۰
برشی از یک گزارش بزودی ارادتمند شما 🙌 📌 لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/2337996898C97bfe13851
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
جلسه مهم در نطنز در حال شنیدن میزان خرابکاری صهیونیست ها بودیم ... برای من بی غیرتی امنیتی بود تا روبروی دانشمندان کشورم بنشینم و گزارش گوش بدم ، فقط خدا را شاکرم که اتفاقی بر اثر نشت و... برای بچه ها نیوفتاده بود. حاجی از سر شرمندگی سرش پایین بود و میدونستم در حال ذکر گفتن بود. اتاقِ امن و ایزوله منو حاجی فؤادم منتظرم بشنوم. حاجی مدتها پیش روی پلنِ « دیمونا» حسابی کار کردم با دو سر تیم قوی یکی عملیات منطقه ، و دومی واحد پژوهشی صهیونیسم شناسی هم جلسه داشتم. اونا رضا کریمی رو خریدن ، خرابکاری راه انداختن حدش گرد و خاک بود پروژه « لَجمن» رو اجازه بدید عملیاتیش میکنم. حاجی زل زد تو چشمام ، صدای نفس هایش می‌شنیدم ... سکوت و سکوت هیچ مکالمه ای تا تهران رد و بدل نشد جز اینکه حاجی چای تعارفم زد. تا خود تهران قرآن و ذکر ... ذهن حاجی همیشه تمرکز داشت فرودگاه مهرآباد گفت : آماده باش بریم مقر اونجا همه رو توضیح بده ۲ ساعت بعد مَقَر بسم الله الرحمن الرحیم پروژه « لَجمَن» بزرگواران میدونید لجمن یعنی « لبه جلویی منطقه نبرد» یعنی آب و آتیش بنده لجمن رو یک نفر با گروهی از فرماندهان از تخصص های مختلف تعریف کردم. لَجمَن میشه من و بقیه شما سرداران این پروژه بصورت پکیجی از پاتک های ما خواهد بود. ➖ کارخانه موشک سازی اسرائیلپالایشگاه حیفارافائل ۳ عملیات ویژه در این پروژه تعریف شدند که در روزهای ابتدایی بررسی های میدانی ما، برخی زیرسازی های آن انجام شده حاجی! کل عملیات میبایست با « فاعلی مشخص » انجام بشه ... حاجی دوستان همرزمش رو نگاه میکرد تا دستش بیاد نظر هر یک چیه . ☢ ادامه دارد ان شاالله مخلصیم 📌 لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/2337996898C97bfe13851
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۰