#داستان
خانوووووووم....شــماره بدم؟
خانوم خوشــــــگله برسونمت؟
خوشــــگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟
اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید.
بیچــاره اصـلا" اهل این حرفها نبود. این قضیه به شدت آزارش می داد تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و به محـــل زندگیش بازگردد.
روزی به امامزادهی نزدیک دانشگاه رفت، شـاید میخواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی.
دخترک وارد حیاط امامزاده شد، خسته، انگار فقط آمده بود گریه کند. دردش گفتنی نبود.
رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد، وارد حرم شد و کنار ضریح نشست. زیر لب چیزی می گفت انگار. خدایا کمکم کن...
چند ساعت بعد، دختر که کنار ضریح خوابیده بود، با صدای زنی بیدار شد. خانوم! خانوم! پاشو سر راه نشستی مردم میخوان زیارت کنن.
دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را به خوابگاه برساند. به سرعت از آنجا خارج شد و وارد شــــهر شد، امــــا، اما انگار چیزی شده بود، دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد.
انگار محترم شده بود، نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمیکرد! احساس امنیت کرد، با خود گفت: مگه میشه انقد زود دعام مستجاب شده باشه! فکر کرد شاید اشتباه می کند!، اما اینطور نبود. یک لحظه به خود آمد، دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته... .
نوشته شده توسط ماهر نیسی
✍#حجاب
#قاصدکهای_شهر__________ 🔶🔷🔹🔸
🦋@gasdak313
5.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری
در زیارت وداع میگیم؛
إجْعَلونی مِنْ همّکم / منو بذارید جزو همّ (دغدغه) تون!
چجوری ما میشیم دغدغهی امام رضا علیهالسلام؟
#قاصدکهای_شهر__________ 🔶🔹🔷🔸
🦋@gasdak313
#حرفهای_خودمانی💕
✍گاهی بعضی دردها، بعضی مصیبتها، بعضی مشکلات چنان چنگ میاندازند به زندگی، که انگار توان ایستادن دربرابرشان را نداریم و خودمانیتر بگوییم ؛ کم میآوریم!
از هیچ کس دور نیست لحظهای که خود را تهِ بنبستی ببیند که دیگر هیچ راهِ چارهای برایش نمانده باشد...
امـــا در بنبست هم راه آسمان باز است!
فقط باید دستهایت را باز کنی و بخواهی که دستانت را بگیرند و پریدن یادت بدهند.
🌟 دعای ۲۱ صحیفهی علیبن الحسین علیهالسلام، آغوش امن در انتهای بنبست ترسها و بیپناهیهاست ...
اللَّهُمَّ یا کافِی الْفَرْدِ الضَّعِیفِ
الهی ای که برای ناتوانی چو من، کافی بودی،
وَ وَاقِی الْأَمْرِ الْمَخُوفِ
و از پیشامدهای وحشتناک نگهم داشتهای،
أَفْرَدَتْنِی الْخَطَایا فَلَا صَاحِبَ مَعِی
با خطاهایم تنها ماندهام و کسی نیست،
و .....😭
وَ مَن یُؤمننی منکَ و أنت أخَفْتَنی؟
چه کسی به من آرامش میدهد، تا وقتی از سوی تو اَمان نیافته نباشم؟...
شبتون نورانی✨
#قاصدکهای_شهر__________ 🔶🔹🔷🔸
🦋@gasdak313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امامرضاخیلےدوسِتدارم . . !
•
#شهادت_امام_رضا♥️
#استورے🍃
•
عشقیعنیکهدمیبشنویازنامرضا
ودلتگریهکُنانراهیمشهدبشود..✨
#قاصدکهای_شهر__________ 🔶🔹🔷🔸
🦋@gasdak313
«وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ»
«و پایان همه کارها از آن خداست! »
پس انقدر حرص اینکه میرسی یا نه، میشه یا نمیشه،
خوب میشه یا بد میشه،
میتونی یا نمیتونی، درست میشه یا نمیشه رو نخور!
فقط بسپار به خودش❤️👌
#دلگرمخودشباش
#قاصدکهای_شهر__________ 🔶🔹🔷🔸
🦋@gasdak313
با اجازه مادر سادات رخت عزای پسرش را
نه از جان بلکه از تن در میآوریم و میگوییم
ای حسین داغ تو تا ابد در سینه ما خواهد ماند...
🔹حلولِ ماهِ ربیع الاول ماهِ شادی و شادمانیِ اهل بيت(ع) را تبریک عرض مینماییم🌸🌸
🌸🍃 #قاصدکهای_شهر__________ 🔹🔶🔷🔸
🦋@gasdak313
آقـــــای ما...❤️
💫سالروز آغاز ولایتت بر پهنای گیتی، بر ما مبارک است و مبارک تر آن روز که؛
✨چشمان مهربانت✨
آرامبخش تمام دلشورههایمان شود...!
