سلام؟
حقیقتش خودمم نمیدونم هدف از این رفتن و اومدنا چیه، ولی خب نه وقت و انرژی بودن و فعالیت کردن دارم و نه وابستگی و دلتنگی اجازه میده کلا بیخیال اینجا بشم..*
(باید عرض کنم خدمتتون چون یه ربع دیگه میرم و خیلی پیام دارم جدی نمیتونم همه رو جواب بدم.. هم ناشناس هم پی وی.. اگرم دیدین سین خورده کار ایتاس نه من و خب معذرت میخوام،ایشالا یه روز که اوضاع بهتر شد میام اینقد حرف میزنیم سردرد بگیرین)
قهوه تلخ
(باید عرض کنم خدمتتون چون یه ربع دیگه میرم و خیلی پیام دارم جدی نمیتونم همه رو جواب بدم.. هم ناشناس
اون رفیق intp ایم که دور سرش میگشتم یادتونه؟
رشته رفاقت بی نقصمون گسسته شد
چرا؟ نمیدونم.
ولی میدونم باید زودتر یه فکری به حال روابط انسانیم بکنم، الان با یه انسان اولیه غارنشین هیچ فرقی ندارم..
البته خودم مشکلی ندارم، خیلیم راضیم، منتها اینو که ملت دارن اذیت میشنو احساس میکنم
قهوه تلخ
اره خلاصه رفقا تا درود دیگری به درود.. به محض نوشتن متیو و آنا برمیگردم*
خیلی نوشتم، خیلی زیاد
ولی به اشتراک گذاشتنم نمیاد..
قهوه تلخ
اون رفیق intp ایم که دور سرش میگشتم یادتونه؟ رشته رفاقت بی نقصمون گسسته شد چرا؟ نمیدونم. ولی میدون
حالا این یکی به کنار، احتمالا دوباره درست بشه
ولی من کلا تازگیا شدیدا دارم به این فک میکنم که چه ایرادی دارم؟ واقعا ایراد از منه؟ اینقد هوش EQ پایینی دارم؟ کسی که باید تغییر کنه منم؟
چون همه روابط من یه روند تکراری و مزخرف دارن..
با طرف سردیم، یهو خیلی بی دلیل گرم میشیم، کل زندگیمونو میریزیم تو دایره، همه چی خوب و عالی پیش میره، شترق.. یهو به همون سرعتی که گرم شده بودیم سرد میشیم.. یهو نه سلامی، پیامی، نه احوال پرسی، حتی در حد اینکه "هوی بشر؟ زنده ای یا مرده؟".. دلیلشم واقعا درک نمیکنم
قهوه تلخ
هوا خیلی سرد است.. چرا این جاده تمام نمیشود؟ شاید بی هدف قدم زدن من هم بی تاثیر نباشد.. به هر حال و