#عید_بیعت💐👇
https://digipostal.ir/emamat
#قاصدکهای_شهر__________ 🔶🔹🔷🔸
🦋@gasdak313
✨﷽✨
#پندانه
✍️ قسمتی از درآمدت را با امام زمان معامله کن
🔹وارد میوهفروشی شدم. خلوت بود. قیمت موز و سیب رو پرسیدم.
🔸فروشنده گفت:
موز ۱۶ تومن و سیب ۱۰ تومن.
🔹گفتم:
از هر کدوم دو کیلو به من بده.
🔸پیرزنی وارد میوهفروشی شد و پرسید:
محمدآقا سیب چند؟
🔹میوهفروش پاسخ داد:
مادر کیلویی سه تومن!
🔸نگاه تعجبزدهام رو به سرعت به میوهفروش انداختم و او که متوجه تعجب و دلخوری من شده بود، چشمکی زد و با نگاهش منو به آرامش دعوت کرد. صبر کردم.
🔹پیرزن گفت:
محمدآقا خدا خیرت بده! چند تا مغازه رفتم، همهشون سیب رو دهدوازده تومن میدن! مادر با این قیمتا که نمیشه میوه خرید!
🔸محمدآقای میوهفروش، یک کیلو سیب برای پیرزن کشید و اونو راهی کرد.
🔹سپس رو به من کرد و گفت:
این پیرزن بهتازگی پسر و عروسش رو تو تصادف از دست داده و خودش مونده با دو تا نوه یتیم! من چند بار خواستم بهش کمک کنم و میوه مجانی بدم اما ناراحت شد و قبول نکرد.
🔸به همین خاطر هیچوقت روی میوهها تابلوی قیمت نمیزنم تا وقتی این زن به مغازه میاد از قیمتها خبر نداشته باشه و بتونه برای بچههاش میوه بخره.
🔹راستش رو بخوای من به هرکسی که نیاز داشته باشه کمک میکنم و همیشه با امام زمانم معامله میکنم.
🔸دلم مثل آوار ریخته بود پایین و بسیار شرمنده بودم و بغضی سنگین تو گلوم نشسته بود.
🔹دلم میخواست روی میوهفروش رو ببوسم. میوهها رو خریدم. سوار ماشین شدم و زدم زیر گریه و در حال رانندگی از خودم و از امام زمان خجل بودم.
🔸با خودم میگفتم:
ای کاش در طول سالیان دراز عمرم من هم قسمتی از درآمدم رو با امام زمانم معامله میکردم.
#قاصدکهای_شهر__________ 🔶🔹🔷🔸
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
🦋@gasdak313
✅اطلاعیه
✍با توجه به اینکه بخاطر اتفاقات اخیر و کنترل اغتشاشات، گاهی گوگل از دسترس خارج می شود، اگر نیاز به جستجوی اینترنتی دارید از آدرسهای ذیل استفاده کنید:👇
https://zarebin.ir/
#قاصدکهای_شهر__________ 🔹🔷🔸🔶
🦋@gasdak313
📘#داستان_کوتاه
از مردی پرسیدند بچهات را بیشتر دوست داری یا همسرت را، پاسخ جالبی داد :گفت: بچهام را عاشقانه و زنم را عاقلانه دوست دارم!! گفتند یعنی چه ؟
گفت من عاشق بچهام هستم؛ همه کارهاش رو دوست دارم٬ همه افکارش، حرکاتش و همه چیزش برایم زیباست حتی اگر برای دیگران بد باشد
ولی همسرم را عاقلانه دوست دارم...
دختر زیبای رویاهای من وقتی با من ازدواج کرد
زیباترین موها رو داشت؛ بنابرین الان که بین موهای زیبایش موهای سفید می بینم من آن موهای سفید را میپرستم.
وقتی با من ازدواج کرد صورتش بسیار زیبا بود. حالا که چروکهای صورتش را میبینم من آن خطهای صورتش رو سجده می کنم.
وقتی از دست من عصبانی می شود و سکوت می کند من آن سکوت را دوست دارم.
وقتی به خاطر من چندین سال با ناملایمات ساخته، من آن ساختنش را دیوانهوار دوست دارم.
پس من نسبت به همسرم عاقلانه عاشق هستم.
🍁
#قاصدکهای_شهر__________ 🔶🔹🔷🔸
🦋@gasdak313
#پندانه ☘
آنطور که هستي باش ،....
*صداقت* مؤثرترين تيري است🍃
که به *قلب هدف* مينشيند....🍁
*هدفت* را با نقشههاي
جوراجور *آلوده مکن *...
*خودت باش* ...
"افتاده باش"... *نه ذليل*...
"شوخ باش"... *نه مسخره*....
"مطمئن باش"... *نه ساده*....
"صبور باش"... *نه در کمين*....
آنوقت خواهي ديد که *کليد*🍃
را در دست خود خواهي داشت..!
#قاصدکهای_شهر__________ 🔶🔹🔷🔸
🦋@gasdak313